خواهرزنم رو بکنم یا نه؟

0 views
0%

سلام به همه دوستای گلم…. البته اونایی که عفت کلام تو مرامشون هست هنوز…من نویسنده خاطره های سکس توی آرایشگاه زنونه و سکس با شبنم و مهشید هستم..از بابت پایان نظراتی که دوستان منو شرمنده کرده بودن حسابی متشکرم و لپای همتونو از همینجا میبوسم….این دوتا خاطره مال دوران مجردیم بود. میخوام از همتون در مورد یه موضوع یه مشورت کوچیک اما موثر بگیرم…موضوع از این قراره که بعد از ازدواجم دور هرچی رابطه بود رو خط کشیدم … با اینکه سخت بود ولی اون حریم زندگیمو حفظ کردم… تازگیا یه اتفاقایی افتاد که براتون این جور تعریف کنم که یه خواهر خانم دارم 20 سالشه خوشکل سفید خوش اندام البته به چشم خواهر برادریکلا خیلی با من راحته … با اینکه چادر سرش میکنه جلوم ولی زیاد تو مایه های حجاب گرفتنو این حرفا نیست…. منم خدایی زیاد چشم چرونی نمیکنم … بهم دست میزنیم ، لپای همدیگه رو مکشیم، گاهی وقتا شده که من گردنشو میگرم زیر بغلم و با دست دیگم با مشت رو سرش فشار میدم گه جیغش هوا میره… همیشه هم به همه میگه که منو مثل برادر خودش میدونه و مشکلی با این رفتارام نداره …..آقا یه روز از حموم اومد بیرون و رفت تو اتاق مثل همیشه لای درو باز گذاشت منم از اونور پذیرایی رو میز تلفن به فاصله 5 یا 6 متری یهو نگام افتاد به اتاق که داشت لباشو در میاورد این اتفاقا تو 3 4 دقیقه افتاد…. یه بدن ناز سفید سینه های کوچولو موهای بلند مشکی … وای خدای من داشتم میمردم از هیجان…. تا اون موقع اینجور ندیده بودمش داشت سوتینشو که زرد بود تنش میکرد بعدش شلوارشو داد پایین وااااااااااااااااااااااااای اون کس ناز و خوشکلشو که تازه بهش رسیده بود خودشو نشون داد نمیدونید چه حسی داشتم .. فقط داشتم سر تا پاشو نگاه میکردم…. به خدا ندید بدید نیستنم ولی هیچ وقت فکرم نمیکردم اونو لخت ببینم….اون شب وقتی رفتم خونه تا دیر وقت اون صحنه جلو چشام بود و به این فکر میکردم میشه که اهلش باشه و از روی عمد اینکارو کرده باشه؟؟؟؟یه چند روزی از ماجرا گذشت و دل زدم به دریا و تو یه موقعیت از خواستم که یه وقتی جور کنه میخوام باهاش تنها صحبت کنم…. میترسیدم ولی یه روز عصر تنها شدیم و موضوع لخت دیدنشو بهش گفتم و اینجور بیان کردم که چون بینمون هیچ حرفی پنهون نیست خواستم بهت بگم و ازم راضی باشی…. ولی اون خیلی خون سرد و راحت بهم گفت که مشکلی نداره و دیدی که دیدی باید چشاتو درویش میکرد…. حسابی تعجب کردم شکم بیشتر شد در مورد حدسم و رفتم تو این فکر که یه جوری بکشمش تو راه ….بعد از اون روز sms دادن ام بهش شروع شد ولی خیلی با احتیاط چون نمیدونستم حدسم درسته یا نه و ازش خواستم که در این مورد با خواهرش صحبت نکنه و خدایی هم تا حالا نکرده…. تو یکی از sms هام بهش گفتم یه سری داستان از دوستم گرفتم و دارم اگه میخوای برات بیارم بخونی؟قبول کرد و قرار شد که روی فلش براش بریزم و ببرم کار ندارم با چه مکافاتی این کارو براش کردم ولی این مهمه که یه سری از داستانای همین سایت براش کپی کردم و رو فلش تو جیبم گذاشتم و قصدم این بود تا خودش نگه بهش ندم…یه چند روزی گذشت وقتی منو تنها گیر آورد بهم گفت داستان چی شد؟ منم بهش گفتم وقتی دارم میرم بیا جلو در ازم بگیر همین اتفاق افتاد جلو در موقع خداحافظی بهش دادم …از این کارم حس خاصی نداشتم بگم تو کونم عروسی بود دروغ گفتم.. نمیدونستم قراره چی بشه … ولی نیتم این بود که خودمو بهش بشناسونم از جمله داستان های خودمو که براتون نوشتم…یک هفته ای از این ماجرا گذشت که تلفنم زنگ خورد و به معطلی بعد از احوالپرسی گفت میدونی پسر توی داستان سکس با شبنم و مهشید چقدر چقدر به شما شباهت داره ؟اول ترسیدم گفتم نه ولی دیدم تا اینجا پیش رفته گفتم دیگه برام راه برگشتی نیست و بعد یه خورده حرف گفتم که راستش آره خودمم و چون داستان رو واسه یه سایت فرستادم و نمیدونستم که این داستان رو هم کپی کرده یعنی اصلا فلشو باز نکردم و شروع کردم به فیلم بازی کردن ک هباید همه چی بین خودمون بمونه….. قبول کرد و ازش قول گرفتم که بعد از اینکه خوندشون بهم برگردونه….(کار نداریم به این که خانمم یه روز میره سر کامپیوترش و اینا رو اونجا میبینه و ….)خلاصه هر چی بود تموم شد و از بعد اینکه این داستانا رو خوند خیلی بیشتر از قبل بهم نزدیکتر میشد تا جایی که وقتی تنها بهم میرسیم باهام دست میده … تماسای بدنیمون بیشتر شده… حتی من پیشرفت کردم و به باسنشم دست میزنم ولی هیچ عکس العمل خاصی که نشون بده ناراضی هست از این کار نشون نمیده…. جدیدا هرجا میخواد بره میگه اگه رضا بیاد منم میام سر سفره همیشه کنار من میشینه با این که نگاه های اطرافیان خیلی با منظور به سمت ما 2 تاس ولی به هیچ کدومشون واکنش نشون نمیده…. یه بار واسش یه مشکل پیش اومده بود که براش حل کردم (موضوع کاری بود) رفتم جلو ازش خواستم بهم یه بوس بده امتناع کرد ولی اگه غرورم اجازه داده بود ویه بار دیگه بهش گفته بودم میدونم با این موضوع مشکلی نداشت…..چندتا داستان رو هم که از دوست پسر قبلیش (به قول خودش نامزدش)که الان بهم زده رو هم برام تعریف کرده (یه جورایی رابطه سکسیشو) هیچ کی ازین کاراش خبر نداره و فقط من میدونم…. نمیدونم این کارا رو کنار هم میذارم یه حس عجیبی نسبت بهش پیدا میکنم….میترسم با یه تصمیم زندگیم خراب بشه…از اون جمله آدمایی هستم که درجه سکسم داغه .. در عین حال تو رابطه خیلی مغرور به این سادگیا از کسی درخواست سکس نمیکنم حتی همسرم…. حرفم همیشه این بوده که اگه یکی پا میده باید جوابشو بدی و دست رد به سینش نزنی … .لی الان مثل خر تو گل گیر کردم و چون طرف خواهر زنمه دست زدن به اینکار برام سخته……نمیدونم این کارشو بذارم به حساب اون حس خواهر برادریش که همیشه سر زبونشه و یا اینکه دنبال یه رابطه جدید باهامه…. باورتون نمیشه الان که دارم اینو براتون مینویسم درست 6 شب به خوابم میاد میدونم از بس بهش فکر میکنم اینجور شده….خواستم هم درد دل باشه و هم واسه دوستام که بعضیاشون واقعا خوب نظر میدن و راهنمایی میکنن بنویسم شاید از این بلاتکلیفی در بیام… اینم بگم هرنظری که دوستان بدن بهش عمل میکنم…. سکس داشتن اصلا برام مهم نیست چون خوب میتونم خودمو کنترل کنم … اگه دوستان بهم یه جوری بگن که این رابطه بوی سکس میده حاضرم باهاش سکس هم داشته باشم…..منتظرماینم ایمیلم[email protected]بهم کمک کنید….خواهشاٌ نوشته رضا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *