شکلات داااغ

0 views
0%

من و ارباب و قفس…قصدمان لذت و بسظرفِ داغ شکلات و میزِ سبزِ بیلیاردچوبِ اودال* و طنابت در دستقصه ی بند و هوس… با کمربندت نازکوکِ کوکم بنوازبرقِ چشمانت تیز..با رضایم آغاز….مست با اخمی سردزیپِ پیراهن بازهمه تن گوش شدملرزش هر سلول…با صدایت پروازبار دیگر از نو، زلزله معنا شدتار صوتت کانون،عمق از آنجا تا من، تک تک ابعادملرزشی ویران ساز…بدترین لرزش ها بم، تنم، کرمانشاه…باز هم فرمان داد..پشت بر من خم شومیزِ سبزِ بیلیارد، اضطرابم بی داد…هر دو دستم بر میز..ترس، اما با صادتا که فرمان را داد، پیرهن هم افتاد…قوس تر، قوسِ کمربازی ام با دُمِ شیر دودمانم بر باد…چوب اودال سیاهت در دستضربه ی آغازین…آخ…خانه ات باد آبادضربه ها تند و یواشاخم و زخم و پرخاشجیغ هام سرخ و بنفشسوزش و درد و جاش…زنده باشی نقاشچوبِ خشمت قلمِ بومِ تنم شاهنشاهبدتر از این ها باش…مکث بعد از هر درد…بوسه هم بود ای کاش…داغ و مست و بی تاببر همین میز بخوابای جاااننفسم در گروِ خشم صدایت ارباببنده ات را دریاب…دست هایم به کناری بستی،کاملا تسلیمت..، با هزاران آدابآسمانم ای یار، چاکرت این ‌مهتاب…رفتی و برگشتی.ظرف داغِ شکلاتت بس نابچشم بند سیَهی آوردی..چشم هایم بستی…وای….استرس قبل چکیدن بسیار…انتظار سختی…اولین چکه به روی شکمممکثِ سوء قصدی..؟دومین چکه به روی ناف و…چکه های بعدی…چاک سینه، نوکش و بین پا،بر تنم نقاشی…تا نرفته داغیِ عالی و نرمِ شکلاتبا زبانت… هیهاتبا شروعت از ناف، تا سر سینه فقط لرزی ناب…آه و پیچیدن قوس کمرم با گازاتمن فدای لب هات…از سر سینه دوباره حرکت تا پایین..بین پا و بوسات…..بنده ات رفت از دست،قاتلش هم لب هات…جیغ و دادم بالا… ضربه ای با دستات…ران و پهلو هدف اسپنکات…سوزش ضربه جدا، نقش زبانت پررنگ..لیزی و خیسی و گاز و اسپنکاز خودم بیخود، نزدیک به اوج و… درنگوای بر من ارباببلبلِ ملتهبِ تشنه بِکُشت این نیرنگ…از کنارم رفتینا برابر این ‌جنگ…بدنم تشنه بماند و مخموربس کلافه، داغ و حساس و منگ…ویندوزم کلا هنگکوش اربابِ زرنگ؟؟؟تا لبِ چشمه و تشنه بدنممن که تسلیم بیا خب نفسمسمت قربانگه صیاد شتابان بدوم…بی صدا پاها بازروی چشم اربابمباز نبض بدنم…روی من خیمه زدینبض بالاتر رفت…جای داخل کردن، ناگهان با نیرنگ،اسلحه در دهنمطعم داغ شکلات و عطشم…در تلاطُم نفسم..از خودم بیخود و در سر فکری’وای دندان نزنم’نفسم قطع و نگاهم باران…پا شدی از رویمنفسم سرگردان…مدتی غیب شدی،نبض من آهنگان…با ورودِ ناگهانیت، فَغانجیغ و آه و طغیانبی قرار از درد‌مهمه ماهیچه و اجزا، ویران…ضربه ها تند و عمیقسرورم لحظه ای آرام امانکمی آرام شدی..خم شدی بر رویم، بوسه بر لب، ای جان…در حصارت نالان..عطش و شهوت و عشق و گرما..زنده باد این زندانلحظاتی پر عیش…ضرباتت میزان..هر دو با هم تا اوج…عشقمان جاویداننَفَسامان همساز…لختی آرامش و آغوش، سپسبند ها کردی بازبوسه ها شد آغازپنجه در موی سیاهت کردمدر نگاهت دوختم چشمِ خمارم با نازبوسه ای بر اخمت، کفِ دست و زخمت…عشق در چشم سیاهت جاریست..ماهَکَت را به سیَه چاله ی چشمت اندازبنده ات را بکش، آتش بزن و ویران سازاخم کن، داد بزن، دعوا کن،قاصدک پَر پَر پَر… با نسیمت پرواز…جانِ جانِ جانانجانِ بیمار مرا کن درمانبله درمان قرباناینکه تو باشی و من غرق به درد و لذت..بله لذت قربانبنده ی ساب* به دردت معتاد…بله قربان معتادتا نباشی بس خمارست دلم در زندانبله قربان زنداناین اسیرت شده بس جَلد و رامبله جَلدم قربانهر کجا پر بکشم باز کنارت آسانبله آسان قربانبه اشاره دهمت روح و جانروح و جانی قربانتو به آزار تن کوچک من خالی شو،تنِ این سلطه پذیر از تَشَرَت لب ریزان…چه مکمل حسّی…وصلِ درد و درمان…حسّ عشقی متقابل نوشانراهمان جاویداناودال= چوب مخصوص بازی بیلیاردساب= سابجکت، مفعول، سلطه پذیرنوشته Hidden Moon

Date: December 7, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *