شرلوک هلمز و ندا

0 views
0%

داستانی که میخونید به هیچ وجه سکسی نیست و داستان یه عشق هستش.من اسمم علی و الان ۱۹ سالمه و در شهر کرمان زندگی میکنم وخانواده نسبتا متمکن از لحاظ مالی دارم . من به معنای واقعیکلمه هیچی در طول عمرم کم نداشتم حالا چه از لحاظ مالی و چه ازلحاظ احساسی چون واقعا با والدینم دوستم . قضیه من از سال اولدبیرستان شروع شد . وقتی از دانش آموزان تست هوش میگرفتن معلومشد که من از بقیه یه سر و گردن بالاتر هستم . با پیشنهاد دبیرمربوطه به مطب یه روانشناس خبره رفتم تا میزان دقیقتری از هوشمبدست بیاد . بعد از انجام تست ها و محاسبات میزان هوشم ۱۴۵ تخمین زده شد . و این آغاز داستانم بود . بعد از اونروز اخلاقم به کلی تغییر کرد . کاملا مغرور شده بودم ٬ طوری کهدیگران کمتر باهام حرف میزدن . فقط دو تا از دوستای صمیمیم برامباقی مونده بود . سال دوم رو بهم لقب اینشتین داده بودن ٬ سالسوم هم که سوپر مغز صدام میکردن . به خاطر تلافی غرورم اینجوریصدام میکردن و من هم کاریشون نداشتم چون فکر میکردم به خاطرحسودیه . سال چهارم به خاطر چندتا اتفاق لقب « شرلوک هلمز » بهم دادن .دیگه انقد شرلوک صدام کرده بودن که کاملا باورم شده بود و اگهکسی علی صدام میکرد یه حالتی بهم دست میداد که میخواستم برگردمو ازش سوتی بگیرم . دیگه مثل سابق نمیتونستم با دیگران رابطه برقرار کنم و بجز دوتا دوستم دیگران کمتر باهام حرف میزدن .نیاز به داشتن دوستی از جنس مخالف کم کم در وجودم پیدا شد ولیغرور فوق العادم نمیزاشت . بعد از امتحانات ترم اول یه نرم افزار چت پیدا کردم . بعد ازچند روز سروکله زدن خوب با نرم افزار آشنا شدم .یه روز یه دختر که نمیخوام اسمشو بگم رو ادد کردم . بسیارمودبانه گفت که دوست پسر داره و میخوان با هم ازدواج کنن و ازمخواست که مزاحمش نشم . منم بدون معطلی ازش معذرت خواهی کردم وپاکش کردم . لاگ اوت شدم و بعد از ناهار دوباره لاگین شدم . یکدفعه دیدم همون خانومه تو اددلیستمه و بعد از چند لحظه مسیج دادکه بچه جون مگه نگفتم مزاحم نشو .جواب دادم به جون خودم من کاری نکردم و مزاحم نشدم گفت پس چرا دوباره ادد کردی ؟ گفتم من ادد نکردم بعدش قبول کرد و گفتم که پاکش میکنم .یک دفعه دیدم مسیج داد پاک نکن کارت دارم .گفتم بفرمایید .گفت میخوام ازت به عنوان یه برادر یه راهنمایی بگیرم .گفتم در خدمتم.گفت یه حرفی به دوستپسرم زدم که ازم ناراحته و حالا بایدچیکار کنم .منم یکم راهنماییش کردم .فرداش خبر داد که مشکلم حل شده و بهت بدهکارم . منم تیریپ مراماومدم و گفتم اگه کاری بود میگم .داشتم عکسای پروفایلشو نگاه میکردم که دیدم دوسپسرش همسایه چندسال پیشه خودمونه . بهش گفتم و از اون لحظه زنداداش صداش میکردم.یه روز به فکرم رسید که شاید این زنداداش ما بتونه برام کاریانجام بده .بهش گفتم میتونی برام یه دوستدختر پیدا کنی چون که من زیادیتنهامقبول کرد .مشخصاتم رو گفتم بعد یه روز یه شماره بهم داد .بهش گفتم که من خجالت میکشم و غرورم هم نمیذاره ٬ لطف کنو بگو اون پیام بده.بعد نیم ساعت یه شماره بهم اس ام اس داد . و ازاینجا اس ام اس بازی من و اون شروع شد . خودش رو « ندا » معرفی کرد . گفت که بسیار از دروغ بدش میاد ومن لطف کنم و چیزی رو دروغ نگم .همه چیز رو واقعیت گفتم ولی اون این کارو نکرد .بعد چند روز ازش پرسیدم که قبلا بی اف داشته یا نه و جواب دادکه یکی داشته و با هم بهم زدن اونم ازم پرسید تو چی ؟ جی اف داشتی یا نه ؟برای جواب سوالش قضیه ای رو تعریف کردم که شاید بدترین اتفاقزندگیمه .من وقتی ۱۷ روزه بودم دختر داییم به دنیا میاد و طبق رسوم قدیمیو جاهلی فقط مجبورم با اون ازدواج کنم .بعد از این سوال و جوابها حس کردم که رابطمون داره تار میشه .برام سخت بود ولی اتفاق افتاد .بعد چند روز با کلی فحاشی و ناراحتی بهم زدیم .وقتی قضیه رو برای زنداداشم تعریف کردم چندتا خبر داد کهبرام عذاب آور بود .بی افی که ندا میگفت در واقع نامزدش بوده و اینکه اصلا اسمش ندانبود .واقعا خورده بود تو ذوقم . من که امکان نداشت کسی بتونه بهمدروغ بگه رکب خورده بودم .با این حال از ندا متشکرم چون که بهم اثبات شد که بر خلاف ظاهرمغرورم یه قلب پاک و معصوم دارم که به موقع کار خودشو انجاممیده .چند روز پیش با یه شماره دیگه زنگ زدم ولی غرورم نذاشت خودمو معرفی کنمممنون که داستانم رو خوندین . دلیلی ندارم کهدروغ بگم . نظراتتون نشانه شخصیت و ریشه خانوادگیتونه .اگه خوشتون نیومد فحش ندین بلکه نظر ندین که خودش از همه چیزبدتره .نوشته شرلوک

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *