سکس شهرام با خواهرزن

0 views
0%

ما ایرانی ها به خاطر شرایط اجتماعی که از چهل سال پیش تا حالا داشتیم وضعیت بدی از لحاظ جنسی داریم. حس می کنم که بیشتر افراد جامعه از لحاظ جنسی بیمار شدن. بگذریم نمی خوام از حالا مثلا کار خودم رو توجیه کنم اما در هر صورت سکس با خواهر خانمم رو نوعی اختلال می بینم تا یک رابطه جنسی چون پایان ذهنم رو شهوت گرفته بود و از عقل تهی بود.از روزی که برای خواستگاری به خونه همسرم رفتیم و خواهر خانمم رو دیدم حس کردم که به لحاظ جنسی ایدآل تر از همسر خودمه برای همین یه چیزی تو ذهنم نقش بست و یه حس لذتی به اندامش و به چهرش داشتم اما حتی در تصوراتم نمی دیدم که بتونم روزی باهاش رابطه جنسی داشته باشم.تقریبا از خواستگاری تا عقد 6 ماه طول کشید. دو سه ماه طول کشید تا خانواده ها با هم آشنا بشن و دو سه ماه هم طول کشید که برسیم به سفره عقد، و در این مدت من با خانواده همسرم صمیمی شده بودم و عضو خانواده شده بودم و با این خواهرزنم که اسمش شیدا بود بیشتر صمیمی شدم و خیلی باهاش شوخی می کردم. اون هم از این وضعیت لذت می برد. قرار مدار عقد رو گذاشتیم و روز عقد شد. وقتی کارهای رسمی تموم شد و بله من و همسرم رد و بدل شد و کارهای نمایشی سفره عقد تموم شد فامیلا خواستن با من و همسرم روبوسی کنن و کادو بدن. من با مادرم و مادرزنم که حالا بعد از عقد به من محرم شده بود روبوسی کردم. شیدا با همسرم روبوسی کرد و با من دست داد. نفر بعد از شیدا خواهرم بود با خواهرم روبوسی کردم. شیدا گفت با من روبوسی نکردی. این جمله رو که گفت یه چیزی ته دلم روشن شد. یه حس امید و توأم با شهوت.از عقد ما 8 ماه گذشته بود و به تعطیلات عید نزدیک می شدیم. من تصمیم گرفتم چند روزی از تعطیلات رو پیش خانواده همسرم باشم. این چند روز باعث شد که من یه مشاجره کوچیک با شیدا کردم و به اصطلاح از دستش ناراحت شدم. اونم خیلی ناراحت شد و عذاب وجدان گرفت. من مطمئنم بودم که این روند مدت زیادی طول نمی کشه و از من معذرت خواهی می کنه. دقیقاً همین هم شد و موقعی که من توی یکی از اتاق خواب ها در حال مطالعه بودم برام چایی آورد و کنارم نشست و عذرخواهی کرد. من هم گفتم باشه اشکال نداره پیش میاد. اما یه دفعه دستم رو گرفت و گفت مطمئن باشم که من رو بخشیدی؟ من هم دستش رو گرفتم و بوسیدم و گفتم مطمئن باش و یه دفعه دست انداختم گردنش صورتش رو هم بوسیدم. اما این کار ناگهان اتفاق افتاد و اختیار از دستم رفت هر دو حس خجالت کردیم و سریع اتاق رو ترک کرد. سه ماه بعد از عید خونه گرفتیم و عروسی کردیم. من و همسرم هر دو کارمند بودیم. ساعت کاری من تا 230 بود و تقریباً ساعت 330 به خونه می رسیدم. همسرم هم حدود ساعت 500 مادرزنم و مادرم برای اینکه اول زندگی کمکی به ما کرده باشن بعضی روزها ناهار می پختن و برای ما می فرستادن. ارسالی مادرزنم رو شیدا و ارسالی مادرم رو برادرم به ما می رسوند. من برادرزن نداشتم، فقط دوتا خواهرزن داشتم؛ که سومی اسمش ترانه و بعد از شیدا بود. اون زمان 9 سالش بود. پدرزنم هم بنگاه معاملات ملکی داشت. و در پایان مدت بعد از عروسیمون 10 بار بیشتر خونمون نیومده، همیشه مشغول کاره. قاعدتاً رفت و آمد شیدا بیشتر از همه بود. بعضی وقتا به مدرسه همسرم می رفت و کلید خونه رو می گرفت و میومد برامون یه ناهاری سرهم می کرد. من وقتی می رسیدم خونه یکی دو ساعت می موند تا همسرم بیاد و بعدش می رفت، بعضی وقتها هم منتظر نمی موند و می رفت. از اولین دفعه ای که بوسیدمش چند ماهی گذشته بود و به این فکر می کردم چطوری باز این کار رو بکنم. یه روز به تلفن خونه زنگ زد گفت شام بیایید خونه ما. ساعت 500 بود و من یکی دو ساعت بود خونه بودم اما همسرم نیومده بود. به مدرسه زنگ زدم، گفت «الان راه میوفتم میام.» گفتم «اینجا نیا یک راست برو خونه بابات، منم دارم میام.» گفت «چرا قبول کردی من امشب باید کلی ورقه بچه ها رو تصیح کنم.» گفتم «ببخشید پیش اومد حالا زود برمی گردیم.»وقتی رفتم خونه پدرزنم، دیدم هیچ کس غیر از شیدا نیست. گفتم بقیه کجا رفتن، گفت مادرم با ترانه و پدرم رفتن بازار خرید. گفتم خانم من کجاست به مدرسه زنگ زدم گفتم بیاد اینجا. گفت اومد و رفت خونه خودتون به پدرم هم گفت از بازار برگشتید سر راه منم بیارید. من و شیدا خونه تنها بودیم.تلویزیون رو روشن کردم و داشتم ماهواره می دیدم. اونم داشت بقیه آشپزی مادرزنم رو ادامه می داد. کمی تو آشپزخونه سروصدا کرد و اومد کنارم نشست و شروع کرد شوخی و مسخره بازی. کنترل رو برداشت و کانال رو عوض کرد، من ناراحت شدم خواستم کنترل رو بگیرم نمی داد. به زور دستش رو گرفتم و کنترل رو از دستش کشیدم. دوباره تکرار کرد، منم از این وضعیت خوشم اومده بود. تلویزیون بهانه بود دوس داشتم این وضعیت رو ادامه بدم. یه دفعه دست انداختم گردنش گوشش رو به دهنم نزدیک کردم گفتم دارم تلویزیون میبینم می فهمی؟ برو اذیت نکن گفت نه نمی فهمم. گفتم ادامه بدی لپت رو گاز می گیرم جاش بمونه ها. گفت اگه جرات داری بگیر. منم دندونام رو روی لپش گذاشتم اما گاز نگرفتم به جاش بوسش کردم؛ هر دو شهوتی شده بودیم. تلویزیون خاموش شد. دستش تو دستم بود و تیک میزد. می دونستم هر دو پر از هیجان و شهوتیم اما بیشتر از این جلو نرفتم فقط چند بار بوسیدمش. همه جای صورتش رو بوسیدم. چند هفته بعد باز اومد خونمون همسرم هم بود. بهش گفت شیدا من میرم دوش بگیرم یه شربت آبلیمو درس کن هوس کردم اومدم بیرون بخورم. رفت حموم. من به شیدا گفتم تو هم لخت شو برو یه دوش بگیر گفت کجا لخت بشم؟ این سؤال پایان بدن من رو لرزوند. گفتم هر جا دوس داری. گفت اگه تو نبودی همین وسط لخت می شدم. من خجالت کشیدم. اما از این وضعیت لذت می بردم گفتم می خوای من میرم تو اون یکی اتاق خواب. گفت نه شوخی کردم. اما حس کردم که شهوتی شده. مطمئن شده بودم میشه باهاش رابطه جنسی گذاشت و منتظر یه فرصت مناسب بودم و تافرارسیدن اون فرصت مناسب به بوسیدنش و نوازش کردنش ادامه دادم و روز به روز مشتاق تر می شد.فرصت مناسب پیش اومد. پنج شنبه بود رفتیم خونه پدرزنم. شب موندیم. صب جمعه وقتی من خواب بودم پدرزن و مادرزنم و خانمم رفتن خونه عموی زنم. به شیدا که بیدار بود سپرده بودن حمید که بیدار شد شما سه نفر هم برای ناهار خودتون رو برسونید. من و ترانه و شیدا خونه تنها موندیم. ترانه تو یکی از اتاق ها خواب بود. من تو یکی دیگه از اتاقها تازه بیدار شده بودم و پشت کامپیوتر بودم. شیدا تو اتاق سومی داشت لباس امتحان می کرد برای مهمونی عموش. من یهویی رفتم تو دیدم از بالا لخته و سوتین مشکی داشت. خودش رو جمع کرد و منم زدم بیرون. یه نیم ساعت گذشت. ترانه بیدار شد یه لیوان شیر خورد و دوباره رفت گرفت خوابید. شب قبل خیلی دیر خوابیدیم. برای همین همه خسته بودیم. من به اتاق کامپیوتر برگشتم. شیدا حدود 20 دقیقه بعد با سینی چایی اومد. منم داشتم با کامپیوتر بازی می کردم. در حین بازی سینی رو گذاشت روی میز و به شوخی چند کلید از صفحه کلید رو فشار داد و من GAME OVER شدم. دستش رو گرفتم و بقلش کردم، گفتم مرض داری دهنم سرویس شد تا به اینجا رسوندمش. گفت آره مرض دارم. همینه که هست چایی رو بخور تا ترانه رو بیدار کنم بریم خونه عموم. گفتم تا حالتو نگیرم نمیریم. گفت خو حالا می خوای چیکار کنی؟ نزاشتم حرفش تموم شه بقلش کردم و بوسیدمش. من روی صندلی نشسته بودم و اون سرپا بود. این بهترین و لذت بخش ترین صحنه ای بود که تجربه کردم. چون اختلاف ارتفاع داشتیم سرم رو روی سینش گذاشتم. از این ور دستم که دور گردنش بود، به دور کمرش حلقه زدم. خیلی ریلکس دستم رو گذاشتم روی باسنش و لمسش کردم. چند بار باسنش رو مالوندم. دستم رو کردم تو شلوارش و شورتش. کونش رو لمس کردم. اما به سختی این کار رو کردم و خیلی نمی تونستم دستم رو داخل ببرم. دستم رو بیرون اوردم و پیرهنش رو بالا زدم. همون طوری ممه هاش رو از زیر سوتین بیرون اوردم. یه کم ممه هاش رو مالوندم. چون اولین بار بود که تا این حد جلو رفتیم هر دو استرس داشتیم اما خیلی شهوتی شده بودیم. شیدا سعی می کرد مقاومت کنه اما شهوت بهش اجازه نمی داد و خیلی زود تسلیم میشد. ترانه تو یکی از اتاق ها خواب بود و من نمی تونستم خیلی ریسک کنم و هر آن ممکن بود بیدار بشه. تنها کاری که می تونستم بکنم این بود که شلوارش رو دربیارم و به صورت لخت ببینمش. دست بردم سمت دکمه شلوارش، اما مقاومت کرد. دستاش رو برداشتم و با کمی سماجت دکمه رو باز کردم و زیپ شلوار رو کشیدم پایین و شلوار رو پایین کشیدم. شرتش مشکی بود. شرت و سوتینش هر دو مشکی بودن و با هم ست بودن. شرتش رو هم کشیدم پایین. چشمم به اندامی افتاد که مدتها بود منتظر دیدنش بودم. دوس داشتم همون لحظه خودم هم لخت بشم و باهاش سکس کنم اما ترس از بیدار شدن ترانه اجازه نمی داد. فقط همه اندامش رو لمس کردم و نگاه کردم. لای کونش رو باز کردم و نگاه کردم. دست کردم لای کسش و کمی مالوندمش اما صدایی از اتاق بقلی اومد که مجبور شدیم خودمون رو جمع کنیم. شیدا سریع شلوارش رو کشید بالا و لباسش رو مرتب کرد و از اتاق رفت بیرون. من به هوای اینکه قراره بریم مهمونی رفتم دوش بگیرم. توی حموم دو بار جق زدم. خیلی لذت بخش بود باورم نمی شد اینقدر جلو رفتم. از حموم بیرون اومدم دیدم ترانه هم بیدار شده و هر دو لباس پوشیده منتظر من هستن. با اینکه برای هر دوی ما صحنه ای بود پر از شهوت و هیجان اما از همدیگه خجالت می کشیدیم. ترانه به شیدا گفت آجی آقا حمید از حموم اومد تا آماده میشه زنگ بزن آژانس بیاد. آژانس اومد و ما رفتیم خونه عموی همسرم. خیلی کوفته بودم و در عین حال اون همه هیجان باعث شده بود که خالی شده بودم. ریلکس بودم و دوس داشتم بخوابم. در پایان مدت مهمونی حتی یک بار هم صورت شیدا رو نگاه نکردم اون هم تمایلی نداشت به من نگاه کنه.دو سه هفته از این ماجرا گذشت رابطه من و شیدا به روال عادی برگشت اما یه رابطه عجیبی بین ما پیش اومده بود. خیلی هوای منو داشت. وقتایی که خونشون می رفتیم و حس می کرد من تو اتاق تنهام یه بهانه ای پیدا می کرد و میومد اونجا. من هم به دنبال یه فرصت بودم که یه سکس پایان عیار رو باهاش تجربه کنم. اما فرصتی پیش نیومد. به تعطیلات تابستون رسیده بودیم و همسرم سه ماه تابستون خونه بود. من ساعت 330 میرسیدم خونه ناهار می خوردم می خوابیدم و بعدش هم ماهواره یا شام بیرون رفتن یا مهمونی خونه پدرم یا مهمونی خونه پدر زنم. شهریور ماه بود که عروسی پسرداییم بود. ما هم برای اولین بار به صورت یک خانواده مستقل دعوت شده بودیم. این اولین تجربه ای بود که یک کارت عروسی به نام حمید و خانواده صادر می شد. همسرم به شیدا زنگ زد گفت بیا باهم بریم برای پسرداییِ حمید کادو بخریم. من گفتم لازم نیست همون نقدی حساب می کنیم بره. گفت نه می خوام یه تیکه طلا بخرم. گفتم پدر بی خیال یه پاکت بگیر یکی دوتا چک پول توش بزار این همه دردسر درس نکن. بالاخره قبول کرد و اومد زنگ بزنه به شیدا که لازم نیست بیایی. اما شیدا حرکت کرده بود و تقریباً نزدیک خونه ما بود. گفتم حالا اومده دیگه من براش توضیح میدم. حدود 15 دقیقه طول کشید تا شیدا رسید. همسرم هم جریان رو بهش گفت. شیدا خواست برگرده همسرم گفت حالا که دیگه بازار نمی ریم تا شروع ساعت عروسی هم خیلی مونده بیا پیش ما بمون لباسهای منو ببین، همفکری کن تو عروسی چی بپوشم. اینا تو یکی از اتاق خواب ها مشغول تست لباس بودن. بلند شدم به هوای گرفتن کت و شلوارم از خشکشویی از خونه زدم بیرون. وقتی برگشتم دیدم شیدا تنهاست. گفتم نگار کجاست گفت رفت پیش همسایه بالایی. یکی از همکارای همسرم توی آپارتمان ما بود. البته آپارتمان ما رو اون پیشنهاد داده بود. قبلا با همسرم نگار رفته بودن دیده بودن و من هم رفتم دیدم و پسندیدم و قراردادش رو بستیم. به شیدا گفتم نگار کی رفت؟ گفت همین چند دقیقه پیش. اومدم جلو در جاکلیدی رو نگاه کردم دیدم دسته کلیدش رو با خودش نبرده مطمئن شدم اگه بیاد در میزنه. شیدا تو آشپزخونه بود داشت چایی دم می کرد رفتم از پشت بهش چسبیدم و سینه هاش رو گرفتم. به هویی خودش رو جمع کرد و گفت دارم چایی دم می کنم نمیگی یه وقت حواسم پرت میشه میسوزیم؟ گفتم حواسم بود. چایی دیر نمیشه بیا تا نگار نیومده. با اینکه دیگه استرس نداشتیم و اون پرده شرم و حیا دیگه نبود اما باز کمی مقاومت می کرد. قوری رو از دستش گرفتم و کشیدمش تو یکی از اتاق ها. آپارتمان ما دو خوابه بود اما تو اتاق خواب خودمون نرفتم چون رو تختی به هم میریخت و فرصت مرتب کردنش رو نداشتیم. خوابیدیم روی زمین دست کردم تو شلوارش کونش رو لمس کردم. لبم رو گذاشتم روی لبش و سعی کردم لباش رو بخورم اما انگار از این کار خوشش نیومد. منم دستم رو از شلوارش بیرون اوردم و لباسش رو بالا زدم و ممش رو از زیر سوتین بیرون اوردم و شروع کردم خوردن. بدنش میلرزید. ضربان قلبش رو از روی سینش حس می کردم. ناله می کرد و بدنش تیک می زد. هرزگاهی هم یه تکونی می خورد. همزمان دستم رو کردم تو شورتش و با انگشت چوچولش رو مالوندم. شلوارش رو کشیدم پایین دمر خوابوندمش و لای کونش رو باز کردم. سوراخ کونش رو بو کردم. برعکسش کردم پاهاش رو دادم بالا و شروع کردم کسش رو خوردم. ادامه دادم تا آبش اومد. من هم از ترس اینکه نگار نیاد بیشتر از این ادامه ندادم و اونم شلوارش رو بالا کشید و خودش رو مرتب کرد و رفت تو آشپزخونه. منم رفتم حموم و سه بار جق زدم. حموم رفتنم اینقدر طول کشید که نگار برگشته بود و اومد پشت در و گفت خوابت برده. منم مجبور شدم بیام بیرون. از حموم که بیرون اومدم اینقدر کوفته بودم که گرفتم خوابیدم اما عطش شهوتم نمی خوابید. هنوز هم تو اون حالت شهوت بودم. شیدا رو که میدیدم باز کیرم راست می شد. یه چایی خوردم و خوابیدم. حدود یک ساعتی شد. وقتی از خواب بیدار شدم شیدا نبود. کیرم هنوز راست بود نگار اومد رو تخت کنارم دراز کشید. منم خیلی شهوتی بودم. وقتی در این حد شهوتی هستی جق زدن نه تنها دردی دوا نمی کنه بلکه مث آب شور خوردن یک آدم تشنه میمونه. عطشت رو بیشتر می کنه. به نگار گفتم خواب سکسی دیدم شهوتی شدم باید سکس کنیم. گفت الان؟ گفتم آره. گفت نمی شه من آماده نیستم. گفتم خواهش می کنم. بیا شروع کنیم آماده میشی. گفت باید آماده بشیم برای عروسی. گفتم حالا وقت زیاده. گفت فرصت دوش گرفتن نداریم گفتم اصلا بریم تو حموم سکس کنیم. رفتیم تو حموم یه سکس مفصل با نگار کردم اما همش به یاد شیدا بودم. پایان وقت فکر کردم دارم شیدا رو میکنم. به خاطر سه بار جقی یا جلقی که زده بودم تخم هام درد می کرد. خیلی هم دیر آبم اومد. نگار دیگه داشت اذیت میشد. میگفت واژنم درد گرفته گفتم میشه از عقب بکنم گفت اگه زود تموم میشه باشه اما خیلی درد داره. منم آروم آروم از عقب کیرم رو دادم داخل و چند ثانیه تلمبه زدم تا آبم اومد و همش رو ریختم تو کونش. باز اول مهر شد و نگار می رفت مدرسه. شیدا خیلی کم میومد خونه ما. ترم آخر دانشگاه در مقطع کارشناسی بود و می گفت درس دارم. شیدا رشته ای رو می خوند که یکی از رشته های گروه تحصیلی من بود. یکی دو درس اختصاصی مشترک تا مقطع کارشناسی داشتیم. من درس های اختصاصی رشته خودم رو با نمرات بالا قبول شده بودم. بهترین نمره های کارنامه تحصیلی من درس های اختصاصی بود. شیدا از من خواسته بود که جزوه ها و کتابهای مربوط به اون دو درس مشترک رو بهش بدم منم بهش داده بودم. یه روز به من زنگ زد و گفت بعضی از مباحث این درس رو متوجه نمیشم. گفتم باید چند تا مثال و تمرین حل کنی تا برات جا بیفته. گفت کی وقت داری بیام بهم یاد بدی؟ گفتم از ساعت 330 خونه ام هر وقت اومدی بیا. گفت سه شنبه میام. پنج شنبه زنگ زده بود و تا سه شنبه 5 روز وقت داشتم. همه جور نقشه ای تو ذهنم کشیدم که یه سکس پایان عیار رو باهاش تجربه کنم.روز یکشنبه بود و من منتظر سه شنبه بودم. سرکار بودم یه هویی یه فکر به ذهنم رسید با خودم گفتم اصلا سه شنبه رو مرخصی می گیرم. پیش رئیس رفتم و مرخصی گرفتم. به شیدا زنگ زدم گفتم سه شنبه سرکار نمی رم از صب بیا. گفت نمی شه گفتم چرا؟ گفت من صب دو ساعت کلاس دارم تا کلاسم رو برم و برگردم و بیام خونه شما ظهر میشه. گفتم اشکال نداره، بیا، ناهار هم آماده می کنم. سه شنبه ساعت 900 از خواب بیدار شدم و منتظر موندم. زمان خیلی کند می رفت. زنگ زدم رستوران برای ناهار غذا سفارش دادم. ساعت 1100 بود شیدا اومد. یه لیوان شیرکاکائو با کیک بهش دادم خورد. گفتم ناهار جوجه سفارش دادم اگه می خوای تاچیز دیگه ای برات بگیرم تا فرصت هست بگو عوضش کنم. گفت نمی خواد همون خوبه. سریع مانتوشو دراورد و کتاب دفترش رو باز کرد و گفت بیا وقت نداریم. منم نشستم اما ضربان قلبم بالا بود و اصلاً ذهنم روی کتاب و درس نبود. چون می دونستم اگه الان شروع کنم ممکنه وسطش ناهار بیاد و ضدحال بزنه. تا ساعت حدود 100 که ناهار رسید براش اون مبحثی رو که مشکل داشت توضیح دادم. یه کم خیالش راحت شد و شروع کرد شوخی کردن و تیکه انداختن. ناهار خوردیم و گفت من برم یه چرت بخوابم. گفتم برو تو اتاق خواب ما رو تخت بخواب. رفت خوابید و من هم چند دقیقه دیگه رفتم کنارش خوابیدم. یه پتو روی خودش کشید و رو به من خوابید. کیرم راست کرده بود منم یه پتو روی خودم کشیدم. یه پیجامه گشاد و راحت پوشیده بودم شرت هم پام نبود. شیدا چرخید و پشت به من خوابید و منم رفتم و پتوش رو کنار زدم و از پشت بهش چسبیدم. گفت حوصله ندارم. گفتم حوصلت هم جا میاد، باز هم مقاومت می کرد. از زیر لباس دستم رو بردم و ممه هاش رو گرفتم. از اینور لباسش رو بالا زدم و قفل سوتینش رو باز کردم. برش گردوندم و شروع کردم به ممه خوردن. دیگه اضطرابی نداشتم. ساعت نزدیک 200 بود. دست بردم دکمه شلوارش رو باز کردم. کاملاً لختش کردم. سعی کردم ببرمش حموم اما مقاومت کرد و قبول نکرد. لای پاهاش رو باز کردم و شروع کردم کسش رو خوردم. داشت آبش میومد، که من تمومش کردم. خودم هم لخت شدم. تا حالا منو لخت ندیده بود وقتی کیرم رو دید خجالت کشید. دمر خوابید و صورتش رو لای دستش پنهان کرد. منم لای کونش رو باز کردم و کونش رو تف زدم و با انگشت سوراخ کونش رو مالش می دادم. از کس نمی تونستم بکنمش. از کون هم اولین بارش بود و می دونستم دردش میاد. برای همین سعی کردم آمادش کنم. من کیر خیلی درازی ندارم اما خیلی کلفته. اول انگشت خیسم رو توی کونش کردم. یه کم مقاومت می کرد اما بعد شل می شد یواش یواش حس کردم سوراخ کونش باز شد. بلند شدم سر کیرم رو تف زدم و یواش یواش سعی کردم بفرستمش تو اما خیلی حشری شده بودم و چند بار که تلاش کردم یه دفعه آبم اومد. خیلی ضدحال بود. با دستمال آبم رو از در کونش پاک کردم و شروع کردم کسش رو خوردن. اونم آبش اومد. خواست لباس بپوشه نزاشتم. باز شروع کردم ممه هاش رو خوردن. باز حشری شد. رفتم یه کاندوم لیدوکائین زدم روی کیرم یه قرص هم خوردم. دوباره شروع کردم کسش رو خوردم. گفتم بیا از روی کاندوم کیرم رو بخور قبول نکرد. دمر خوابوندمش و لای کونش رو باز کردم و کرم زدم. کمی هم لیدوکائین در کونش زدم دردش نگیره کیرم رو با فشار دادم تو. یه هویی جیغ کشید و برگشت و شروع کرد گریه زاری کردن. منم ادامه ندادم و دوباره ممه هاش رو خوردم و کسش رو میک زدم و دوباره چند دقیقه که دردش ساکت شد این بار یواش تر امتحان کردم. و کیرم رو دادم تو. و شروع کردم تلمبه زدن. سه تا چهار دقیقه طول کشید آبم اومد. کاندوم رو کشیدم بیرون. اما خیلی حشری شده بودم. تو همون وضعیت بودیم دیدم می خواد لباس بپوشه. ازش خواستم کیرم رو بخوره. خیلی مقاومت کرد اما بالاخره راضیش کردم. فقط کله کیرم رو تو دهنش می کرد و لیس میزد. قرصی که خورده بودم اجازه نمی داد کیرم بخوابه. دوباره ممه هاش رو خوردم. خواستم کسش رو بخورم که نزاشت گفت اذیت میشم. منم دمرش کردم دوباره کیرم رو کردم تو سوراخ کونش. این بار خیلی دردش نیومد. این بار کاندوم نداشتم اما آبم خیلی دیر اومد و این لذت بخش ترین سکسی بود که تو زندگیم تجربه کردم. خیلی کس و کون باحالی داشت. آرزو می کردم کاش میشد از کس بکنمش اما باکره بود.یکی دو بار دیگه هم فرصت دست داد و من شیدا رو از کون کردم. دیگه عادت کرده بود. خجالت هم نمی کشید. خودش قشنگ قمبول می کرد و موقعی که من کیرم رو تو کونش می کردم با انگشت چوچولش رو می مالید. گاهی تو سکس منو بوس هم می کرد و لبام رو هم می خورد. یه بار اینقدر حشری شدم که نزدیک بود بکارتش رو بزنم. لنگاش رو روی شونه هام گذاشته بودم و کیرم رو در کسش می مالوندم. یه کم هم کله کیرم رو در واژنش فشار می دادم که نزدیک بود لیز بخوره بره تو. اما سوراخ کونش دیگه عادی شده بود و خودش هم حال می کرد. اما هیچ وقت به اندازه سکس روز سه شنبه حال نداد. من اسم این سکس رو تو زندگیم گذاشتم سکس روز سه شنبه.الان یک ساله شیدا ازدواج کرده و من دیگه باهاش رابطه ندارم. راستش اصلا عید هم خونشون نرفتیم. تو این مدت یه سال، یه بار یه فرصت پیش اومد که من و شیدا تنها بودیم. یه لحظه گفتم بهترین فرصته از کس بکنمش اما جرأت نکردم. خیلی وقته رابطه نداشتیم و نمی دونستم الان که شوهر داره عکس العملش چیه، البته مثل قبل دیگه صمیمی نیستیم. خیلی سرسنگین شده. در ثانی اون الان شوهر داره من بار عذاب وجدان خیانت به نگار رو هم نمی تونم تحمل کنم چه برسه به عذاب وجدان شوهر شیدا. پایان نوشته شهرام

Date: February 6, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *