سارا و دایی

0 views
0%

سلام من سارا هستم قدم 165 سایز سینه ام 65 و کمی سبزه هستم داستان از اونجایی شروع شد که من برای قرض گرفتن لپ تاب داییم رفته بودم خونه مادر بزرگم و زمانی که رسیدم داییم توی حموم بود من نشستم و با مادر بزرگم در حال صحبت شدیم که داییم از تو حموم امد بیرون و در حالی که فقط یک حوله دورش گرفته بود سلام کردن رفت تو اتاقش بعد از چند دقیقه من هم رفتم باین فکر که تا حالا لباسهاشو پوشیده زمانی که در اتاق رو باز کردم و وارد شد دیدم داییم هنوز کاملا لخته و داره جلوی آینه برای خودش فیگور میگره و کیرش رو بالا و پایین میکنه من با دیدن این صحنه چند لحضه ماتم برد و بعد سریع از اتاق اومدم بیرون و دیگه روم نشد برم تو اتاق و تا نیم ساعتی که اونجا بودم داییم هم بیرون نیومد با خودم گفتم لابد اون هم از من خجالت کشده و بعد بیخیال لپ تاب شدم و با مادر بزرگم خداحافظی کردم و رفتم خونمون و تا چند روز من خونه مادر بزرگم نرفتم تا اینکه یک روز زمانی که خواستم از دبیرستان بیام بیرون دیدم داییم با ماشین منتظرم و رفتم سوار ماشین شدم وگفت چطور شده اومدی دنبالم و گفت مادر بزرگ رو برده خونه ما و اومده دنبالم تا منم رو هم ببره تعجب کردم آخه تا اون موقع سابقه نداشته که داییم بیاد دنبالم خلاصه داشتیم میرفتیم که گفتم راستی دایی لپ تاپ رو هم اوردی من واسه تحقیق لازم داشتم گفت نه باید بریم و از خونه برش داریم خلاصه رفتیم خونه و دایم گفت بیا بریم تو منم هم رفتم تو خونه داییم رفت تو اتاقش و من هم نشستم رو مبل تا بیارش دیدم خبری نشد گفتم دایی چی شد پس بیا بریم دیگه گفت بیا تو اتاق بگیرش منم هم رفتم و دیدم داییم داره سیم برق لپ تاب رو جدا میکنه خواستم ازش بگیرم که گفت راستی اون روز خوب مارو دید زدی ها منم از خحالت سرخ شدم گفت بخدا اتفاقی بود و نمی دونستم لباس تنت نیست بعد داییم گفت خواب حالا که تو من و لخت دیدی من هم باید ببینمت یک لحظه هنگ کردم اصلا فکر نمی کردم همچین حرفی رو بشنوم بعد داییم دستم رو گرفت و برد سمت تخت و گفت زود باش دیگه گفتم آخه دایی که دیدم داره دکمه های مانتوم رو باز میکنه و مانتوم رو در آورد با یک تاپو شلوار جلوش وایستاده بوده گفتم دایی زشته گفت اشکال نداره مگه تو منو دیدی زشت بود خلاصه به هر کلکی بود تاپ و شلواروم رو هم بزور در آورد . داشتم از خجالت میمردم تا اینکه گفت خوب حالا نوب شورت و سوتینته گفت نه دایی گفت اگه خجالت میکشی خوب برگرد گفتم نه نمیشه و من برگردوند گفت میخوام خودت درشون بیاری من فقط از پشت سرت نگاه میکنم نمیدنستم باید چکار کنم خلاصه شورت و سوتینم رو در آوردم بعد دیدم داییم سریع من چرخوند و گفت وای چه بدن نازی داری گفتم خوب بریم دیگه گقت باشه و خوشو چسبوند بهم و درازم کرد روی تخت و ازم لب میگرفت هی میگفتم دایی نکن دیگه بلند شو این چکاریه میکنی گفت چند لحضه صبر کن اگه دوست نداشتی بلند میشم خلاصه شروع کرد ازم لب گرفتن و سینه هام رو مالدوندن یواش یواش داشت یک حال خوب بهم دست میداد و داییم هم سریع پیراهن خودش رو در آورد و باز شروع به مالیدن بدنم کرد تو همین حال شلوارش رو هم در آورد کیرش رو که حسابی سفت و سیخ شده بود گذاشت لای پام و بالاو پایین کرد خیلی داشت حال میداد و کسم حسابی خیس شده بود بعد روفت پایین و شورع کرد به خورن کوسم وایی داشتم دیونه میشدم که دوباه اومد بالا و کیرش رو گذاشت لای پام چند بار که بالا پایین شد یک تکون عجیبی خوردم و بیحال شدم داییم هم تکون نخورد و بعد گفت خوب تو ارضا شدی حالا نوبت منه گفتم چکار کنم گفت بیا یکم کیرم رو بخور کیرش رو داد دستم من هم زیاد بلد نبودم بخورم فقط یکم لیس زدم و کردم تو دهنم بعد داییم گفت برگرد و من رو به شکم دراز کرد و از پشت اومد روم و یکم کرم برداشت و مالید و انگشت کرد به کیرش و هر چی زور زد که کیرش رو بکنه تو کونم نتونست بعد بهم گفت که چهار دست و پا بشم و انگشت رو کرد تو کونم یکم جلو عقب بردو یکی دیگه از انگشت هاشو کرد تو کونم یکم دردم گرفت ولی حال هم میکردم تا اینکه بلند شد و کیرش رو دوباره چرب کرد و فرو کرد تو کونم با فشار رفت و خلیلی هم درد داشت من هی خوردم رو به جلو میکشدم و داییم هم رون هام رو گرفت بود و هی محکم تر میکرد تا اینکه بعد از چند بار عقب جلو کردن من هم حال می کردم یکم تو همین وضعیت بودیم که کیرش رو در آورد و گفت رو به پشت دراز بکشم و پاهام رو داد بالا و یک بالشت گذاشت زیر باسنم و دوباره کیرش رو چرب کرد و فرو کرد توی کونم من هم دستم رو گذاشته بودم روی کوسم و هی می مایدم داییم هم همزمان سینه هام رو میمالید خیلی حال میداد و من با آبی که از کوسم میومد کیر دادییم رو خیس میکردم و اونم کلی کیف میکرد بعد بهم گفت که برگردم رو به شکم بخوابم چون میخواد با خیال راحت ارضا بشه و منم برگشتم رو به شکم خوابیدم و داییم هم روم خوابید و کیرش رو گذاشت رو سوراخ کونم و فشار داد وایی داشتم از درد می مردم هی از داییم خواهش میکردم پاشه نمیدونم چرا اونقدر درد گرفت خلاصه بعد چند دقیقه داییم گفت آبم رو تو کونت بریزم گفتم نمیدونم فقط زود بلند شو که دیدم داییم تند تر خودشو جلو عقب داد و یک تکونی خورد و بی حرکت رو دارز کشید و بعد اومد کنارم دراز کشید یکم لب خوردم و داییم گفت خوب حالا پاشو لباساتو بپوش تا بریم خونتون من هم با یک دستمال خودم رو تمیز کردم و رفتیم خونمون بعد از این قضیه چند بار دیگه هم با داییم سکس داشتم که خیلی لذت بخش بود .باتشکرنوشته سارا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *