رهایم نکن

0 views
0%

دوباره نزدیک غروب بهش سر زدم… با یه دسته گل… ساکت تر از همیشه بود. چند وقتیه تا میام پیشش یاد قدیما میفتمهوا سرده و نم داره.چشمامو میبندم و غرق خاطره ها میشم…آهنگ صدای پرتحکم و عصبانیش هنوز تو گوشمه سکس به چه قیمتی نگین؟ جدایی؟؟از یک ساعت پیشش که اومد بود خونه مون داشتم تحریکش میکردم… کملا عمدی بود آخرش گفت تووخدا این اداها رو نریز نمیتونم خودمو کنترل کنم اذیت میشم…گفت چرا باید خودتو کنترل کنی؟ اصن من سکس میخوامگفت من نمیخوامگفتم پس مقاومت کن و دوباره از رو شلوارش کیرشو تو دستم گرفتم…گفت اگه امشب انقد کرم بریزی که باهات سکس کنم دیگه صدامو نمیشنویچیزی نگفتم و به کارم ادامه دادم…تا اینکه سرم داد زد و اون جمله رو گفتسکس به چه قیمتی نگین…سرمو بردم در گوشش و بریده گفتم من سکس میخوام همین الآن به هر قیمتی مواظبیم… طوری نمیشه… خواهش میکنماعتراف میکنم ترسیده بودم… از اولین تجربه رابطه جنسی قریب الوقوع از عصبانیت و ارتعاش صدای علی… از راهی که تصمیم گرفته بودم برم… از تکرار واج تلخ به قیمت جداییدرهای خونه قفل بود و کلیدشو قایم کرده بودم که یه وقت به سرش نزنه بره…شهوت تو چشمای گرگی مست مشکیش موج میزد و با نگاهش التماس میکرد که بس کنم… کم کم شراب شیرازم کار خودشو کرد و مقاومتش درهم شکستمن موفق شده بودم…یه سکس رومانتیک و پرعطش و پرضربان… بعد دوش آب گرم و سیگار و چایی و بغلش خوابیدن و بوسیدنش…بعد چند ساعت بیدار شد روبروم نشست. مثل شکست خورده ها نگام میکرد… باورش نمیشد پرده نگینشو ازش گرفته.موهاشو تو دستم گرفتم و از رو لباش بوسه زدم.دستامو کنار زد و آروم و ناامید پرسید نگین ما چیکار کردیم…خواستم بغلش کنم ولی بهم اجازه شو نداد. لباساشو با عجله پوشید و طوری که انگار داشت گریه زاری ش میگرفت با عصبانیت گفت کلیداو بده نمیخواستم بره ولی دفعه دوم که داد زد کلیدا رو بده عین مسخ شده ها سریع بلند شدم و کلیدا رو گذاشتم تو دستش…بدون خداحافظی رفت و درو پشت سرش کوبیدساعت 5 و 11 دقیقه صبح بود و انقد گریه زاری کردم که تار میدیدم…جرات نکردم تا خودش زنگ نزده بهش زنگ بزنمبعد سه روز اس دادم من الآن خانم توام میفمی؟ میخوای ولم کنی؟ انقد راحته؟زنگ زد برای نهار دعوتم کرد… خیلی گرفته و پریشون بود…مثل همیشه با یه گل سرخ رفتم پیشش. فست فود شبدیزبهش گفتم هیچی عوض نشده… من عاشق توام و قرار نیس واسه مرد دیگه ای باشم. باهام خوب باش… خاطره اون شب عزیزو خرابش نکنگفت اگه نخوام باهات بمونم چی؟گفتم اگه انقد نامردی برو اشکالی نداره و بوسیدمش…گفت نامردتر از اینم تو چرا انقد عوض شدی؟ چرا ادای فداکارا و مهربونا رو درمیاری؟گفتم مگه تو عوض نشدی؟ تو قبلا کی سر من داد زده بودی علی؟ قبل این دو هفته کی تهدید کرده بودی به رفتن؟گفت حالا همینم که میبینی فک نکن با یه پرده زدن راه رفتنمو بستیظرف غذاشو پس زد و پاشد. چشمام پر شده بود… دلش برام سوخت که گفت میتونم تا یه جایی برسونمتمیدونستم ته دلش مهربونترین و اخلاق مدار ترین مرد دنیاس همش بازی بود… میخواست ازش زده شم و تنهاش بذارم دو هفته بود داشت فیلم بازی میکرد… نمیدونستم چراآخرش جواب سوالمو زیر فرش اتاقش پیدا کردم. جواب آزمایش مرد زندگیم مثبت بود بی اف من، عزیزترین کسم، بزرگترین تکیه گاه زندگی ای که توش روی مادر و محبت پدر ندیده بودم، MSداشت…حالا 6 سال ازون روزا گذشته… بارون تندی داره میباره و هوا تاریک شده. علی نتونست ترکم کنه چون دینش انسانیت بودهنوزم سر حزف اونروزم هستم هیچی عوض نشده. غیر از اینکه ساکت تر از قدیماست و من جای گل رز با گلایل میام دیدنش و جای خونه ش میام بهشت زهرا…*داستان سکسی نبود و با هدف ارضای جنسی شما نوشته نشده بود، ولی سکس نقطه عطف داستان این زندگی بودنوشته‌ آفرویدت

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *