خاطره های زندگی در هند

0 views
0%

سلام . امیدوارم حال همه شما خوب باشه . من مدت زیادی هست که به این سایت سر میزنم و مطالب خوب و بدش رو میخونم . به خاطر اینکه توی هند مشغول تحصیل هستم مشکلی با فیلتر شدن سایت ها ندارم و از این به بعد سعی میکنم تا جایی که بشه واستون از سایت های دیگه مطالب یا عکس یا بازی های سکس که الان خیلی مد شده بزارم .این بار خواستم یک داستان کوتاه رو در مورد خودم واستون بگم البته ببخشید که خلاصش میکنم .من سال 2008 بود که برای گرفتن لیسانس به هند اومدم . ابتدای ورودم به بنگلور رفتم و بعد از 2 روز به میسور اومدم . شهر میسور شهر کوچیک اما آروم و باصفایی هست و برای اونایی که از ایران میان خوشاینده و بسیار سر سبز .داستان از اینجا شروع شد که من توی کالجی که بودم با یک دختر هندی دوست شدم . چون اوایل کمی مشکل زبان انگلیسی داشتم اون بهم خیلی کمک میکرد . دوستی ما ادامه پیدا کرد تا زمان امتحان های پایان ترم توی دسامبر رسید .من یک آپارتمان جمع وجور اجاره کرده بودم و زندگی میکردم . یک روز بعد از درس خوندن با آیشا توی کتابخونه تصمیم گرفتیم واسه یه کم استراحت به کافی شاپ بریم . وقتی از کالج بیرون زدیم هوا عوض شد و شروع به باریدن کرد . بارون های اینجا هم اصلا قابل مقایسه با ایران خودمون نیست . به کالج نمیشد برگردیم چون ساعت 5 بود و تعطیل بود و تا کافی شاپ هم خیلی راه بود . خونه ی من چند دقیقه ای با کالج فاصله داشت .من بدون قصد خاصی پیشنهاد رفتن به آپارتمان خودم رو دادم تا زمانی که بارون تموم بشه و اون هم چون گزینه ای نداشت و از دوستیمون هم زمان زیادی میگذشت و بهم اعتماد داشت قبول کرد .تا اومدیم به خونه برسیم خیلی خیس شدیم . بلافاصله که رسیدیم من یه حوله بهش دادم تا موهاش رو خشک کنه . سویی شرت تنش بود و خیس شدی بود . توی حال نشست و من رفتم که چایی نوعی چایی هندی با شیر گرم درست کنم .وقتی برگشتم دیدم که سویی شرتش رو در اورده و تی شرت سفیدش به علت کمی خیس شدن روی تنش چسبیده . به علت رنگ بنفش سوتینی که پوشیده بود خیلی خوب میشد سوتینش رو دید . من چایی رو روی میز گذاشتم و رفتم که لباسم رو عوض کنم . با صحنه ای که دیده بودم بی اختیار کیرم راست شده بود و هر کاری میکردم نمیتونستم افکارم رو کنترل کنم . به هر حال به اتاق برگشتم و سعیم این بود که اون متوجه نشه .خیلی دلم میخواست که بفهمم اون به سکس با من راضی هست یا نه . واسه همین ازش پرسیدم اگه میخوای تی شرتت رو توی اتاق در بیار و یکی از بلوز های منو بپوش تا آب اون رو با دست بگیرم زود تر بخشکه . اون به راحتی قبول کرد . توی اتاق رفت و تی شرتش رو از لای در به من داد . من آب اون رو با دست تا شد گرفتم و چون بیرون بارونی بود خواستم توی اتاق بندازمش . در زدم و با شنیدن صدای آیشا داخل شدم .اتنظار من این بود که از لباس های من چیزی تنش کرده باشه اما با اون با همون شلوار جین کوتاه تا زانو و سوتین ایستاده بود . من نمیشد دست از نگاه کردنش بردارم . بدنش به رنگ قهوه ای روشن بود . ظریف و شکننده …. شکم صاف . سینه های کمی کوچیک و گردن کمی کشیده ….یهش نزدیک شدم ولی حرفی نزدم . دستم رو سمتش بردم و پهلوی کمرش رو گرفتم . حرفی نمیزد ….خودم رو به تنش چسبیدم و لبهامو رو گردنش گذاشتم و ذره ذره بوسیدم …از گردنش به سمت گوشش بالا اومدم و اونم در پاسخ دستش رو سر شونه من گذاشته بود و فشار میداد .لبهام از روی گردنش روی گونه ش اومد و بعد لبهاش رو بین لبهام گرفتم . به نظر بار اول نبود که لبهای کسی رو می بوسه …لبهای هم رو آروم میخوردیم تا تنمون توی سرمایی که از بارون بود گرم بشه .. دستم رو پشت کمرش بردم و بعد از کمی نوازش سوتینش رو باز کردم … سینه های کوچیک اما سفت و برجسته ای داشت .. رنگ قهوه ای تنش زیبایی اندامش رو بیشتر میکرد ..خم شدم و نوک برجسته ی سینه ش رو بین لبهام گرفتم و شروع به خوردنش کردم … وقتی به اندازه ای سینه هاش رو خوردم که از خودش بی خود شد دستش رو گرفتم و سمت تختم بردم . روی تخت خوابیدیم . باز از سینه هاش بوسیدم تا روی شکمش … میتونستم استخوان های دنده هاش رو حس کنم . زبونم رو رو شکمش میکشیدم …با یک دست دکمه های شلوارش رو باز کردم و به کمکش اون رو از پاهاش در اوردم . پاهای کشیده و لاغری داشت … پاهاش رو از هم باز کردم و بین پاهاش خوابیدم … به آرومی از پایین ساقش میلیسیدم تا بین رون های پاهاش … پوستش با خیسی زبون من مثل شکلات شده بود و برق میزد …شورت سفیدی پوشیده بود که از پشت کمی از گردی باسنش رو می پوشوند…. با دست از روی اون با کسش کمی بازی کردم … میدیدم که داره رو تختی رو چنگ میزنه ….شورتش رو با بالا بردن پاهاش در اوردم . تا به حال دختری با پوست تیره ندیده بودم …. بدنش از بالا تا پایین حتی یک موی زاید نداشت …کسش مثل یک خط باریک بود … با انگشت بازیش میدادم و وقتی بازش میکردم توش مثل آتیش قرمز بود …از آب کسش انگشتم خیس خیس بود …وقتی دیدم توی هواست شلوارم و شرتم رو در اوردم …. بین پاهاش اومدم و با سر کیرم روی خط کسش میکشیدم … با بالاتر رفتن ناله هاش من به آرومی بین پاهاش خوابیدم تا پهنای کیرم لای کسش بکشه …دستای ظریفش رو به پشت کمرم اورد و من رو روی خودش می کشید …زیر لب چیزهایی به هندی و گاهی به انگلیسی میگفت … خیسی کسش کیرم رو لزج میکرد و میتونستم با لذت بیشتری بالا و پایینش کنم …ارش خواستم به شکم بخوابه و پاهاش رو جمع کردم … کیره خیسم رو بین فاصله ی رون هاش و گردی باسنش کردم … جای تنگی بود و داشت حس خوبی بهم میداد …چند باری باسن گرد و کوچیکش رو ضربه زدم و مالیدم .. سرعتم رو زیاد کردم و هر بار که بالا میرفتم وزنم رو روی تنش مینداختم … صدای ناله های منم در اومده بود و هر دو در اوج شهوت بودیم … از سرد شدنش متوجه شدم که ارضا شده …من هم برای ارضا کردن خودم روی اون خم شدم و از پشت گردنش رو میلیسیدم و باسنش رو میمالیدم ….دیگه چیری نمونده بود … کیرم رو بیرون کشیدم و آبش رو روی کمرش خالی کردم تا نزدیکی گردنش می پاشید …. کیرم رو بین خط باسنش فشار دادم تا قطره های آخرش رو خالی کنم …اون روز بعد از چند ساعت به آخر رسید و هنوز خاطره ی اون برای من زندست …..نوشته آرش

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *