سکس با برادر زاده از روی دلسوزی

0 views
0%

عرض ادب و خسته نباشید خدمت کاربران غیور سایت داستان سکسی داستان من محتوای در اون حد سکسی نداره و درباره فامیل هم هست ، پس اگه علاقه ندارید نخونیدش .راستش من یه آدمی هستم که به شدت زندگی منطقی دارم و برا هر چیزی شدیدا بر انداز میکنم پایان جوانب رو و برا همین سختی هایی هم کشیدم که در بعضی از مواقع از قلبم پیروی نکردم و نزاشتم احساسی برخورد کنم .درباره رابطه با جنس مخالف هم همینطور بوده ، وقتی میدیدم که ته کار باید کات کنیم و اینجور هم طبق معمول دختر بیشتر آسیب میبینه ( البته منظورم دختر های با شخصیت و خانوم هست نه این به اصطلاح جنده لاشی ها ) تصمیم میگرفتم اصلا وارد رابطه ای نشم . البیته برا تست سعی کردم تو تلگرام با یکی دو نفر دوست شم که بعد از تست کردن دیدم واقعا کار مزخرفیه و قیدش زدم . خلاصه اوضاع به همین منوال گذشت ، من یه برادر زاده دارم که تقریبا یه سال از خودم کوچیکتره ، یعنی من 23 سال و اون 22 سال سن داره ( اسم من سیاوش و اسم اون نهال هست ) ما چون سنمون بهم نزدیک بود زیاد درد و دل میکردیم و اون کاملا بر خلاف من وارد رابطه های زیادی شده بود و طبیعتا غم و غصه و شادی انواع حس ها رو تجربه کرده بود .بعد از چند سال من چند ماه پیش یه ماشین دست دوم خریدم که کمک دستم باشه و از راه مسافرکشی هم هزینه هام اوکی شه ، و گهگاهی هم با دوستان یا همین نهال خانوم میرفتیم تاب خوری و به اصطلاح کص چرخ .دو سه ماه پیش اتفاقی تو مسیر که داشتیم میومدیم بحث رابطه و دوستی و اینا باز شد که من بهش گفتم اهل این داستانا نیستم و اینا ، که یهو دیدم رفت تو فکر گفتم چی شده ؟ گفت یه سوال دارم ولی نمیدونم درسته ازت بپرسم یا نه گفتم والا تو پایان مسائل زندگیت به من گفتی ، حالا از چی خجالت میکشی ؟ ( راستش چون حتی مسائلی مثل پریود شدناشم قبلا بهم گفته بود اصلا فکرم سمت چیزی که میخواست بگه نرفت و بیشتر فکر کردم رازی چیزی هست )یهو بهم گفت خب تو الان تقریبا 6-7 سالی میشه که به بلوغ رسیدی ، پس نیاز های جنسیت چطور برورده میکنی ؟ من اول جا خوردم ولی خب چون نمیخواستم بخاطر سوالش ناراحت شه گفتم کار خاصی نمیکنم ، بعد باز پرسید که یه لبخند بهش زدم و گفتم بهتره بحث نکنیم ، دوتا آبمیوه گرفتیم خوردیم و بردمش خونه . گذشت تا چند وقت دیگه که من طبق عادت رفته بودم یه سر بهش بزنم ( چون اومده بود تهران برا دانشگاه و خونه دانشجویی گرفته بود ) دیدم هی میاد پیشم و رفتارش عجیبه و اینا ، منم فکر کردم میخواد مسخره بازی چیزی دراره که یه لیوان آب بغل دستم بود پاشیدم بهش ، یهو خودش و جمع و جور کرد و رفت تو اتاقش .منم نیدونستم ناراحت شده ، نشستم جلو تلوزیون به فیلم دیدن که یهو دیدم با یه تاب و شلوارک اومد جلو من و اشک از چشماش میومد پایین میگفت نمیبینی چند وقته چقد بهت نزدیکم ، نمیبینی چقد دوستت دارم ، من بخاطر تو دوست پسرم کنار گذاشتم که فقط با تو باشم و اشک میریختااااااااا .[ منم تو همین حین که داشت اینا رو میگفت داشتم فکر میکردم که من هم قدم عادیه ( 180 ) هم باشگا نمیرم ، هم کاری نکردم قبلش که مخش زده باشم ، آخه این چرا اینجور چیزا رو میگه بهم . ]باز ادامه داد صحبت کردن که آخه تو مگه آدم نیستی ، هر کسی یه نیازایی داری ، تو چطور انقد بی توجهی و بازم گریه زاری میکرد ، منم دلم براش سوخت گفتم ناراحت نباش عزیزم بیا بغلم ، یه 10 دقه فقط گریه زاری میکرد و لباس منم کامل خیس کرده بود .بعد چند لحظه یهو گفت تو رو خدا فقط یبار بدن من ببین که مشکلی ندارم و چقد میتونم خوشحالت کنم ، اگه ناراحت شدی دیگه اینکار نمیکنیم ، تا این حرفا رو زد برق سه فاز از سر من پرید ، یهو پا شدم وایسادم گفتم بهش برادر آدم بزرگترین نعمتیه که یه آدم داره ، اونوقت من بیام به دخترش تجاوز کنم ؟؟ من چطور میتونم به اعتماد برادرم سو استفاده کنم و رفتم تو اتاق .حالا ما که رفتیم تو اتاق اول بدبختی بود ، شیطون رفته بود تو جلو ما و انواع و اقسام فکرا اومده بود تو ذهنم ، دیدم اینطو نیشه ، لباسام درودم که برم یه دوش آب سرد بگیرم .خونه ای که گرفته بود برا اینکه دانشجویی بود یه جور بود که از هر دو طرف در محوطه حموم باز میشد ( یجا بود که بعد از دوش گرفتن حوله و اینا رو اونجا میزاشتن و خشک میکردن خودشون بعد میرفتن تو خونه ) ولی خب چون خونوادش نمیخواستن با غریبه هم خونه بشه کل اون ساختمون رو گرفته بودن و طبیعتا هر دو طرفش دست خودش بود ، من که از این اتاق رفتم تو اون محوطه که برم دوش بگیرم ، یهو دیدم لخت اومد جلوم و شروع کرد که قسم دادن و اینا و منم هی میگفتم نه بعد یه لحظه با یه حالت مظلوم که اشک از چشماش میریخت میگفت لااقل بزا من فقط تو رو ارضا کنم ، قول میدم هیچ کار دیگه ای نکنیم .خیلی سعی کردم مقاومت کنم ولی هم چون جفتمون لخت روبرو هم بودیم هم دلم میسوخت هم شهوتم دیگه داشت دیوونم میکرد واقعا شل شدم دیگه ، دید دیگه چیزی نگفتم اومد اول کیرم گرفت تو دستش و یکم مالیدش ، یه بوسم کرد به لبام که سرم بردم عقب چون باعث میشد حس خیانت به امانت کنم ، کیرم کم کم داشت راست میشد ( تقریبا 16-17 سانتی میشه فکر میکنم )نشستم رو سکوی بغل حموم و نشست رو زانو هاش و شروع کرد به مالیدن کیرم چند لحظه بعد شروع کرد تو دهنش بالا و پایینش کنه ، من اولین بارم بود که حتی پایین تنه یه دختر از نزدیک لخت میدیدم حالا فکر کنید داشت برام کیرم میخورد .واقعا لذت میبردم ولی از طرفی هم حس خوبی به قضیه نداشتم ، تقریبا بعد 6-7 دقیقه آبم داشت میومد که بهش گفتم و اونم سینه هاش اورد جلو تا بریزه روش ، من چندشم میشد ولی گویا اون لذت میبرد .خیلی دلم میخواست وجدانم اجازه میداد تا بتونم کمکش کنم و اونم ارضا کنم ( با مالیدن و اینا نه سکس و دخول ) ولی متاسفانه نتونستم .بعدش بهش گفتم ازین به بعد همدیگه رو نبینیم بهتره ، دوشم گرفتم و اومدم خونه خودم و الان بعد چند ماه نه خبری ازش دارم و نه تماسی گرفتیم با هم .پایان …نوشته سالار

Date: July 13, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *