عاشق پسر شدن

0 views
0%

من عاشقم اونم عاشق یه پسر اصلا تو بیا به من بگو همجنس‌باز همجنسگرا ،گی ،هرچی میگی بگوواقا بگو بگو خانم ولی من عاشق بودم عاشق واقعی …وقتی می دیدمش انگار تنم دیگه دست خودم نبود انگار چشمام مال خودم نبود عااشقش بودم عاشقش لعنتی …باهاش رفیق شدم هه خوشحال بود با بزرگتر از خودش رفیق شده …یه پسر چشم قهوه ای با موهای خرمایی ،صورتی به زیبایی ماه ،نگاه کردن بهش آرامشی داشت وصف نشدنی …دلم میخواست مدام نگاهش کنم ،دستمو ببرم لای موهاش ،دستام یه بارم شده دستاشو لمس کنه …حرف زدنش عین دختر چهرش عین دختر ،مهربون ترین بود ،هر حرف بدی بهش میزدی سکوت میکرد هر شوخی بدی باهاش میکردی میخندیدو هیچی نمیگفت …لعنتی تو ترنس مظلوم مهربون خوشگل خودم بودی ،نفس الان کجایی دیگه ؟ چرا دیگه نفس نمی‌کشی لعنتی پاشو یبارم شده باهمون صدات اسممو صدا کن بگو سام بگو سام بایه بار گفتنت بخدا دنیارو به هم می ریزم …دلم میخاد دوباره تو بغلم گم بشی دلم میخادت دوباره دلم میخادت عشق من …دلم نمیخاد سرمو رو سنگ قبرت بذارم سینای من،دلم نفساتو میخاد عشق من …دلم برا خنده هات تنگ شده از اونا که وقتی قلقلکت میدادم بلند میخندیدی …یادته کشتی هامون ؟بیا این بار تو منو زیر کن …دلم برا گریه زاری هاتم تنگ شده برا بهانه هات چرا نموندی خوشگلم ؟تو باید میموندی تغییر جنسیت میدادی بعدش باهم ازدواج میکردیم کجایی خوشگل من؟؟؟خنده ها شوخیا ،بازیای همه برام حس مرگ داشت …دیگه اون آدم قبلی نبودم زندگیم شده بود فقط سیگار و سیگار …مشتی تو میفهمی من چی میگم ؟دخترخانم اقاپسر باشه اصلا من مشکل دارم باید برم پیش روانپزشک که رفتم عاشق پسر شدم ولی بخدااا باید عاشقش می‌شدی باید دنیارو به پاش می ریختی …میگیری چی میگم؟کی باورش میشد دیگه سینای من نیست ؟؟برای خودم حس نامطلوبی داشت ولی تلخیش این بود که نه می‌تونستی بمیری نه می‌تونستی زندگی کنی هر گوشه خونه پر از خاطراتش بود پر از صدای خنده هاش …همه رو می دیدم اما اونو نگاه میکردم عکساش میسوزوند ادمو …عاشق چشاش بودم عاشق چشاشمیگن خاک سرده بنظرم آخرش وقتیه که از خنده های بقیه بفهمی باید بخندی آخرش وقتیه که بوی عطرش رو حس می‌کنی اما خودش نباشه …دلگیرم از این دنیا کاش به شکم مادرم لگد نمیزدم ؟؟کاش اون روز میدونستم آخرش همه دیونت میکنن ومیرن وتنهات میزارن واین تویی که با یه دل خسته با یه قلب شکسته،دوتا گوش خسته از آهنگ وخنده های زورکی باید زندگی کنی …آها راستی زندگی کلمه جالبیه …چندین ماهه به گوشم نخورده دلم مثل همیشه گرفته بود ،انگار غروب غروب دلشکسته ها بود خسته بودم نه از باشگاه نه ازدوستام ،بغضم داشتم وجودمو ذره ذره میخورد ومن نگاهم به خورشیدی بود که داشت می‌رفت پایین به امید طلوعی بهتر اما اما من هر شب به امید غروبی میخابم که هیچ وقت طلوع نشه …زندگی وقتی برات سخت میشه که عشقتو از دست بدی بخای زندانی باشی تو اتاقت ولی پدرمادرت تعجب کنن و بگن رفیق بوده دیگه بیخیالش شو ،ولی نمیفهمن اون عشق من بود …خیلی راه تا خونه نبود اما دلتنگ همون خونه بودم دلتنگ یه اتاق تاریک و خالی و خالی کردن بغض هایی که همیشه وهمه جا همرام بود…رسیدم خونه هوا دیگه تاریک شده بود ،به تاریکی قبری که هیچ وقت رنگ نور رو نمی‌بینه …بسته سیگار و از جیبم برداشتم ،اهنگو عوض کردم یه قرص از کابینت برداشتمو رفتم تو اتاق ،یه اتاق که رنگ دیواراش تاریک بود وپنجره هاش خیلی وقت بود که باز نشده بود …افتادم رو تخت و دوباره مرور خاطرات …با سیگارم گریه زاری کردم بلند بلند …داشتم میگفتم سینا نفس پاشو امید من زندگی من پاشو دوباره لباتو میخام دوباره بغلاتو میخام …من دیگه تموم شده بودم مثل ماهی بودم که از تنگ پریده بود بیرون و آب بازی ماهیای دیگه رو می دید و جون می داد .هم ماه تو آسمون بود هم خورشید هم دلتنگی …یه لیوان آب خوردمو ودوباره خوابیدم رو تختم ،پرده هارو کشیدم چراغا رو هم خاموش کردم خیره شدم به عکس پسری که تو بغلم بود .هر ثانیه این زندگی برام یکسال می‌گذشت ،میترسیدم از خودکشی فقط به خاطر گریه زاری های مادرم …کسی نبود بیاد تیکه های قلبمو جمع کنه آرومم کنه بگه چیکار کنم آروم شی نیس دیگه کسی …من عاشقش بودم اره عشق عشق….عشق یعنی علاقه شدید قلبی ….یاد وقتایی افتاده بودم که باهم سکس داشتیم به یاد آوردن هر لحظش یه ذره از وجودمو می‌گرفت فقط محکم بالشو بغل کرده بودم ،یاد وقتایی که دلش میخواست باتموم وجودش بهم حال بده ولی من راضی نمی‌شدم یسری کارایی رو بکنه یاد وقتایی که سرش داد میزدم یاد گریه زاری هاشش عهههه نمی‌دونم چرا اینجا گفتم فقط خواستم آروم شم همین برای سینای خودم که ۹۶۳۱۹منو تنها گذاشت و رفت روحت شاد عشقم .نوشته سام

Date: December 5, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *