با خانمم در پاساژ شهرک غرب

0 views
0%

سلام دوستان. یکروز که حشرم بالا بود هوس کردم یکم شیطونی کنم به خانمم گفتم برو اماده شو بریم پاساژ گفت چی بپوشم گفتم همون لباسای کیر راست کن اونم خندیدو گفت پس حسابی دستمالی داریم امروز منم کلی حشرم زد بالاتر.هیکل خانم منو که تو عکساش دیدین کون گرد و قلمبه ای داره وقتی ساپورت نازکشو می پوشه با یک مانتوی کشی کوتاه و نازک حتی اگه روی باسنش یک جوش کوچیک باشه نشون میده چه برسه به خط شورتو مدلش.سینه های خانمم ۸۰ هستش یک سینه بند تنگ پوشید جلو مانتو هم که باز شالشو انداخته بود روش که هر وقت یکم میزد کنار چاک سینه و سینش کاملا معلوم بود. خلاصه از اون تیپهای که وقتی زنا میزنن با سکوت میگن بیا منو بکن.خودم کیرم راست شده بود چه برسه مردای دیگه.خلاصه رفتیم پاساژ تو این جور مواقع خانمم میدونه از من میوفته جلوتر طوری که من کسی نمیفهمه اون با منه و فقط اگه اوضاع استرتری بود من سریع میرفتم جلو اینجوری به عنوان سوم شخص ناظر بودم و هیجانش بیشتر بود.خلاصه اون شروع کرد از طبقه اول گشتن منم میدیم که از همون درب ورودی چشم مردا حتی نگهبانا روی کون زنمه حتی مردای که از روبرو میومدن وقتی از خانمم رد میشدن برمیگشتن نگاه میکردن و به هم میگفتن جون عجب کونیه و میرفتن.خلاصه هر ویترینی خانمم وایمستاد پشتش مرد به طور نامحسوس صف میبستن و چشم چرانی میکردن.چند دفعه هم به عنوان اینکه چند نفر از بغل هم رد میشدند و جا نبود قشنگ دستمالیش میکردن .یک بیست دقیقه همه یک مرده با زنش تقریبا دنبالش بودن البته مرده هی میرفت و زنشو به بهانه چقدر این لباس قشنگه دنبال همسرم بود معلوم بود خودشم مثل من بود فکرش چون زنش خیلی سکسی پوشیده بود ولی باز مرده تو کف کون خانمم بود بعدا خانمم گفت پشت ویترین شرت و کورست فروشی ها به زنش میگفته تو این مدل شورت کونت باید قشنگ بشه و اصلا مراعات اینکه من اونجامو نمیکرد و اخرشم گفته بود اگه باسنت مثل این خانم بود همه جور شورتی قشنگ بود براش که خانمم زیر چشی نگاهش میکنه و لبخند ملیحی بهش میزنه که باعث میشه مرده وقتی با هم میرن تو یکی از این مغازه ها حسابی کون زنمو دستمالی کنه.خلاصه رفتیم طبقه دوم خیلی خلوت تر بود خانمم از بس مرتیکه دستمالیش کرده بود حشری شده بود به قول خودش میخواست همونجا بده.من هفت هشتا مغازه باهاش فاصله داشتم خودم نظرم به یک ویترین جنسای انتیک جلب شد . رفتم تو تا چند تا سوال بپرسم یارو مرد میانسال و باحالی بود نفهمیدم چطور بیست دقیقه حرف زدیم یکدفعه مثل ادمای که شوک زده شده باشم یاد خانمم افتادم گفتم اوه الان حسابی بهم فهش داده رفتم بیرون دیدم نیستش تلفنشو گرفتم در دسترس نبود البته طبقات بالا بد انتن میداد خلاصه من تا سه ربع تو این طبقات دنباش بودم دیگه داشتم همه جور فکر میکردم که زنمو دزدیدنو از این حرفا اومد پایین برم نگهبانی دیدم همون طبقه دوم از یک مانتو فروشی اومد بیرون و مانتو هم خریده بود یک نفش راحتی کشیدمو رفتم طرفش تو راهرو بهش رسیدم گفتم عزیزم کجا بود تا حالا خندید و گفت خودت کدوم گوری بودی گفتم دنبال تو گفت بیا بری خونه خسته شدم تا برات تعریف کنم .گفتم بریم ولی مانتو می خواستی چیکار تو که زیاد داری گفت تازه دوتا خریدم بریم خونه برات تعریف کنم.خلاصه منو گذاشت تو خلصه و کف رفتیم خونه.یاتون باشه اون یکساعتی رو که گمش کردم از زبان خودش براتون تعریف کنم کجا بوده و چیکار کرده بود.

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *