سکس غیرمنتظره با حمید

0 views
0%

سلام به پایان دوستان سایت داستان سکسی داستانی که میخوام براتون تعریف کنم ماله 4ماهه پیشه من نگارم و20سالمه از طریق دختر خالم با یه نفر دوست شدم که اسمش حمید بود من توی 2ماهه اول زیاد بهش محل نمیدادم اونم همین طور اما بعد ازاینکه چند بارهمو دیدیمو بعد از 3.4بار که قرار گذاشتیم کمکم بهش حس پیدا کردم اونم یه کم تغییر کرد.حالا از اینا بگذریم چون نمیخوام سرتونو درد بیارم .یه روز با دختر خالم که اسمش شیرینه رفتم بیرون برای خرید من مادرم خیلی بهم شک داره به خاطر همین به شیرین گفته بود که حواسش به من باشه. با شیرین رفتم سمته تجریش که یه چرخی بزنیم یه دفعه گوشیم زنگ خورد جواب ندادم دوباره زنگ خورد برداشتم دیدم حمیده گفتمجانمگفتکجاییبیرونکجا؟باشیرینم اومدم تجریشتو با شیرین؟اره دیگهخوب حالا چیزی خریدین؟نهامروز نمیای ببینمت؟فک نکنم بیام فعلا مادرم منو سپرده به شیرینول کن اون شیرینو بیا باید ببینمتباشه حالا بزار ببینم چیکار میکنمباید بیایباشهتلفونو قطع کردم گفتم شیرین دوستم ازم یه چیزی میخواد باید بهش ببرم بدم گفتباشه باهم بریم گفتم باهم نمیشه گفتچرا؟گفتم به من گفته تنها بیا من میرم سریع میام تو همین جا بچرخ تا من بیام گفتباشه منم زنگ زدم حمید گفتم بیام کجا بهم یه ادرس داد گفتم باشه تا یه نیم ساعت دیگه میرسم حالا از همه جا بی خبر رفتم رسیدم دیدم وایساده 10متر جلوتر از من رفتم سلام کردم گفت خوبی گفتم خوبم ممنون کاری داشتی بگو باید برم سریع شیرین منتظره گفت بیا دنبالم رفت یه کم جلوتر پیپید تو یه کوچه گفتم کجا میری گفت بیا . رفتم دنبالش رسیدیم به یه خونه وایساد گفت اینجا خونمونه بیا تو گفتم من نهههههههههههههههههههههههههه نمییام گفت بیا دیگه رفتم بالا درو وا کرد دیدم یه خونه ی نقلی دارن خیلی بانمک بود خونشون گفت مادرم رفته دیدن خالم ولی بهش گفتم میای اینجا بابامم شب میاد دوتاییمون تنهاییم منم یه دفعه ترس تموم وجودمو گرفت نشستم رو مبل اومد سمتم گفتم برو عقب گفت میخوام بوست کنم گفتم نههههههههههههههههه گفت باشه پدر حد اقل کیفتو از روشونت بردار منم گفتم باشه کیفمو از روشونم برداشتم مانتومم دراوردم شالمم برداشتم یه لباس استین بلند تنم بود اومد جلو درگوشم گفت چه خبر منم گفتم سلامتی اومد سمت لبم رفتم عقب اومدجلو بغلم کرد چسبید به لبم مگه ول میکرد نفسم داشت بند می اومد به زور از خودم جداش کردم دوباره اود سمتم دیدم چاره ی دیگه ای ندارم ازم لب گرفت منم لبشو بوسیدم شلوارمو در اوردم شرتمو خودش در اورد شروع کردبه خوردن اهو اوهم بلند شد اومد سمت سینه هام لباسمو در اوردم اونم شروع کرد به مالیدنشون بعد شروع کرد لباس خودشو در اورد من رو کاناپه دراز کشیده بودم اومد جلوم گفت برگرد برگشتم یهو انگشتشو کرد تو کونم بعد دوتا انگشتشو کرد تو کونم برگشت گفت چه جالب اصلا از کرم استفاده نکردم انگشتم رفت تو کونم گفتم من خودم انگوشتمو میکردم تو کونم به همین خاطره انگشتشو در اورد یهو کیرشو کرد تو کونم وای درد خیلی زیادی داشت وسط هییری ویری گوشیم زنگ خورد میدونستم شیرینه ولی جواب ندادم اخه نمیتونستم اینم داشت تلمبه میزد بعد یهو کیرشو در اورد گفت بشین نشستم گفت بخور گفت چیو گفت کیرمو منم گفتن هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان گفت جدی گفتم منم شروع کردم خوردن نمیدونستم چه جوری بخورم بدبختی .یهو گفت بسه برگرد برگشتم دوباره کیرشو کرد تو کونم شروع کرد تلمبه زدن یهو گفت دراز بکش دراز کشیدم ابشو ریخت رو سینم من با دستمال کاغدی پاک کردمش لباسمو پوشیدم گفتم حالا کارت باهام تموم شد گفت اره نشست رومبل منم مانتوموپوشیدم شال سرم کردم کیفمم برداشتم گفت خداحافظ گفتم خدافظ اومدم بیرون زنگ زدم به شیرین گفت کجایی گفتم دارم میام رفتم تجریش با شیرین رفتیم تو ی پاساژ همه چیرو بهش گفتم اونم راهنماییم کردو گفت بریم خونه دیگه منم گفتم باشه دوتایی رفتیم خونهممنون از دوستان که خوندید داستانه منو امیدوارم خوشتون اومده باشه نیومده باشه هم که دیگه نمیدونم باید میومده ممنونمبوووووووووووووس نوشته‌ نگار

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *