اولین دوست پسرم و سکسم

0 views
0%

سلام .من نسیم هستم و 21سالمه و مو هایی طلایی و چشمانی طوسی دارم .هرسال تابستون که می شد من می رفتم خانه مادر بزرگم 2 سال پیش وقتی وسایلم را جمع کردم برم مادر بهم گفت یه مشتری جدید امده خونه بالای مادر بزرگم دانش جو هست من ان موقع 18 سالم بود گفتم باشه به من چه .(منظور مادرم این بوده که حواسمو جمع کنم)وقتی رفتم دو روز گذشت و من هنوز این همسایه را ندیده بودم. شب سوم نشسته بودم پای تلویزیون زنگ خورد چادر سرم کردم رفتم دیدم یه پسری قد بلند مو های کوتاه مشکی و چشمانی تیله ای و مشکی دم دره سلام کرد اول دست و پامو گم کرد بعد اب دهنمو دادام پایین و گفتم سلام.دستش را سمتم دراز کرد وگفت بشقابتون دستتان درد نکنه خوش مزه بود .بعدا فهمیدم مادر بزرگ از غذای که ظهر درست کردم داده بهش منم گفتم نوش جان پرسید شما درست کردید جواب دادم بله و تشکر کرد و رفت ولی مهرش در قلب من ماند .بعد مدتی باهم دوست شدیم من غذا میبردم اون توش گل وشمارشو می زاشت.ماه اخر تابستون بود و من عاشق احسان خودم شده بودم .یه شب حال مادر بزرگم خراب شده بوده و زنگ زد به احسان بیاد پایین ومنم در خواب ناز په سر می بردم احسان هم شماره بابامو از دفترچه تلفن گیر اور و بهش زنگ زده مادر بزرگم را بردن بیمارستان و پدرم هم که می دانست احسان پسر پاکی هست چقدر هم که پاکه منو به او می سپارد احسان هم از خدا خواسته میاد تو اتاق بالا سر من منو میبره بالا خونه خودش من اول فهمیدم تو بغل کسی هستم گرمای وجودش را حس میکردم ولی از ترسم چشمام رو باز نکردم منو گزاشت رو تخت و شروع کرد به ناز کردن مو هایم تا تصمیم گرفتم چشمامو باز کنم وقتی چشمو باز کردم خواستم جیغ بزنم که دستشو گزاشت رو دهنم و ما جرا رو برام تعریف کرد بخودم امدم دیدم با لباس خواب بندی ام هستم خودمو جمع جور کردم احسان که دید من خجالت کشیدم یه پتو انداخت دورم و کنارم نشست . گوشی را برداشت زنگ زد به پدرم بعد رو به من گفت مادر بزرگت خوبه اون ها تا فردا پیشش می مانند منم فردا می برمت اونجا بهد دستش را کرد تو موهام ترسیدم اصلا نگاش نکردم سرمو اورد بالا تو چشام نگاه کرد گفت این هفته پدر مادرم میان دیدنم می خوام ازشون بخوام برام برن خاستگاری .گوشامو تیز کردم به لباش نگاه کردم و گفت تو مال منی و هر جور شده بدستت میارم .یک هو امد جلو اون یکی دستش را دور کمرم انداخت و مرا غرق بوسه کرد. اولش ترسیدم بلد نبودم باید چی کار کنم بعد منم شروع کردم به خوردن لباش سر انگشتام داغ شده بود انگار از سرم بخار می امد بیرون خجالت کشیده بودم دستش رفت رو لباس خواب یک سره ام و بندش را گشید از ترس چشام باز شد لباش تو لم بود ومنو سفت گرفته بود که چیزی نگم با دستاش چشامو بست و ازم پرسید پریودی؟ تعجب کردم چشام باز مانده بود و خجالت زده بهشش نگاه کردم دوباره پرسید و سرمو ناز کرد گفت بگو دیگه منم گفتم نه .و منو دوباره در بوسه کشید و دستم را دور گردنش حلقه کردم دستش رو سینه هام بود حالا بر عکس یخ کرده بودم انگار پارچ اب سرد ریختن روم کلی فکر تو زحنم بود که همش پرید گردنم بوسه میزد قلقلکم می امد دستم را رو سینا اش گزاشتم و هلش دادم عقب گفت چیه چرا هولم میدی ملتمسانه گفتم نه این کارو نکن بزار برم .نگران نگاه کرد و گفت نترس وبه کارش ادامه داد کم کم داشتم بی حال میشدم انگار مستم که لباساشو در اورد خودش انداخت روی من گفت بگیر گفتم چی را ؟دستمو گرفت وزد به کیرش خیلی سرخ شدم دستش روی کسم بود و هی بازی میکرد کسم وول وول میکرد کیرشو چسبون به من دیگه صبرم پایان شد گفتم نمی توانم بیشتر پیش نرو گفت نترس از پشت میکنمت منو برگرداند و با انگشت میکرد تو سوراخ کونم هی خیسش کرد بعد یه چیزی رفت تو انگار دنیا روی سرم خرابشه جیغ زدم که گفت ارام ارام خوبه حالا کاری نکردم کی باسنمو گرفته بود ضربه میزد و شروع کرد به تلمبه زدن اولش درد داشت ولی بعد کیف داد ابم داشت میومد کیرشو دراورد ریخت رو کمرم وایی چندش بود بهش گفتم ازم نخواه بزارم تو دهنم گفت باشه گلم باشه واسه بعدن ها ورفت زیرمو کسم خورد و من خوابم برد وقتی بیدار شدم لخت تو بغلش بودم سرم زیر گردنش بود و مو هامو نوازش می کرد وقتی تکون خوردم نگام کرد گفت عشقم خانم شدنت مبارک ومن منظور حرفشو نفهمیدم بعد اون رفتیم بیمارستان و حال مادر بزرگم خوب بود فردا شبش امد خاستگاریم و الان یه ساله عقد هستیم و قراره لیسانس گرفتم ازدواج کنیم برام دعا کنید خوش بخت شوم.نوشته نسیم

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *