بخاطر خواهرم (1)

0 views
0%

نمیدونستم کجام نمیدونستم چی شده اصلا چرا من خوابم؟چرا همه جا سیاهه؟خواستم چشمامو باز کنم که حس سوزش شدیدی توی چشم چپم کردم ولی چشم راستمو تونستم باز کنم.نه مثل اینکه فرقی نمیکرد چون باز همه جا سیاه بود پای راستمم به شدت درد میکرد سعی میکردم بفهمم کجام ولی فایده نداشت.با هر زحمتی بود نیم خیز شدم و با دردی که به پایان بدنم فشار میاورد از جام پاشدم به پام نگاه کردم خون خشک شده روش نشون میداد که پاره شده ولی نمیتونستم شلوارمو بکشم بالا که ببینم،تمام بدنم کوفته شده بود.رگه های خون خشک شده رو رو دستم میدیدم.تازه یادم اومد باید بفهمم کجام.نگاهی به اطرف کردم توی اون تاریکی تا جایی که چشم کار میکرد زمین خاکی بود ولی بیابون نبود داشتم از تشنگی هلاک میشدم ولی مگه اینجا آب پیدا میشه؟باهر زحمتی بود چند قدم لنگان لنگان جلو رفتم ولی دیگه نمیشد جون نداشتم.یه صداهایی میشنیدم گوشامو که تیز کردم فهمیدم صدای قورباغس به سمت صدا رفتم یه جوی آب بود خواستم بخورم که وقتی نزدیک شدم دیدم همش لجنه.حالم گرفته شد همونجا دراز کشیدم و تصمیم گرفتم تا چند ساعت دیگه که هوا روشن میشه صبر کنم.بدجوری هوس سیگار کرده بودم.دو دستمو کردم تو جیبم که ببینم چی دارم ولی جز یه بسته سیگار و یه فندک هیچی نبود.نه موبایل نه پول…یه سیگار آتیش زدم و همزمان که کام میگرفتم سعی میکردم بفهمم چرا اینجام وچه بلایی سرم اومده ولی فایده ای نداشت هیچی یادم نمیومد.دوسه کام که گرفتم از فرط خستگی آروم چشام رفت رو هم و….* * ****تو حال خودم بودم سرمو گذاشته بودم رو میز و توی خودم مچاله شده بودم که رضا بغل دستیم با کتاب زد تو سرم.عین برق گرفته ها پریدم هوا-چه مرگته سرمو شکوندی گاو-کس مشنگ نمیبینی داره اسمارو میخونه شیش تا دیگه نوبت تو میشه باید بری کارنامتو بگیری یعنی باید بری گندی رو که زدی ببینی-مگه تو کارناممو دیدی؟-کی من؟نه کجا بیا بگرد؟دیدم داره شرو ور میگه به حرفاش توجه نکردم و دوباره سرمو گذاشتم رو میز که معاون با صدای مزخرفش داد زدعلی محمدیسرمو آوردم بالا دیدم برگرو گرفته روبروم از دستش گرفتمش چشمامو بستم خدا خدا میکردم که قبول شده باشم و دیپلم لعنتی رو گرفته باشم چشامو وا کردم دیدم ای واییییییییییی دیفرانسیل و هندسه تحلیلی مونده هردوتا رو 9.75گرفتم.رضا که زودتر از من نمره هامو دیده بود گفت-چقد بهت گفتم آدامس نذار رو صندلیش گوز پلاستیکی نذار نگفتم؟یه نگاه بهش کردم و خواستم محکم بزنم تو گوشش آخه دبیره این دوتا درس یکی بودآقای رادمنش…رضا هم که دکترای کرم ریزی داشت آدامس و گوز پلاستیکی رو گذاشته بود زیر صندلیه این بدبخت و بهش گفته بود که کاره منه منم به خاطر رفاقت و این کس شعرا چیزی نگفتم رادمنش هم گفت به مدیر چیزی نمیگم ولی هر نمره ای بگیری یه کاری میکنم مردود بشی.دستمو بلند کردم که بزنم تو گوش رضا که دوباره گفتنه نه نزنی جون علی میرم باهاش حرف میزنم میگم کار خودم بوده-کس کش حالا من با دوتا افتاده برم خونه چی بگم؟-خب بگو کارنامه ها رو پس فردا میدن.الان برو اعتراض بزن پس فردا جوابش میاد منم میرم با رادمنش بچه کونی حرف میزنم-بخدا قبول نشم پارت کردم رضا-باشه بابای چه غلطی کردیمزنگ مدرسه خورد و من پاشدم و با اعصاب داغون رفتم خونه مادر که طبق معمول مدرسه بود و داشت به بچه دبستانیا درس میداد و پدر هم که داشت سگ دو میزد دنبال دو گرم هروءین که بندازه بالا و به قول خودش غم عالم از یادش بره.یادش بره که چه کرد با خونوادش و چجور بهترین دوستش سرش کلاه گذاشت و دارو ندارشو تو شرکت بالا کشید و فلنگو بست لاس وگاس.ستاره خواهرم هم که 5سال ازم بزرگتر بود و اونم طبق معمول دانشگاه بود که کنار درسش توی کتابخونه اونجا کار میکرد.سریع رفتم تو آشپزخونه،یه سرک کشیدم دیدم به به ناهار قرمه سبزیه یکم ناخنک زدم و رفتم رو تختم ولو شدم از خستگی و استرسی که داشتم سریع چشام رفت روهم.نمیدونستم چقد خواب بودم ولی کم کم داشتم تکون میخوردم که بیدار شم سرمو از زیر پتو آوردم بیرون دیدم که در اتاق باز شد ستاره بود که با حوله تنش از حموم اومد.آخه دوتامون توی یه اتاق بودیم.خواستم بترسونمش واسه همین خودمو به خواب زدم و چشامو بستم ستاره اومد تو و درو بست هنوز مامانو پدر نیومده بودن.یکی از چشمامو یه ذره باز کردم که دیدم ستاره داره حولشو باز میکنه.قلبم داشت تند تند میزد و توی یه ثانیه ضربانش یه هزار رسید ستاره حولشو باز کرد و کاملا لخت شد ولی من نیم رخشو میدیدم و اون فکر میکرد خوابم.دهنم خشک شد و طوری میلرزیدم که انگار تشنج گرفتم.خواستم چشمامو ببندم ولی نمیشد قفل کرده بودم.بدن سبزه مایل به سفید و اون برجستگی ها و زیبایی های بدن ستاره هوش از سرم برده بود.یکم دیگه خودشو خشک کرد و اینبار کامل به طرف من چرخید و من تونستم درست ببینمش دیگه قلبم طوری میتپید که اگه چیزی میذاشتم روش بالا پایین میپرید.شرت و سوتینشو بست و لباساشو پوشید و از اتاق رفت بیرون ولی من هنگ کرده بودم و عرق سرد پایان بدنمو گرفته بود.حال خودمو نمیفهمیدم.توی یه لحظه هزار تا فکر به سرم زد و به خودم تف و لعنت فرستادم.نمیخواستم زود بیدارشم که بفهمه چون سرو وضعم تابلو بود رنگ سفید بدنم و عرقی که همه جامو گرفته بود گویای همه چیز بود.با هر کوفتی بود نیم ساعت دیگه سرجام غلت زدم و تو این نیم ساعت کیرم راست مونده بود و ستاره هم تو اتاق نیومده بود .بیدار شدم وحولمو برداشتم و خواستم برم حموم که دیدم ستاره نشسته داره تلویزیون میبینه و میوه میخوره نمیتونستم نگاش کنم سرمو انداختم پایین و گفتم-سلام-علیکستاره کاملا محو سریال مورد علاقش شده بود منم بی توجه رفتم حموم.زیر دوش بودم که دیدم این کیر لامصب نمیخوابه یه دونه محکم کوبیدم بهش که خودم از درد بلند گفتم آخخخخخخ.صدام فکرکنم تو کل خونه پیچید ولی ستاره چیزی نگفت.یواش یواش داشت میخوابید.آروم زیر لب زمزمه کردمآخه کثافت الاغ بچه کونی آدم واسه خواهر خودش راست میکنه؟آخه این رسمشه؟چطور به خودت اجازه میدی همچین فکرایی بکنی؟گریم گرفته بود و اشکهام زیر دوش گم میشدن.آخه چرا ستاره وقتی میدونست من تو اتاقم ممکنه بیدار شم اومد و لباس پوشید؟آخه چرا؟داشتم به مرز جنون میرسیدم میخواستم خودمو قانع کنم که هیچ اتفاقی نیوفتاده و باید عادی رفتار کنم ولی یه لحظه هم بدن لخت ستاره از جلو چشمام کنار نمیرفت.منو ستاره صمیمی ترین دوستای همدیگه بودیم و شوخی زیاد میکردیم حتی بعضی وقتا اون از پشتم نیشگون میگرفت و من شکمشو.ولی فکر دید زدن ستاره و یا حتی سکس با اون منو روانی میکرد به هیچ وجه نمیخواستم این اتفاق بیوفته حتی اگه تیکه تیکم کنن-علی علیصدای ستاره بود که منو صدا میزد و منو به رعشه مینداخت با ترس و لرز گفتمبله؟-موبایلت داره زنگ میخوره رضاس-جواب بده بگو الان میام-باشه داداشیسریع دوش گرفتمو ریشمو زدم که برم مغازه از حموم که اومدم و چهره ی معصوم ستاره دوباره به چشمم خورد تصمیم گرفتم که فکرکنم هیچ اتفاقی نیوفتاده.لباسامو پوشیدم و رفتم سرکار.منو رضا باهم شریک بودیم یعنی بابای خرپولش براش یه بوتیک لباس گذاشته بود منم کار میکردم اونجا و هرماه 40درصد فروشو بهم میداد.واقعا عالی بود بهتر ازین کار گیرم نمیومد تازه دوماه بود که اینکارو گذاشته بودیم حسابی هم فروش میکردیم.یه جورایی منو همه کاره خودش میدونست آخه خیلی دستوپا چلفتی بود هرغلطی میکرد من پشتش بودم.تا رسیدم گفت-سلام آقا علی خوبی خانوم بچه ها خوبن؟نیم ساعت دیر کردی تا دوماه حقوقتو نمیدماصلا حوصله چرتوپرتای رضا رو نداشتم فکرم یه حظه از ستاره دور نمیشد و هرثانیه هزار بار به خودم تف و لعنت میفرستادم.-سلام و درد بی درمون بذار بیام بعد کس شگفتنتو شروع کن.کارنامم چی شد؟-کارنامه چیه؟-کارنامه کیر باباته که میکنمش تو دهنت-یعنی منو پدرم گی میشیم؟ای جون فیفتی فیفتی میزنم باهاش ولی باید بصبریم تا از حج برگردن حاج آقا همجنسباز-ای دهن سرویس بسه دیگه حالمو بهم نزن کارنامم چی شد؟-هیچی دیگه زنگ زدم رادمنش کلی خواهش التماس کردم گفت فایده نداره فردا میرم دم خونشون میگم اگه قبولت کنه تا یه هفته میتونه بیاد ازمون جنس مجانی بخره-واقعا میکنی اینکارو؟-آره خو پس چه غلطی بکنم؟-ببین رضا..-میدونم میدومم اگه قبول نشدی دهنم سرویسه-دقیقااونروز اصلا تو حال خودم نبودم رضا هم مدام گیر میداد که چی شده و من خستگی رو بهونه میکردم.شب رفتم خونه دیدم شام خوردن و مادر از خستگی خوابیده.خیلی دلم به حالش میسوخت بخاطر آبروش و ماها از پدر جدا نشد ولی جواب سلامشم نمیداد.رفتم تو اتاق و با ستاره سلام کردم و سعی کردم لرزش صدامو مخفی کنم.-ستاره پدر کو؟-چه میدونم کدوم گوریه هنوز نیومده خبر مرگش-ا باز که تو اینجور حرف زدی آجی؟هرچی باشه اون باباته-برو بچه همینم مونده تو منو نصیحت کنی.میخوام صدسال سیاه نباشه.ماسه تا کار کنیم که اون خرج عملش در بیادستاره باز مثل همیشه زود گریش گرفت و پاشد اومد تو بغل من.همیشه اینکارو میکرد هروقت ناراحت بود سریع میومد تو بغلم و من موهاشو نوازش میکردم تا آروم بشه ولی اینبار به محض تماس بدنش با من کیر لامصبم بلند شد.یکم دلداریش دادم و زود از خودم جداش کردم متوجه تغییر رفتار من شده بود و گفت چیزی شده داداشی؟-نه فقط خیلی خستمشب بخیر گفتیم و چراغو خاموش کردیم.ولی مگه من خوابم میگرفت با این افکار بیمار؟دیگه تحملشو نداشتم.باید یه حرکتی میکردم به رضا اس دادم-داشی یه کار بخوام میتونی واسم بکنی؟یکم بعد جواب داد-کیو باید بکنم؟-ننتو.جدی باش دیگه-باشه حالا بگو چه کاری؟-فاطیمایه ربع بعد جواب داداصلا فکرشم نکن روانی میخوای دستی دستی خودتو به کشتن بدی؟کست خله آخه؟-تو به اونش چیکار داری؟فردا اومدم بوتیک باشه.بایاینو نوشتم و گوشی رو گذاشتم رو سایلنت و با هزارتا فکرو خیال که فردا چه غلطی میخوام بکنم خوابیدمادامه …دوستان این اولین داستان یا بهتره بگم خاطره ی منه .خواستم بگم اگه کم و کاستی بود به بزرگی خودتون ببخشید و درضمن زود قضاوت نکنید.امیدوارم که خوشتون بیاد و با انصاف امتیاز بدین.نوشته سردرگم.شرررر

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *