دانلود

شوهر بی غیرت ی مرد میاره خونه واسه خودشو زنش

0 views
0%

شوهر بی غیرت ی مرد میاره خونه واسه خودشو زنش

شاید دلیل نوشتن این خاطره از تاثیرات گشتن توو سایت شهوانی یا خوندن داستان های سکسی باشه اما بار اول که با یه لیست از داستان سکسی روبرو شدم اولین داستانی که از عنوانش خوشم اومد و خوندمش یه داستانی بود به نام (مامانم و محمد اقا نوشته احسان) وقتی کامل خوندمش یه جوری بودم تا چند وقت فقط داستانهای اینچنینی رو میخوندم یه وبلاگی بود به نام داستانهای مامانی همش اون توو بودم از نظرات مشخص بود که کسی باور نمیکنه اما من کاملا اینرو درک و باور داشتم شاید بپرسید چرا ،الان عرض میکنم
ابتدا از خودم بگم یه جوون شهرستانی که در حال حاضر سی و دو سالمه شغلم ازاده و از بچگی بدون پدر بزرگ شدم وقتی دوسالم بوده مامانمو طلاق داده و رفته (بیشتر ازین نمیتونم توضیح بدم) اسمم احمدِ (مستعار) وقتی که بزرگتر شدم و فهمیدم چی به چیه متوجه شدم که مادرم به خاطر مشکلات مالی با یک مرد سن بالای پولدار عروسی کرده و من اونرو حاجی صدا میزدم
حاجی یه ادم مایه دار زن مرده بود که بچه هاش همه سرخونه زندگیشون بودن و خودشم یه گاو داری بیرون شهرمون داشت چندتا خونه و مغازه هم داشت که داده بود دست مستاجر و اجارشو میگرفت ادم بدی نبود خدایش زندگیمون هم خوب بود از اونجایی که من متوجه یه سری از مسائل شدم متاسفانه به جای اینکه واکنشی نشون بدم ناخوداگاه قفل کردم و هیچکاری نکردم
مادرم اما در تمام این سالها نفهمید که من چه صدمه ای خوردم از رفتاراش نفهمید که غرور و غیرت یه مرد ولو در سنین پایین چجوری داغون میشه با دیدن چنین صحنه هایی و چه تاثیراتی در زندگی و اینده در پیش روم میزاره و چه ضرر غیر قابل جبرانی بروی ذهن من گذاشت
یه بار وقتی توو کوچه بازی میکردم پسر کفتر بازه همسایه رو دیدم که دولا دولا داره میره روو پشت بوم ما اول فک کردم کفترش افتاده توو حیاط گفتم برم بگیرم سریع بهش بدم دویدم توو خونه ابتدای خونه ما یه دالون دراز هست که انتهاش حیاطِ قبل از رسیدن به حیاط یه پرده اویزونه پردرو که زدم کنار دیدم مامانمو که کنج حیاط لباس اویزون میکنه رو یواش صدا زد مامانم با یه دامن و یه تاپ مشغول بود که سریع به سمت صدا سرشو برگردوند تا اقا جواد پسر همسایرو دید گفت الان چرا اومدی وسط روز برو تا کسی ندیدتت بعد جواد اقا گفت کسی نیست که بدو بیا درِ پشت بومو باز کن که دلم برات یه ذره شد
ه قربون اون سینه هات برم در کسری از ثانیه تمام بدنم شد اتیش رفتم پشت پرده قائم شدم مات مونده بودم نمیدونستم چکار کنم اصلا باورم نمیشد که همچین چیزی شنیدم گوشام داشت سوت میکشید نفهمیدم چی شد که زدم بیرون شب اومدم خونه حاجی هم اومده بود همه چی عادی بود شام خوردم رفتم توو رختخواب که بخوابم صدای اقا جواد اومد توو مغزم که گفت قربون اون سینه هات برم تا صب درگیر بودم بلاخره من سیزده سالم بود و همه چیرو متوجه میشدم اما دلم نمیخاست باور کنم چند صباحی گذشت تا اینکه یه روز داشتم میرفتم خونه اب بخورم که شنیدم صدای مامانمو که داشت پشت تلفن با حاجی صحبت میکرد گفت باشه باشه میگم احمد بره نون بخره تا اینو شنیدم از ترس صف وایسادن و مکافات نون خریدن بیخیال توو رفتن شدم و خودمو نشون ندادم و رفتم بیرون پیش بچه ها نیم ساعت بعد از شدت تشنگی مجبور شدم دوباره برم توو خونه اما اینبار یواشکی رفتم که مامانم منو نبینه اروم رفتم سمت یخچال درو وا کردم اب خوردم اومدم از توو حیاط رد بشم برم بیرون که صدای خنده و عشوه مامانم از توو راه پله ها منو میخکوب کرد اروم رفتم سمت راه پله که شنیدم یه مرد داره میگه جوون قربونت برم من خوشگلم حیف این تن و بدن مرمری نیست که افتاده زیر دست اون پیری ،صداشو شناختم صدای جواد اقا بود که داشت قربون صدقه مامانم میرفت قلبم با سرعت میتپید قدرت هیچکاری نداشتم دهنم خشک شد و دوباره احساس عطش کردم گریم گرفت زدم بیرون از خونه حتی با اینکه بار دوم بود که میفهمیدم اما نمیتونستم باور کنم

ادامه دا

Date: December 15, 2018

One thought on “شوهر بی غیرت ی مرد میاره خونه واسه خودشو زنش

  1. سلام،اسمم رویا هستش.کرولال هستم. یه بی غیرت می خوام بیاد من و شوهرم رو بکنه.09368453225 اول پیام بدید

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *