بهترین شب زندگی بهار

0 views
0%

سلام، من بهارم و21 سالمه. خب راستش من هیچوقت دختر سکسی نبودم، یعنی حداقل تا قبل از این ماجرا اینطوری فکر میکردم. همیشه خجالتی و سر به زیر بودم و سرم توی کار خودم بود، یکمم درسخون بودم و اینا باعث شده بود سکس جایی توی دغدغه هام نداشته باشه. بعلاوه من دوست پسر زیادی نداشتم و کلا یه بار توی زندگیم وارد یک رابطه نسبتا جدی شدم که اونم بنا به دلایلی تموم شد. تنها بودنو دوس داشتم و از زندگیم لذت میبردم. خب دیگه نمیخوام از بحث اصلی منحرفتون کنم، سال های آخر دانشگاه بود و منم طبق معمول کلی استرس داشتم که شماره ی سروشو روی گوشیم دیدم.ما تقریبا یه رابطه معمولی با هم داشتیم و چون از هم دور بودیم هم دیگه رو ندیده بودیم تا اون موقع، و از طرفی یه سالی میشد که با هم هیچ ارتباطی نداشتیم و همین باعث شد یکم از تماس گرفتنش تعجب کنم.جواب دادم-الو-سلام عزیزم چطوری؟-ممنون چیزی شده؟ تو حالت خوبه؟-البته که خوبم، نه چیزی نیست نگران نباش. میتونم بپرسم کجایی؟-مثل همیشه خوابگاه سروش مطمعنی خوبی؟ خیلی وقته که پیدات نیست-آره میدونم، خیلی متاسفم. یکم درگیر بودم. میتونی بیای همو ببینیم؟ یکم گپ بزنیم، نیاز دارم باهات حرف بزنم-باشه سعی خودمو میکنمآره، باید تلاش زیادی میکردم واسه رفتن کسایی که خوابگاه بودن میدونن چجوریه، به این راحتیا امکان نداره اجازه بدن شبو بیرون بمونی. خلاصه یجوری گولشون زدم و رفتم به آدرسی که سروش داده بود. سروش کاملا برعکس من بود. اون خیلی سکسی بودو منم خجالتی این اولین دیدار ما بودو ما قبلش فقط چت میکردیم و حرف میزدیم. هیچ ایده ای برای دیدار اول نداشتم. توی مسیر به حرفامون فکر کردم، یادمه وقتی ازم خواست باهاش سکس چت کنم چقدر برام سخت و خجالت آور بود اما اون همیشه آروم بود و منم آروم میکرد. سروش تسلط عجیبی بهم داشت، انگار ذهنمو میخوند و میتونست به راحتی کنترولم کنه، منم بدم نمیومد. خلاصه رسیدم. سوار آسانسور که شدم یهو قلبم به تپش افتاد و بدنم عرق کرد و گرم شد، داشتم میسوختم. نمیدونم چم شده بود در زدم و رفتم داخل. احوال پرسی کردم و بهم یه اتاق نشون داد و گفت لباسامو اونجا عوض کنم. وقتی که از اتاق اومدم بیرون دیدمش که با دوتا فنجون قهوه رو به روم وایساده و بهم خیره شده، انگار اون بیرون منتظر من بود. من یه تیشرت ساده کرمی نازک با شرت جین آبی کمرنگ تنم بود( راستی نگفتم که من قدم 162 و وزنم تقریبا 70 بود. من اصلا لاغر و استخونی نبودم اضافه وزنم داشتم یکم ولی چون ورزشکار بودم بدنم ورزیده بود و خلاصه بیریخت نبودم). سرتا پامو جوری نگاه میکرد که باعث شد خندم بگیره -قهوه دم کردمدوباره لبخند زدمو گفتم ممنونرفتیم توی اتاقش و روی کاناپه نشستیم.-نظرت راجب خونه چیه بهار؟ خوشت اومد؟ دکوراسون سلیقه ی خودمه هااصلا انتظارشو نداشتم، خیلی مدرن و عالی چیده شده بود و در عین حال خیلیم ساده بود.-آره عالیه، اینجا خونه ی خودته؟ -آره، به محض اینکه رفتم سر کار اجاره ش کردم. خواستم مستقل باشم و از نو شروع کنم. -تنهایی اینجا دلت نمیگیره؟همینطور که حرف میزدم بهم خیره شده بود و محسور شده نگام میکرد( من صورتم گرد بود و پوستم سفید، چشام زیاد درشت نبود و لبام خیلی خوش فرم و گوشتی بودن. آرایشم خیلی سبک بود چون میدونستم سروش اینجوری دوس داره) طوری نگام میکرد که باعث میشد سرمو بندازم پایینو هی نگامو ازش بدزدم مطمعن نیستم ولی فک کنم گونه هام سرخ شده بودنهمونطور که نگاشو از روی لبام برداشت، آب دهنشو قورت داد و گفت- راستش از صبح تا عصر شرکتم و شامو بیرون میخورم. وقتی میام خونه فقط میخوابم زیاد تنهاییو حس نمیکنم.-عه؟ با یه ژستی که توش هم شوخی و هم بدنجسیمو میرسوند بهش گفتم-اگه زیاد حس تنهایی نمیکنی پس من برم دیگه آره؟لبخند زدو گفت-میدونی بهار، خیلی انتظار این لحظه رو کشیدم. پایان این مدت فکر کردن به تو بهم انگیزه میداد و باعث میشد سخت تر کار کنم. منتظر بودم اوضاع خونه راستو ریس شه تا بهت زنگ بزنم. میدونستم نه نمیگی کلی برای این لحظه خیال پردازی کرده بودم ولی باید بگم که تو در ظاهر خیلی فرا تری. زیبا تر از اون چیزی هستی که فکر میکردم. میدونی، دوست دارم این لحظه رو نگه دارم. کاش همه چی همینجوری بمونه.اومد جلو تر و صورتشو بهم نزدیک کرد. چشماش درشت بودن و برق میزدن، سروش پسر تو پر و خوش قیافه ایی بود و قدشم خیلی از من بلند تر بود. لباش به طرز فوق العاده ای درشت و زیبا و هوس انگیز بودن. بینیشو به بینیم مالید و انگشت کرد و خندید. گونه مو بوسید و موهامو نوازش کرد. موهام بلند و نسبتا فرفری بودن. فرق وسط داشتمو خیلی ساده جمعشون کرده بودم به یه طرف روی شونه چپم. طوری نگام میکرد که کم کم داشتم دوباره گرم میشدمو عرق میکردم. صورتشو بهم نزدیک کرد و نفسامون به هم گره خورد. تقریبا روم خم شده بود و لباشو چسبوند به لبام. لبامون با هم قاطی شدو شروع کردیم به لب گرفتن و خیس شدن، واقعا لذت بخش بود، طعم لباش و زبونش دیوونه کننده بود. من اولین بارم بودو کاملا غیر حرفه ای بودم ولی سروش کنترول همه چیو مثل همیشه به دست گرفته بودو هدایتم میکرد. همونطور که ازم لب میگرفت دستشو برد سمت سینه هام، منم مقاومت نکردمو خودمو سپردم بهش. از اینکه توی بازوهاش گیر بیوفتم لذت میبردم، توی اون لحظه دیگه خجالتی نبودم. تی شرتشو دراوردم و تنشو لمس کردم. اونم همین کارو کردو سریع سوتین مشکیمو درآورد و شروع کرد به خوردن سینه هام، گاز میگرفت و نوکشو مک میزد ( اینم بگم که من سایزم هشتادوپنجه)، بی اراده آه و ناله میکردم و این بیشتر دیوونه ش میکرد، حسابی عرق کرده بودو هر لحظه شهوتی تر میشد. منم که دیگه از خود بی خود شده بودم دستمو بردم سمت شلوارکشو از رو کیرشو میمالیدم. زبونشو روی گردنم میکشیدو مک میزد و حس میکردم کل وجودمو داره میکشه توی دهنش. شلوارک خودش و جین منو درآورد دستمو گرفت برد سمت تخت، آروم و قرار نداشیم. خودمو ولو کردم روی تخت، سنگینی سروش روی بدنم باعث میشد فک کنم فتح شدم و کاملا تحت کنترولشم. از لبام شروع کرد و با بوسه هاش همینطور میرفت پایین تر، گردنم، شونه هام، سینه هام، نافم. زبونشو روی شرتم که تقریبا خیس بود کشید و با فشار کرد توی کسم، دوباره صدای ناله هام بلند شد، شرتمو درآورد و زبونشو کشید لای کسم. هر چی بیشتر ناله میکردم اونم بیشتر زبونشو فرو میکرد، دستمو گذاشته بودم رو سرشو موهاشو میکشیدم صورتشو فشار میدادم به کسم. بعد از چند دقیقه تنم لرزید و به ارگاسم رسیدم. هردوتامون خندیدیم و این دفعه میدونستم نوبت منه یه کاری بکنم. رفتم سمتش، بوسیدمشو بهش گفتم که دراز بکشه. رفتم پایین و شرتشو درآوردم، کیرش حسابی شق شده بودو شروع کردم به ساک زدن( من غیر حرفه ای بودمو اولین بارم بود، فقط چنتا فیلم دیده بودمو میدونستم در کل باید چیکار کنم) حسابی چشماش خمار شده بودو اونم ناله میکرد. میتونستم حس کنم که داره منفجر میشه یهو پا شد و گفت دیگه نمیتونم تحمل کنه. وحشیانه اومد سمتم و برمگردوند پاهامو باز کرد، من تقریبا خیس و لیز بودم با این حال با زبونش خیس ترم کرد، زبونشو کشید روی سوراخ کونم. کیرشو گذاشت لای کونم و بالا و پایینش میکرد، دیگه نمیتونستم، دیگه نمیتونستم طاقت بیارم، عاجزانه ازش التماس میکردم، بهش گفتم زودباش لعنتی، کیرتو میخوام، زودتر بکنش تو، دارم دیوونه میشم، این حرفارو که میزدم چشماش خمار تر میشد، حسابی از اینکه باهاش توی اون شرایط حرف بزنمو و سکسی باشم لذت میبرد، آروم آروم سر کیرشو برد توی کونم، گفت که خیلی تنگه، هرچی بیشتر فرو میکرد حشری تر میشدم ازش میخواستم محکم تر بکنتم، محکم تلمبه میزد و آخ و آوخ دوتاییمون بلند شده بود، حسابی عرق کرده بودیم و نفس نفس میزدیم، خم شده بود روم و صورتشو گذاشته بود کنار گوشم، صدای نفس کشیدنش حشری ترم میکرد، کم کم داشت آبش میومد، بهش گفتم که کیرشو بزاره لای سینه هام، هر دوتامون حسابی داغ بودیم و عرق کرده بودیم، سینه هام خیس بودنو این رطوبت پوستمو نرم تر میکرد، حسابی از نرمی پوستم لذت میبرد و کیرشو لای سینه هام عقب و جلو میکرد و با چشمای خمارش بهم نگاه میکرد، یهو آبش اومد و پاچید روی صورتم، هر دوتامون یه نفس عمیق کشیدیمو سروش بهم یه دستمال داد و صورتمو باهاش پاک کردم. حسابی خسته شده بودیم و له و لش افتاده بودیم روی تخت، هر دوتامون انتظارشو نداشتیم، ناخودآگاه به هم نگاه کردیمو زدیم زیر خنده، بعد از چند دقیقه رفتیمو خودمونو تمیز کردیم و کل شب بیدار بودیمو مشروب خوردیم، گفتیمو خندیدمو لذت بردیم. دم دمای صبح همونطور که سروش سرشو گذاشته بود روی سینه م گفت- مرسی که امشبو برام به بهترین شب زندگیم تبدیل کردی بهارخیلی دوست دارم دیوونه ی خجالتی من-عاشقتم سروشم، بیشتر از همیشهاون شبو با آرامش پشت سر گذاشتیم.من الان 26 سالمه و به تازگی یه کار خوب پیدا کردم. قرار بود بعد از اینکه وضعیت شغلیم مشخص بشه با هم ازدواج کنیمو بتونیم توی این شرایط افتضاح اقتصادی زندگیمونو با هم بسازیم. این هفته قرار خاستگاریو گذاشتیم. قراره از این به بعد همه چی قشنگ تر بشه.برامون آرزوی خوشبختی کنید قشنگانوشته مُحی

Date: February 20, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *