بی اف دوستم و آبروریزی

0 views
0%

سال اخر دبیرستان که بودم یه دوستی داشتم اسمش سارا بود، به ظاهر اصلا دختر خوشگلی نبود ولی اخلاق خوبی داشت یه دوست پسر داشت که اسمش پارسا بود مرده خیلی خوش تیپ بود میدونستم سارا رو به خاطره کس میخواد اخه محال بود که پسری مثل پارسا دنبال سارا باشه، از پارسا خیلی خوشم میومد البته به سارا چیزی نگفته بودم، از نظر قیافه نمیگم خیلی خوشگلم ولی لااقل از سارا خوشگل ترو سکسی ترم، یه روز سارا اومد پیش من در حالی که داشت گریه زاری میکرد گفت پارسا بهش گفته به عنوان یه پسر توقعات خودش رو داره و دیگه نمیتونه به این رابطه ادامه بده، سارا به من گفت برم باهاش حرف بزنم و راضیش کنم میدونستم بی فایدس ولی قبول کردم،راستش خدا خدا میکردم که قبول نکنه به پارسا زنگ زدم و قرار گذاشتم همون طور که حدس زدم بی فایده بود فقط داشتم سارارو خراب میکردم، میخواستم برم که دیدم پارسا به من گفت ولی ما میتونیم با هم دوستای خوبی باشیم،شوکه شده بودم هیچی نگفتمو بی خداحافظی رفتم، ولی تا شب تو فکرش بودم اخه کمتر دختری بود که نخواد با پارسا سکس داشته باشه،اونم من که واقعا پارسا رو دوست داشتم خیلی حالم عوض شده بود من تا اون موقع دختر بودم ولی اصلا بدم نمیومد سکسو تجربه کنم و سکس با پارسا واسم ارزو شده بود روزه بعد پارسا بهم زنگ زد از شنیدن صداش حالی به حالی شدم از خودم تعجب کردن آخه دختر چشمو گوش بسته ای نبودم به پیشنهادش جواب مثبت دادم اونم ازم خواست به سارا چیزی نگم منم خدا خواسته قبول کردم، آدرس یه جایی رو داد گفت خونه ی دوستشه ساعته 5 قرار گذاشتیم بعد از ناهار رفتم حموم حسابی به خودم رسیدم خودم از دیدن خودم یه جوریم شد چه برسه به پارسا رسیدم اونجا خود پارسا جواب داد گفت دوستش رفته بیرون پالتومو در اوردم دیدم پارسا یه جوری داره بم نگاه میکنه گفتم انگار خیلی حالت خرابه خندید و هیچی نگفت رفت اشپزخونه با یه بطری ویسکی برگشت نمیخواستم خیلی مست کنم واسه همین خیلی نخوردم ولی پارسا پیدا بود حسابی مست کرده اومد جلوم داشتم به ارزوم میرسیدم لباشو گذاشت روی لبام خیلی داغ بود در همون حال دستش رفت به سمته کسم داشتم رو ابرا سیر میکردم منو خوابوند رو کاناپه و شروع کرد به مکیدن گردنم حسابی داغ شده بودم تا به خودم اومدم دیدم هر درومون لخت لخت روی هم دیگه ایم کیر شق شده اش رو تحویلم داد و گفت بخور همیشه از قسمت ساک زدن توی فیلم سوپر متنفر بودم برای همین گفتم نه اونم چیزی نگفت کاندوم رو گذاشت سر کیرش و با کسم یه کوچولو بازی بازی کرد بعد کرد توی کسم از درد زیاد جیغی کشیدم که فکر کنم همسایه ها فهمیدن پارسا مست مست بود هیچی نمیفهمید داشتم از درد میمردم گریه زاری ام گرفته بود دیگه نفسم در نمیومد انقدر تلمبه زد تا اخر پردم پاره شد توی اون لحظه تنها چیزی که حس میکردم درد بود هیچ لذتی واسم نداشت، یخواستم سریع از اونجا برم از شدت گریه زاری به نفس نفس افتاده بودم مستی از سر پارسا پریده بود انگار فهمید حالم زیاد خوب نیست منو بغل کرد برد توی حموم توی وان منو شست پایان مدت داشتم میلرزیدمو گریه زاری میکردم حقیقتش از خودم بدم اومده بود از اینکه به بهترین دوستم خیانت کرده بودم و به خاطره یه هوس مسخره از دختر بودنم فاصله گرفتم، تا قبل از اینکه برم اونجا اصلا به هیچ کدوم از اونا فکر نکرده بودم هوس چشمامو کور کرده بود با بدبختی لباس پوشیدم پارسا زنگ زد آژانس اون شب رفتم خونه ی دوستم نمیخواستم مادرم بفهمه 2روز بعدش هم سارا از علی دوست پارسا جریانو فهمید بعد از یه آبرو ریزی مفصل با من قطع رابطه کرد، از پارسا هم دیگه خبر ندارم خطشو هم عوض کرده..نوشته غزل

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *