اولین سکس من و سحر

0 views
0%

سلام خدمت دوستای گلممن مدت زیادیه تو سایت عضو هستم اما هیچوقت به طور جدی توی سایت فعال نبودم….میخواستم خاطره خودمو از اولین سکسم بنویسم…راستش قبل از این موضوع قبلا با یکی از هم کلاسیهام یه کارایی کردیم ولی اون موقع بچه بودیم و درک درستی از این کار نداشتیم… تقریبا پنج بار با ایمان(همکلاسیم) حال کردیم در حد لای پا اونم با ترس و استرس زیاد ….تا اینکه از گذاشتیم کنار و تا الان به اون روزا میخندیم….غرض اینکه کم کم شهوت توی وجودم بالا میگرفت ولی کسی نبود، یه مدت زیاد خود ارضایی میکردم اما همیشه دلم میخواست با یه دختر باشم.تا اینکه با اولین دوست دخترم آشنا شدم. اسمش سحر(مستعار) بود.دختر خوشگل و خوش صحبتی هم بود هم دیگه رو دوس داشتیم.اما با توجه به خونواده ای که داشت نمیشد زیاد بیرون ببینمش باهاش تنها جایی برم.داستان دوست شدنمون برمیگرده به دختر داییم، اون بیچاره نقشه کشیده بود که با کمک دوستش سحر منو اذیت کنن پس به سحر سپرده بود که بهم زنگ بزنه و سرکارم بذاره و مثلا مچ گیری کنه ،منم تا اون وقت دوست دختر تا این حد جدی نداشتم .بعد ها باهم دوست شدیم و خیلی هم صمیمی بودیم اما دختر داییم نمیدونست.من همیشه خونه داییم بودم چون خیلی اون و دختراش رو دوس داشتم که البته مثل خواهرام هستن،واسه همین وقتی میومد میتونستم ببینمش و خیلی خوشحال میشدم.با اس ام اس شوخی های سکسی میکردیم خیلی دختر ساده ای بود و گاهی حرفامو نمیفهمید کلی اذیتش میکردم و بعد از دلش در می آوردم.اولین بوسه رو تو حیاط خونه داییم ازش گرفتم هول بودیم اما خیلی خوب بود یادمه سرشو انداخت پایین و از خجالت سرخ شده بود دلم میخواست محکم بغلش کنم نگهش دارم اونم همینو میخواست اما نشد، بیشتر وقتا به بهونه دستشویی یا صحبت با تلفن از اتاق دختر داییم که میومد بیرون باهاش شوخی میکردم و میبوسیدمش.تا اینکه یه شب بدجور هواشو کرده بودم و خوابم نبرد بهش اس دادمبیداری؟گفتآره اما تو چرا نخوابیدی؟گفتمراستشو بخوای بدجور هواتو کردم…منظور بد نگیر ولی اینجوریه دیگه..نمیتونم از فکرت بیرون بیام.جواب دادفدات شم…حالا راجب چی فکر میکنی؟گفتمبا پیام که نمیشه گفت…جواب دادصبر کن بهت زنگ میزنم.قلبم شدت می تپید.نمیدونستم چی باید بهش میگفتمچند بار با خودم مرور کردم هرچی از هرکجا یاد گرفته بودم اومد تو ذهنم از فیلما، کتابا،اینترنت،دوستام….خلاصه یه تک زنگ زد و منم باهاش تماس گرفتم اون شب وقتی باهاش حرف میزدم صدای نفسهاشو میشنیدم که بالا گرفته بود . میگفتم دلم میخواد الان بیام تو دستام بگیرمت و لباتو ببوسم ،سینه هاتو ببوسم،دستمو بذارم بین پاهات و بممالمت، میخوام بکنمت…..تا این حرفو زدم یه آه بلندی کشید و کم کم آروم گرفت…متوجه شدم ارضا شده…بهش گفتم خودتو دستمالی کردی؟گفت هوم..گفتم من دوست دارم سحر ،خیلی هم دلم میخواد باهات سکس کنم ولی خودت میدونی اگه بهم نرسیم واسه تو خیلی بد میشه و از این چرت و پرتا که خودمم شاید قبول نداشتم.فقط میخواستم با اون باشم. اونم خیلی دلش میخواست باهام سکس کنه حتی از منم حشری تر بود.یادمه بهم میگفت بخدا دختر خرابی نیستم اما میخوام فقط با تو باشم اگه اینجوری فکر کنی میکشمت….میدونستم چی میگه خودمم همجین حسی داشتم . میدونستم گناه بزرگیه اما سحر واقعا یه گناه بود؟مدت زیادی تو فکر بودم کجا با هم تنها باشیم؟ کجا یه موقعیت مناسب گیر میاد؟البته خیلی هم طول کشید،تقریبا چند ماهی شد اما واسه من یکی که چند سال گذشت. تا اینکه وقتش رسید…مدتها بود به همه جوانب کار فکر کرده بودم و با هم چند بار مرور کردیم اما فکر کنم اون روز سحر تنها کسی نبود که ترسیده باشه،شایدم من بیشتر نگران بودم.نزدیک امتحانای سحر بود که بهش زنگ زدم تا بیاد خونمون … نگران بودم..اما وقتی که اومد خیالم راحت شد دستاشو گرفتم آوردمش سمت خودم لبامو چسبیدم رو لباش و یه بوس طولانی ازش گرفتم بغلش کردم و با هم رفتیم تو اتاقم.روی تخت خوابوندمش گردن و لباشو میبوسیدم .آروم لباساشو درآوردم بعدش هم مال خودمو.بهم گفت بغلم کن منم کنارش دراز کشیدم و اومد تو بغلم .ضربان قلبش رو میتونستم حس کنم تنش داغ بود.دستمو بین پاهاش میکشیدم از روی شورتش کسش رو میمالیدم.گفتم سحر میخوام کستو بخورم…با صدایی شهوت آلود و نفسهای بریده فقط گفت بخور…اول لبامو گذاشتم روی کسش…طعم زیاد خوبی نداشت اما بد هم نبود اما همون برخورد کافی بود تا اولین ناله سحر رو بشنوم…به قدری شهوتی شدم که تا بخودم اومدم دیدم دارم مثل حرفه ای ها کسشو میخورم و زبونمو روش میکشم….از بالا تا پایینش رو میلیسیدم….یهو دیدم سرمو گرفت و محکم بین پاهاش فشار داد و بعد یه لرزش کوچیک….ارضا شده بود.اومدم بغلش کردم و شروع کردم به مالیدن سینه ها و بدنش گفت بازم میخوام….خندیدم و گفتم نمیشه من هنوز نشدم…گفت چیکار باید بکنم؟منم گفتم از جلو که نمیتونم بکنمت…یا از عقب یا بین پاهات….اگه خواستی میتونی ساک هم بزنی…راستش تجربه هیچ کدوم رو نداشتم و نمیدونستم کدوم بهتره…همش میگفت میگن از عقب درد داره.همونجور که خوابیده بود کیرمو گذاشتم لای پاهاش و باهاش بازی میکردم .سعیم این بود که از عقب بکنمش.پس دوبار رفتم سراغ کسش و شروع کردم به خوردن اما اینبار با انگشتم کونشو میمالیدم.کیرم اونقدرا بزرگ نیست اما سحر اندام لاغری داشت خیلی طول کشید تا فقط نصفه کیرم رو داخل کنم.دیدم اصلا تحمل نداره.گفت واست ساک میزنم.رفتم کیرمو شستم و برگشتم پیشش روی تخت دراز کشیدم اول خیلی با اکراه اینکارو میکرد.منم برش گردوندم طوری که باسنش سمت من باشه و واسم ساک بزنه.چون هم میخواستم با خوردن کسش بیشتر تحریکش کنم و هم کونشو بازتر کنم.الان که به اون روز فکر میکنم اصلا بلد نبود ساک بزنه اما من واقعا خوشم اومده بود. نمیدونم از ترس بود یا اینکه قبل از اومدن سحر خودمو یه بار خالی کرده بودم.اما هر کاری میکردم آبم نمی اومد.یادم اومد یکی از دوستام میگفت وقتی طرفت به بغل دراز کشیده باشه دردش کمتره.ما هم اینکارو کردیم و ایندفعه موفق شدم. همزمان که میکردمش کسش رو هم میمالیدم تا اینکه آبم اومد ریختم روی پشتش…خودم حس میکردم که داغه..سحر هم میگفت سوختم…برای بار آخر ارضاش کردم و یه مدت روی تخت تو بغل هم ولو بودیم ….ساعتو نگاه کردم باور نمیکردم دو ساعت ونیم گذشته.سریع بردمش حموم و اونم رفت خونه..الان سحر یک ساله ازدواج کرده ولی هیچوقت نشد باز باهم سکس کنیم اما مدت زیادی با هم بودیم.اینم از خاطره اولین سکس من بود .اونقدرا هم سکسی نبود اما واسه من یه چیز دیگه ای بود.میخوام باز هم خواطراتمو تعریف کنم.اگه وقت داشته باشم و البته اگه شما دوست داشته باشید.ممنون از تحملتون.نوشته‌ half life

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *