حسرت دوران کودکی

0 views
0%

برای شروع داستان باید چند نکته را گوش زد کنم من و دختر داییم از بچگی این کار را میکردیم حتی وقتی که اصلا نمی دانستیم سکس چه بود با هم این کار را میکردیم نمی دانم اما یک نیروی قوی ما را به این کار وادار میکرد تازه باید بگویم او عاشق و دیوانه ی من بود و هستبهتر است بحث را به ناحیه ای ببریم که براب من خیلی بد استروزی از روز ها که دختر عمویم داشت در حیات با کیرم بازی میکرد مامانش آمد و ما را دید و شانس آوردم که ظرف یک هفته فراموشش شد.راستش یادم شد خودم را معرفی کنم من آرش و نام دختر عمویم یاسمین است.حالا بر میگردیم سر داستان خوانواده ی یاسمین خیلی مذهبی هستند و من در عجب ماندم که چرا این دختر آنقدر مذهبی نیست به هر حال الان میخواهم بهترین سکسم با او را برایتان تعریف کنمروزی از روز ها زمانی که من 12 سالم بود و او 10 سالش تازه صاحب دو تا سینه ی تپل میشدیک شب من رفتم خانه ی مادر بزرگم و خوشبختانه او هم آنجا بود شب شد و ما آماده ی خواب همه خواب بودن بجزء ما بعد از مدتی شروع کردیم به حرف زد تا آن که پیشنهاده سکس پیش کشیده شداو خیلی برای سکس با من ناز میکرد و هی میگفت نه الان بیدار میشوند نه آنجا خوب نیست و…هر بار هم که میگفتم ولش کن او با اصرار میکرد تا آنکه آن چیزی که باید اتفاق می افتاد اتفاق افتاد. بعد از مدتی رفتیم که بخوابیم اما هیچی نشده او خوابش بردخودش را به خواب زد که شاید من وسوسه شوممن رفتم پیشش و برای بار دیگر کیرم را در آوردم و بیگاری جالا کردم.صبح روز بعد وقتی خواستیم بریم کولر را آب کنیم از آنجا که از دیشب خیلی بهش خوش گذشته بود در آسانسور سینه هایش را در آورد تا من را وسوسه کند و از آنجا که تازه از خواب بیدار شده بودم و حوصله نداشتم گفتم سینه هایت را بده تو اما گفت سینه هایم را در آوردم تا هوا بخورد واین احمقانه ترین حرفی بود که شنیدماو تا وقتی که رفتیم بالا و آمدیم پایین سینه هایش را در معرض هوا قرار دا اما آخرش که دید وسوسه نمی شوم بی خیال شد و الان که دارم ای داستان را مینویسم حسرت میخورم و میگویم اگه آن روز خوابم نمی آمد شاید باز آن اتفاق می افتاد.دو داستانه سکسی و کوتاه دیگر هنوز مانده که الان یکیش را برایتان میگویمدختر یکی از فامیل ها به خانه ی ما آمده بود او چند سال بیشتر نداشت اما با این حال زود خر میشد روزی از روز ها من به او گفتم اگر کیرم را بخوری میبرمت شهر بازی او هم که هنوز خیلی بچه یود قبول کرد بعد از ان که کیرم را خورد شلوارش را پایین کشیدم و کردمش بعد از آن هم گفتم اسم این بازی گرگم با هوا بود که اگر به مامانش گفت مامانش شک نکند.حالا میرویم سره داستانه دومدوست خالم خیلی جنده لاشی وسکسیه روزی از روز ها زمانی که خالم و دوستش آمده بودند خانه ی ما آمدند تو اتاق من و خالم یک گوشه نشست و من و دوستش با هم سره صحبتو باز کردیم او 16 سالش بود و من 12 سالم بود شایدم 11 دقیق یادم نیستخلاصه ما با هم حرف زدیم که نمیدانم چه شد که او خودش را در اختیار من قرار داد من هم که فرصت را غنیمت دانستم برق ها را خاموش کردم و شروع کردم به مالوندنه سینه و کس و کون او کم مانده بود بود کیرم را در آورم که یکدفعه یادم افتاد تو خونمونیم ومادر و خالمم آنجا هستند خالم تو اتاق مادرم در آشپزخانه از آن روز به بعد هر وقت میبینمش در حد یک انگول و یا بیشتر پیش میرویمخیلی بیشتر.پایان.تمام موضوعات این داستان واقعی است. نوشته آرش

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *