سکس از نوع شهرستانی

0 views
0%

سلام به همهمیدونم که با آپ شدن این خاطره نظرات مختلف و متفاوتی را خواهم دید اما مثل برنامه افسانه های محلی شبکه من و تو میخوام بدونم فرق بین واقعیت و خیال را میتونید تشخیص بدین یا نه؟ نظرات همتون هم محترمه…اسم من سیناست و اهل کرمانم. سال 77 دانشگاه قبول شدم شهید بهشتی تهران. تا اون موقع با هیچ دختری سکس نداشتم. بعد از دو سال با ورود بچه های ترم جدید دختری از مشهد بدجوری چشم منو گرفت و من تقریبا عاشقش شدم. همیشه بین ما یک سلام علیک خیلی ساده بود تا اینکه یک روز دل و به دریا زدم و بهش از علاقه ام گفتم و پیشنهاد آشنایی و ازدواج دادم؛ اونم نه گذاشت نه برداشت گفت باید از مادرم بپرسم. خلاصه چند روزی گذشت و یک روز او من را دید که روی نیمکتهای طبقه دوم دانشکده نشسته بودم. چون دور و برم خلوت بود اومد و گفت که مامانش گفته نه و چون از یک شهر نیستیم با این موضوع مخالفه. من خیلی محترمانه ازش تشکر کردم و در پایان شماره خوابگاه را بهش دادم و ازش خواهش کردم که امشب با هام تماس بگیر چون یک کار خیلی واجب باهات دارم که نمیتونم الان بگم. (شماره خوابگاه را دادم چون موبایل اون زمان نبود)بهر حال پایان مدت شب گوشم به صدای تلفن خوابگاه بود میدونستم اگر زنگ بزنه کارم ردیف است.حوالی ساعت 8 شب بود که منو پای تلفن خواستند. رفتم گوشی را برداشتم و دیدم خودشه. شروع کردم به نالیدن و از عشق گفتن و از اینکه چقدر دوسش دارم و بی او میمیرم و از این حرفها. خلاصه یه نیم ساعتی مخشو گذاشتم تو کاسه و اصلا بهش امان حر ف زدن یا حتی اظهار نظر کردن نمیدادم.بعد از نیم ساعت- چهل و پنج دقیقه ازش خواستم که فردا پنجشنبه که هر دومون کلاس نداشتیم بریم نهار درکه. اینم را بگم که اون دو ترم از من عقبتر بود اما به فضل دو ترم مشروطی من کلی از کلاسامون با هم بود. بعد از کلی صحبت اول قبول نکرد اما در نهایت پذیرفت که اینبار را با من بیاد. توی پرانتز اینو بهتون بگم که بعد ها به من گفت که در اون لحظه یکی از دوستاش (که خدا خیرش بده) پیشش بوده و اون ترغیبش کرده که با من بیرون بیاد و اگر نخواست یا خوشش نیومد ادامه نده.فرداش باهم رفتیم نهار و کلی با هم حرف زدیم. اسم (مستعار) این خانوم آتوسا بود. از خانواده گفتیم و عشق و رابطه دختر و پسر و کلی چیزهای دیگه. در پایان مدتی که با هم بودیم حتی سعی نکردم دستشو بگیرم یا بهش دست بزنم. توی تاکسی هم با فاصله از هم نشستیم. این شروع رابطه دوستی ما بود. چندین باز بدون اینکه بهم دست بزنیم با هم بیرون رفتیم. تا ترم تموم شد و آتوسا رفت مشهد. روزی که میخواست بره به من زنگ زد و کلی گریه زاری که دلش تنگ میشه برام و قول داد که توی تابستون بیاد تهرون تا همو ببینیم. من اون زمان توی تهران کار میکردم.تابستون شروع شد و ما فقط تماس تلفنی داشتیم تا اینکه یک روز اون زنگ زد و گفت به بهانه ترم تابستونی و دیدن نمرات شنبه صبح میاد تهران. من اون موقع یک خونه کوچیک بالای یک مغازه تهرون اجاره کرده بوده که آتوسا چیزی ازش نمیدونست. ما هیچ رابطه سکسی با هم نداشتیم و حتی سکس تلفنی هم نکرده بودیم بنابراین خیلی دفعه اول برامون سخت بود.روز شنبه صبح زود بیدار شدم و رفتم ترمینال. یک ساعتی منتظر شدم تا آتوسا اومد. برای اولین بار با هم دست دادیم. (باورتون میشه؟ اولین بار) آتوسا یه دوست داشت که اونم تهرون خونه داشت و به خانوادش گفته بود که میره پیش اون.توی تاکسی دعوتش کردم به صبحانه و او هم قبول کرد و پرسید کجا؟ منم گفتم یه جای خوبی سراغ دارم. خلاصه اومدیم تا جلوی در خونه من که کنار یک ساندویچی رو به خیابون باز میشد. من کلید انداختم تا در و باز کنم که آتوسا با تعجب گفت اینجا؟؟؟ منم که قبلا فکر این صحنه را کرده بودم گفتم آره زود بیا تو که الان کسی میبینتت. اون اومد داخل و درب را پشت سرش بست. من از پله ها رفتم بالا و با صدای بلند گفتم نمیخوام معذب باشی اگه نمیخوای الان میریم پیش مژده (دوستش). اما دیدم داره از پله ها میاد بالا. اومد بالا و توی درگاه اتاق ایستاد. سماور داشت جوش میخورد و همه چیز برای یک صبحانه خوب آماده بود. اون همونجا دم در نشست به نحوی که پاهاش که هنوز کفش داشت خارج از فرش اتاق قرار داشت. منم بدون هیچ حرفی سفره را آوردم کنار دستش پهن کردم. چایی و نون و پنیر و املت دست پخت خودم.صبحانه را خوردیم و من سفره را جمع کردم همش منتظر بودم چطوری شروع کنم. بعد از چند لحظه رفتم کنارش نشستم و سرم را گذاشتم روی پاهاش. منتظر عکس العمل بدی ازش بودم اما دیدم شروع کرد به صحبت کردن و موهامو نوازش کردن. هنوز مقنعه داشت. بعد از چند لحظه آروم سرش و بطرفم کشیدم و خواستم لباشو ببوسم به آرامی لبهای خوشگلشو توی دهنم بردم و با پایان وجودم شیرینیشو برای اولین بار در زندگیم حس کردم. چند لحظه که گذشت آروم گفت سینا بذار الان میام. پا شد و از من پرسید دستشویی کجاست. من بهش نشون دادم و اون رفت توی دستشویی. وقتی بیرون اومد دلم داشت وای میستاد. موهای خوشگل و بلند و قهوه ایش ریخته بود دور تا دورش. اومد تو اتاق و به اصرار من مانتوشم را هم درآورد. بدنش زیر مانتو یه چیز دیگه بود. خوش تراش، خوش استیل، سینه های اناری خوشگل، گردن سفید بلند و خلاصه هیچس کم نداشت. همینجور که ایستاده بودم و نگاش میکردم رفتم طرفش و ایستاده باز شروع کردم لبهاشو خوردن. هیچ مقاومتی نشون نمیداد. بردمش به سمت تختم که کنار پنجره بزرگ اتاق بود. خوابوندمش روی تخت و شروع کردم لبها و گردنش را خوردن. اونم هی فقط میگفت دیوونه….دیوونه نکن…..دیوونه. بعد از یه ده دقیه ای که خوردمش دستم را گذاشتم لای پاهاش و روی کسش که از زیر شلوار لی زده بود بیرون. ممانعت کرد. بهش گفتم به من اعتماد کن و از این لحظه لذت ببر. شروع کردم به مالیدن کسش و از بالا گردنش را میلیسیدم. با چونم تاپش را کشیدم پایین. سوتینش پیدا شد . همونجوری که کسش را میمالیدم سوتیش را دادم بالا.سینه های سر بالا و شق شدش مثل دو تا انار خوشگل بیرون اومد. تا تونستم سینه هاشو خوردم. نمیدونم چرا دلم میخواست همشو یکجا بکنم تو دهنم. واقعا حالش دگرگون شده بود و صدای ناله های آرامش به گوش میرسیدو زیر دستم خیسی مطبوعی را حس میکردم. با هموم دستم دکمه شلوارش و باز کردم و شلوارشو در آوردم. مقاومتی نمیکرد. همینجور که سینه هاشو میخوردم دستم و بردم توی شورتش. مچ دستم را گرفت اما مثلی که میخواست امتحان کنه یا نمیتونست از لذتش چشم پوشی کنه با فشار من دستشو شل کرد و دست من رسید به کسش. زیر دستم گرمایی را حس میکردم که همون واسه ارضا شدنم کافی بود. مدتی با دستم چوچولش را مالیدم صدای ناله هاش بلندتر شده بود. لباسهامو بیرون آوردم و خوابیدم روش. منو در آغوشش فشرد. رفتم پایین و گشه شورتش را زدم کنار اول پاشو بست اما باز کردن پاهاش زیاد سخت نبود. کس خوشگلشو دیدم که خیس خیس بود. با زبونم شروع کردم به خوردن کسش و اون فقط موهامو میکشید و ناله میکرد.بعد از چند دقیقه برش گردوندم چون میدونستم که هنوز دختره. از پشت پاهاشو باز کردم و دوباره شروع کردم به خوردن کسش. بعد از چند لحظه که دیدم صدای نفسهاش داره تندتر میشه نشستم رو پاش. کیرمو تفی کردم و گذاشتم دم سوراخ صورتی کونش. صدای آخ و اوخش بلند شد و مرتب بالش را چنگ میزد و میگفت نکن. اما من دیگه نمیفهمیدم و فقط التماس میکردم که تحمل کن و اونم میگفت نمیتونم. خلاصه با هر ضرب و زوری بود کیرمو کردم تو و شروع کردم به تلمبه زدن. مثلی که آتوسا هم خوشش اومده باشه با تلمه من بالا و پایین میرفت. اون زودتر از من ارضا شد و من چند ثانیه بعد از اون. و پس از آن تو آغوش هم آروم گرفتیم. این شروع یک رابطه سه ساله بود که هفته ای دو یا سه بار با هم سکس داشتیم.نوشته سینا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *