عشقمون بلاخره به سکس رسید

0 views
0%

با سلام به خدمت همه ی دوستای گل و بچه های باحال سایت داستان سکسی نمیخوام سرتونو درد بیارم و اول از همه یک سری مشخصات میدم خب من نگار..هستم 21 ساله دانشجوی پزشکی و دوست پسرم حمید هم 22این داستانی که دارم براتون مینویسم جدید ترین داستان سکس من هستشخب داستان از اوونجایی شروع میشه که ما به مدت 3 ماه هستش که باهم دوستیم یک روز که باهم رفته بودیم قهوه خونه رفتیم نشستیم اما کسی جز ما اونجا نیومده بود (مشتری) هیچی رفتم کنارش نشستم البته اینم بگم که تو بغلش نشسته بودم و خیلی هم ازش خوشم میاد یعنی واقعا عاشقشمکه تو همون لحظه بود که دیدم صورتشو اورد نزدیک و گفت با اجازه منم که اصن هواسم نبود چی به چیه هیچی نگفتمو دیدم لباشو گذاشت رو لابامو ازم لب گرفت از اونجا بود که یخم باهاش باز شد اما نه دیگه در حد سکسبگذریم بعد از اینکه ازم لب گرفت گوشیش زنگ زد پسر خالش محسن بود و گفت پاشو با نگار بیا اونجا مثل اینکه مهمونی دوستانه بود رفتیمو جمع همشون جمع بود اشتباه نکنم 9 تا پسر بودیم با 9 تا دختر که همه دوست دخترای همه بودهیچی موزیک گذاشتنو شروع کردم با حمید به رقصیدن حسابی عرقم در اومده بود رفتم تو اتاق که عطری بزنمو ارایشمو درست کنم حمید هم اومد تو اتاق و دیدم محسن اشغال پشت سرش اومدو در و قفل کرد شروع کردیم با حمید فحش دادن به محسن بازم درو باز نکرد هیچی نشستم رو تخت تا اومدم بگم لعنت به ای شانس دیدم حمید سرشو گذاشته رو پاهام منم داغ شده بودم میخواستم ببوسمش و ازش لب بگیرم و این کارم کردم که شروع کرد به در اوردن لباساش و لباسام البته قبلش ازم اجازشو گرفت هیچی هی ازم لب میگرفت منم محکم بغلش کردم و شروع کردم به جلق زدن که دیدم دیگه ترکیده هیچی دیگه شروع کرد به خوردن لاله ی گوشم و گردنم منم حال میکردم که دیدم رفته پایین گفتم حمید نه گفت بزار حالمونو بکنیم دیگه منم چیزی نگفتمو دیدم دلره به صورت دایره ای کسمو میخوره لامصبم بلد بود چیکار کنه منم دیگه اه و اووهم در اومده بود کفتش بریم اصلی گفتم من دخترم ماااا گفت باشه از پشت هیچی دیگه شروع کرد به کردن من به صورت گارد گربه ایی اولش اروم بود بعدش دیدم دلره تند تند میکنه دیگه ابش ریختو با دستمال کاغذی جمعش کردمو گفتم خسته نباشی عزیزم گفت قربونت دیدم مثل اینکه اونمک به حال نیاز دلره با اینکه چندشم میشد اما شروع کردم به ساک زدن دفعه اول بود اما بدک نبود هیچی دیگه اخرشم ازم لب گرفتوو محسن اشغال هم چون صدای اه و اووه ازم شتسده بود درو باز کردما هم رفتیمو اینم بهترین خاطره ی من با دوستیم با حمید.نوشته نگار

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *