روز موعود

0 views
0%

سلام خدمت دوستداران داستان سکسی و بچه های سایت سایت داستان سکسی من امیرماین اولین داستان سکسیمه که بیشتر خاطرس تا داستانقضیه بر میگرده به ۴ سال پیش،من یه دوستی دارم به اسم محمد که از بچگی تا الان باهمیم و خیلی راحتیم ،یعنی رفاقتمون مهمتر از هرچیزیه که فکرشو کنین حالا از اینا بگذریم محمد تقریبا چند سال قبل تر از این خاطره ای که دارم براتون میگم با یه دختری به اسم زهرا دوست بود،زهرا یه دختر تقریبا خوش قیافه با اندام معمولی بود ولی چیزی که باعث میشد من ازش خوشم بیاد شجاعتو صمیمی بودنش بود،رابطه ی خوبی هم با هم داشتیم همیشه سه نفری باهم میچرخیدیمو اینور و اونور میرفتیم ولی اون مال محمد بود منم زیاد مشکلی نداشتم با این قضیه ولی اینو دیگه همه میدونن هر رابطه ای هرچقدم خوب باشه یه روز به پایان میرسهمحمدو زهرا هم با هم تموم کردن ولی هنوزم همه با هم دوست بودیم و رابطه چند سالمون موندگار بود منم همچین بدم نمیومد با زهرا رابطه داشته باشم ، خلاصه که یه چند وقتی همیشه سفره خونه میرفتیم منم کلا آدم شوخیم زیاد شوخی میکنم ، کم کم حس میکردم مهرم به دل زهرا داره میشینه تا یه روز که مادر پدرم رفتن کرج خونه خالم اینا چون مامانبزرگم از شمال اومده بودمنم از خدا خواسته به رفیقا خبر دادم که خونه مکان شده بریزین یه حرکتی بزنیم که تز مشروب اومد وسط ، خلاصه برنامه چیدیم دنگی دونگی کردیم محمدو یکی دوتا از رفیقام رفتن از ساقی بگیرن منم مزه ردیف کردم آماده شدم که بیانزنگ درو زدن درو باز کردم وقتی اومدن شوکه شدم زهرا و رفیقشم باهاشون اومده بودن ،خوشحال شدم ولی به این فکر نمیکردم که رابطه ای بینمون اتفاق بیفته تازه اونم جلو محمد ، جاتون خالی ۶ نفری نشستیم دور میز مشروبشم ارمنی بود خیلی قوی بود ، خلاصه ک همینطوری پیک میخوردیم میخندیدیم ، یه چند نخی هم سیگار دود کردیم کم کم دیدم بچه ها همه سرشون گرم شده ، برام عجیب بود که زهرا هی سعی میکرد خودشو به من نزدیک کنه اول فک کردم به خاطر مستیه جدی نگرفتم تا اینکه اون یکی رفیقم دست دوسته زهرارو گرفت برد تو اتاق ، تو همین حین زهرا حالش بد شده بود دست من گرف گف دارم بالا میارم دستشویی کجاس ، محمدم اخم کرده بود مارو نگاه میکرد ،دستشو گرفتم بردمش دستشویی اومدم برگردم سر میز دستمو گرف گف نرو توام بیا خندیدم گفتم باشه تو دستشویی بم گف انگشت کن تو حلقم، دست کردم تو حلقش هرکاری کردم بالا نیاورد ، دیدم همینطوری داره میخنده بغلم کرد تلو تلو میخورد گف منو ببر بیرون آوردمش بیرون حدود ۴ ساعت گذشته بود ساعتو نگاه کردم دیدم ۹ شب شده بود معلومم نبود پدرم اینا کی میان،زهرا هم حالش بود بغلش کردم گذاشتمش رو مبل یه خورده بخوابه به بقیه گفتم که پدرم اینا الان میان برین بیرون تو ماشین منم اینجارو جم و جور کنم تا اون موقع زهرا هم حالش شاید بهتر شد ، اون دوتا رفیقام که قضیه رو فهمیدن خندشون گرف گفتن باشه که رفیق زهرا گفت من بدونه زهرا نمیام فک کردی ما خریم زهرا پاشو ببینم،منم گفتم برام فرقی نداره به خاطر خودش میگم که یه دفعه زهرا گف مریم تو برو پدر جان، امیر(اشاره به کیر)ندارهتو برو ما هم میایم خلاصه راضی شدنو رفتن محمدم دستمو گرف گف من میمونم میدونم میخوای بکنیش گفتم برادر تو که کردیش بزار ما هم بزنیم تنگش دیگه ،رفاقتمون در حدی بود که گف باشه ولی من نمیرم میرم تو اتاق قایم میشم ، گفتم حله خونرو جمع و جور کردم درو پنجره رو باز کردم بوی سیگار بره ادکلنو و تافت تا میتونستم زدم خیلی مست شده بودم زهرا هم چشماش نیمه خواب بود لش کرده بود رو مبل ، خونه که جم و جور شد رفتم سمتش و شاید باورتون نشه ولی باور کنین بش گفتم که حالت خوبه بریم بیرون پیش بچه ها چشماش خمار بود گفت نه یه خورده دیگه بمونیم که دیدم سرمو داره فشار میده به سمت سینه هاش دیگه دیدم جدی جدی میخواد دیگه بدونه لب گرفتنو نوازش پیرنو سوتینشو بدون اینکه درارم دادم بالا سینه هاش ۷۵ بود دور و ورشم صورتی نبود فقط نوک داشت شروع کردم به خوردنو زبون زدن در حال میک زدنش بودم با یه دستمم پیرنشو بالا نگه داشته بودم خیلی مست بودیم، یه دفعه سرمو از سینه هاش درآورد لبامو خورد یه چند دقیقه ای در حال لب بازی بودیم که از رو شلوار دست کشیدم رو کسش که گف نه دست نکش تعجب کردم گفتم خفه شو پدر که دستمو ورداشت از رو شلوارش گف نه که یه دفعه منو خابوند زمین نشست روم لب گرفت ازم من دیگه تحمل نکردم دستمو کردم تو شلوارش اونم مست بود دیگه تحملش تموم شدو گفت تو رو خدا به محمد نگو فقط ، حالا محمد تو اتاق بود داشت مارو تماشا میکردخندم گرف گفتم باشه بلندش کردم گذاشتمش رو میز شلوارشو آروم کشیدم پایین شورتشم صورتی بود یه خورده خیس شده بود اونم با دندنونم کشیدم پایین کسش افتاد بیرونخیلی کس قشنگی داشت هنوز که هنوز کس به قشنگیه اون ندیدم بالاشم یه خورده مو داشت نزده بود انتظار نداشت سکس داشته باشه اونروزدیگه یادم نمیاد چیشد که یه دفعه دیدم دارم چوچولشو میک میزنم اونم ساکته ساکت بود صداش در نمیومد،شاید ده دقیقه کسشو میخوردم ، خابوندمش زمین کامل شرتو شلوارشو کندم ولی پیرن تنش بود پاهاشو از هم باز کردم دوباره افتادم رو کسش با زبونم دیگه آهش در اومده بود دیدم اخم کرده داره نگام میکنه گفتم همیشه حشری میشی اخم میکنی گف زر نزن بخورش کلمو فشار داد سمتش کسش دیگه از کس خوردن خسته شده بودم،با دستش از رو شلوار کیر سیخ شدمو میمالید بم گف پاشو بلند شدم شرتو شلوارمو کشید پایین کیرمو انداخت بیرون ، گف جووون همیشه میخواستم ببینم کیرت چه شکلی میتونه باشه ، گفتم کجاشو دیدی مزش بهتر از قیافشه که خندیدو سرشو بوس میکرد آروم آروم زبون میزد، سرش رژی شده بود دهنشو باز کرد نصفشو کرد تو دهنش شروع کرد بالا پایین کردن چند دقیقه وضع همین بود که بش گفتم بسه دیگه یه خورده کمر بزار براموناینو که گفتم برگشت قنبل کرد گف بکن توش ببینم بکن خوبی هستی یا نهمحمد پشماش ریخته بود صداش در نمیومد یه تف زدم رو کیرم با انگشتم با سوراخ کونش بازی میکردم گف بازی نکن بکن توش دیگه ، کردم توش یه اوخه کوچیک گفت ، شروع کردم تلمبه زدن ، سوراخش واقعا تنگ بود صداش بیشتر شد دادو بیداد میکرد تندتر تندتر بکن ، امیییییییر دوست دارم امییییر عاشقتم ،مست شده بود کسشر میگفت منم دیگه کمرم نکشید آبم داشت میریخت تو سوراخش میگف جوووون قربون نبضش بشم من آبمو تا ته ریختم توشانرژیم تخلیه شده بود ساعتو دیدم ریدم به خودم دهو نیم شده بود سریع جم و جور کردم بش گفتم الاناس که آقام اینا برسن شلوار پات کن بریم ، رف تو دسشویی رفتم پیش محمد بش گفتم برادر برو بیرون تا ندیدتت ببینه داستان میشه گف نه بش بگو من اینجا خواب بودم گفتم برادر اصن وقتش نیس پدرم اینا میان دیگه به زور راضی شد فرستادمش رف ، زهرا هم داشت تگری میزد تو دستشویی دیگه تو حال خودش نبود کتونیاشو پاش کردم با آساسنسور رفتیم پایین دیدم بچه ها تو کوچن دارن چپ چپ نگاه میکنن چه گوهی میخوردینو اینا دیگه زهرارو انداختم تو ماشین گفتم بهتره حالش ببرینش ، بعد گفتن مگه تو نمیای گفتم نه من پنجشنبه ها سانس سالن دارم باید برم سالن ، اونا گفتن کسخلی مگه مست کجا میخوای بری گفتم من مستم میتونم بازی کنم به فلانی قول دادم این هفته برمیادمه همون شبش تو سالن زهرا بم زنگید بام درد و دل میکرد بعدشم یه ۶ ماهی باهم بودیم هنوزم که هنوزه باهم دوستیم بچه ها سعی کردم غلط نداشته باشم ، به عنوان اولین داستانم اگه مشکله نگارشی داشت ببخشید دیگه تجربم کمه فعلانوشته Hexor

Date: March 28, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *