صغری باورم نمیشه

0 views
0%

سلام به دلاور مردان و شیر زنان سایت داستان سکسی .اسم من هورداد 21 ساله قد 184 وزن 80 .صغری البت یه اسم دیگه ای داره به طور ناخودآگاه حتی در حالت واقع در بین دوستان به اسم صغری میشناسنش .165 وزن حدود 45 50 به جان خودم که نه به جان صغری موندم این بچه های سایت داستان سکسی چقدر حرفه ای هستن از ترازو دقیق تر وزن و میگن در مورد سایز سینه هم آگاهی ندارم فقط در همین حد که توی دست جا میشه .این صغری قصه ما تو بچگی خودم به شخصه میگفتم رو دست باباش باد میکنه ولی الان که میبینیش دقیقا این جمله براش صدق میکنه هلو برو تو گلو .آخ آخ دیدید چی شد یادم رفت سن صغری رو بگم 2 سال از من کوچک تر .بگذریم من یه دوستی دارم اسمش احمد یعنی خبره توی اینکاراست یکی از بزرگان سوئیت دارها هست دوستان همیشه برا جا دست به دامن او هستن اونم نامردی نمیکنه همه رو همچی میگاد (از نظر پولی ) دیگه کمتر کسی کون میکنه سمتش بیاد .این دوست ما به من میگه از(روم به دیوار گلاب به روتون) از گوه بخار بلند میشه از توی گوه بخار بلند نمیشه (منظورش منم ) راستم میگفت اصلان تا به حال توی بایه دختر چشم تو چشم نشده بودمتا روزی که این صغری قصه ما اومدن عید دیدنی خونه ما من که اصلان نشناختمش بعد که شناختمش کفم افتاد فکم هم برید . رفتم تو فکر کار های شیاطینی از یه موضوع خبر دار شدم که رفته تو راستا درسی من هم رشته بودیم .منم تعریف از خود نباشه خر خون.این موضوع رو با دوست هم فن حریفم در میون گذاشتم گفت ولش کن ارضه این کار رو نداری ، منم بیخیال شدم تا اینکه یه روز دوباره خوانواده صغری اومدن خونه ما موقع رفتن که شد مامی صغری گفت که صغری از هورداد چی میخواستی اونم گفت جزوء تست زنی و از این چرت و پرت ها منم گفتم پدر کنکور که چیزی نیست من 3 روز وقت گذاشتم زدم تو خط تعریف از خودم یه جوری از خودم تعریف کردم که با انیشتن خودم در یه سطح میدیدم خلاصه یک باره مامی صغری و خود صغری همزمان گفتن پس کلاس جبرانی افتادیم دیگه منم یکم کلاس گذاشتم منمن کنان گفتم چشم در خدمتیم . یه چند وقتی بود ندیدم صغری را .از قرار روزگار ما دایی شدیم این دایی شدن واسه ما فقط خرج داشت دوستان مارا میچاپیدن ولی یه اتفاقی افتاد که ارزشش و داشت . خانواده صغری اومدن دیدن خانم داش ما منم پای سیستم داشتم توی نت کس چرخ میزدم که یکباره یه صدایی اومد گشام سیخ شد گفتم بله دیدم صغری از در اومد تو از قرار این خانوم فردای آن روز امتحان آمار داشت منم که 2 سال که رفته بودم دانشگاه اصلان از موضوع آمار چیزی یادم نمیومد این خانوم توی بحث احتمالات گیر کرده بود من بیشعور قضیه بیز رو با احتمالات قاطی کردم و یه چیزی تحویلش دادم که کلان آمار رفت زیر رادیکال مامیش اومد گفت بریم منم هی اومدم بگم شماره شماره از دستم پرید اونجا بود که به این جمله اعتقاد پیدا کردم از گوه بخار بلند میشه از من گوه بخار بلند نمیشه . بگذریم شب اومدم بخوابم یادم اومد کلان اشتباه بهش درس دادم صبح زود زنگ زدم به خونشون گفتم که موضوع از این قراره اون فهمید گفت بای .گذشت از این ماجرا که یه روز گوشیم زنگ خورد شماره نا آشنا این دوست همه فن حریف ما با گوشی ما به زیداش زنگ میزد گفتم شاید یکی از اونایه اسم تک تکشون حفظ بودم جواب دادم گفتم جان بعد سلام و احوال پرسی انگار 20 ساله میشناسمش بعد گفت شناختی گفت آرزو گفت نه گفتم رویا گفت نه فاطمه … حدیث … زهرا … دیگه دیدم جوابی نیومد نگو صغری بود بد بخت پرپر شد . منم سریع زنگ زدم ملتفت کردم ..و یه قراری گذاشتیم و زدیم بیرون یه 45 دقیقه ای پیاده راش بردیم بعدم خداحافظی بعد یه اس اومد گفت بهت اعتقاد پیدا کردم قبل از من با هیچکی نبودی گفتم چرا گفت منو 45 دقیقه راه بردی هم یه قهوه ای یه کوفتی دعوتم نکردی . منم در جواب خخخخخخخخخخخخخ .همچی رابطه جنون آمیز شده بود … تا رسید به زمان کنکور که مامیش زنگ زد گفت آقا هورداد کلاس چی شد منم گفتم چشم فردا ساعت 10 اونجام … راه افتادم به سوی خونشون رسیدم در خونشون زنگ زدم در و باز کردن یالا یالاه کنان رفتم طبقه سوم دیدم مامیش هست گفتم کو صعری گفت طبقه پاییه … وضع مالیشون خوب بود یه طبقه دست این جنازه بود رفتم در زدم و در باز کرد با چادر اومد دمه در خندم گرفت که بیرون با مانتوی کوتا روی کونش راه میره الان با چادر اومده در و باز میکنه گفتم اینم شانس مایه به جای اینکه با یه تیپ خفن بیاد دمه در با چادر اومده دمه در سلام و احوال پرسی زدم تو تا مامیش رفت چادر پرت شد روی مبل منم گفتم خودم و نبازم سرم و بالا نیاوردم بعد اومدم بگم خوب کجا مشکل داری تا سرم و آوردم بالا چشم تون روز بد نبینه با ناخون اومد بازومو چنگ انداخت منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم وحشی چته … خانوم ناراحت شد رفتم پاچه خواری بد جور ناراحت شده بود یه بوس کوچولو از لپش کردم گفتم بیا این بازومم در اختیار تو اومدم دوباره بوسش کنم سرشو چرخوند رفتیم کار کار های خاک بر سری دیگه کی بود جلوی ما رو بگیره یه راست رفتم سر وقت لباسش لباسش و در آوردم دیدم سوتین نداره عجب ممه های بود درست مثل توی فیلم آمریکن پای بود مثل بچه آدم رفتم نزدیک شروع به مک زدن صدای ضربان قلب جفتمون رو میشنیدم سرعت رفته بود بالا آمپر ترکوندیم رفتم سر وقت پایین دامنشو در آوردم به به به به عجب چیزی بود یک ذره بگی رنگش با سفیدی بدنش فرق داشت نداشت علاقه ای بخ خوردن نداشتم یعنی نمی خواستم خودم و خار کنم با دست چپم ناز نازیش و می مالیدم و سینه هاشو میخودم …در گوشم گفت معطل چی هستی بخورش منم گفتم آناناس گفت چی منمن کنان گفتم برو چشم رفتم تو کار خوردن اول ازچ بود یه جورای بدم اومد بعد کم کم یه حال عجیب تو خوردن بود من اونو پیدا کردم دیدم داره ویبره میره سرم برداشتم با دست رفتم تو کارش تا هیچی دیگه تا قطره آخر خالی شد گفتم نوبت منه حال نداشت تفلی گفتم حالا یک استراحت کن بعد برات دارم دیدم بلندشد برگشت گفت فقط لاپای گفتم یعنی این انصافه گفت شنیده خیلی در داره منم گفتم راضی به اذیتت نیستم داشتم لا پایی میزدن خیالش که جمع شد گذاشتم درش گفت هوی چیکار میکنی گفتم هوی به حبون میگم درست صحبت کن معذرت خواهی کرد منم گفتم دم مالی جوش نزن قبول کرد دیدم چیزی نمیگه یکم فشار رو بیشتر کردم سرش نصفه رفت تو دیدم برگشته با گوشه چشم نگاه میکنه گفتم جان ما دیگه هورداد و کفن کنن . راضی شد هیچی هر 1 دقیقه یه سانتی میکردم توش 5 دقیقه گذشت آمپرم ته ته بود فشار رفت توش نه انگار کارم خوب بوده دیدم یه آی نسبتن بلند گفت تموم تازه داستان شروع شد عقب جلو عقب جلو یه 20 باری که تلنبه زدم دیدم داره میاد گفتم صغری امر گفت یعنی چی گفتم چیکار کنم آبمو گفت بریز توش ریختم توش و گذاشتم تا قطره آخر خالی شه اون بلند شد رفت دستشویی … منم خودم و تمیز کردم روی کاناپه لمیدم اومد لباساشو تنش کرد دیگه حال و خوصله درس نداشتم اونم با من موافق بود یه 1 ساعتی زر زدیم بعد رفتم از مامیش خدا حافظی بای … بد بخت صغری تو فکر دانشگاه دولتی شماره یک بود کلاس کنکور و هزار کوفت و زهر مار رفته بود تا بتونه قبول شه بدبخت توی کنکور تو فکر ما جرا بوده هیچی داغون داده بود افتاد دانشگاه غیره انتفاعی نزدیک خونمون … جا تون خالی چی دورانی داشتیم و داریم … خانواده بهم میگن خانم میخوای میگم نه گفتن برات یکی رو در نظر گرفتیم منم گفتم نه که فهمیدم صغری در نظرشونه اول گفتم نه دختره با من بوده معلوم نیست با چند نفر دیگه بوده . ولی گفتم خوده خرت چی شایدم انم مثل خودم باشه من تنها کسی بودم که باهاش بوده … حالا بماند تو فکرش هستیم… پوز دوستمم رو هم به خاک مالیدم … امید وارم خوشتون اومده باشه اونایی هم که خوششون نیومده دیگه به بزرگی خودشون ببخشن تازه کار بودیم تجربه نداشتیم …نوشته هورداد

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *