عشق و حال تو زنگ ورزش

0 views
0%

در اصل لز نیستم و الان خودم نامزد دارماین تجربه ی لزمم واسه خیلی سال پیشه و مال دوران کسمغزی و نمیشه اسمشو گرایش گذاشت ولی لذت بخش بودخب سال دوم دبیرستان بودم خیلی شرو شیطون بودم و ازونایی که واسه هرچیزی داستان میسازه و همه چی رو به مسخره میگیره یک اکیپ سه نفره بودیم که خیلی با هم صمیمی بودیم خودم که ترانه باشم و سحر و یگانه بدجور تو فاز دوست پسر بازی بودیم و سرو گوشمونم میجونبید یک روز که بدجور با دوس پسرامون دعوا کرده بودیم و فازه سه تامون کیری بود زنگ ورزش بود همه تو نماز خونه ریخته بودیم هر کی یک طرف بودما سه تا هم یک گوشه رو هم گوشی به دست نشسته بودیمیهو من مانتو مو از تنم دراوردم و گفتم اه چقدر گرمه تو این سگدونیمقنعمم که هیچ وقت رو سرم نبود خلاصه یک تاپ تنم بود همون موقع سحر سینه هامو گرفت تو دستاش و گفت اوف لا مصب عجب چیزی جان جان یگانه از اون طرف گفت از بس پدرام(دوس پسرم)براش مالیده و خورده بزرگ میشه خبمنم داغ کردم گفتم اسم اون لجنو نیار جندههمون لحظه یگانه نیشگونی از کسم گرفت و گفت جون عجب کسی هستی ترانههمیشه ازین شوخی ها میکردیم ولی اینبار یگانه و سحر بدجوری حشر میزدن مخصوصا که تازه کات کرده بودن کلا فازه سه تاییمون عجیب بودمنم واسه اینکه کارشونو تلافی کنم دستمو کردم تو شورت جفتشونو انگشتمو کردم تو کسشوندستمو کشیدم بیرون دیدم سحر چشماش خمار شده رو به من گفت وای تری یکم بمالشمنم گفتم خفه شو همینم مونده کس تورو بمالم عقب مونده پا شدم که برم یگانه و سحر از پشت گرفتنم انداختنم رو پاشون یکم سینه هامو میمالیدن تو دستشون همونطور حرف میزدیمیهو یگانه گفت بچه ها پاشین بیاین کارتون دارماز جامون بلند شدیم کفشامونو پوشیدیم رفتیم تو حیاط مدرسه دیدم داره میره بالا تو کلاس همه پایین بودن تو راهرو انقدر خندیده بودیم معلما بهمون گیر دادن ما هم اداشونو در میاوردیم میگفتیم خفه شو پدر جنده لاشی عینکی(البته اروم میگفتیم نشنون)خلاصه رفتیم تو کلاس دیدم یگانه درو قفل کرد گفتم احمق چرا درو قفل کردی گفت کارتون دارم صبر کن هیچکس تو کلاس نبود یهو دیدم یگانه داره لخت میشه منو سحر با تعجب نگاهش میکردیمدرسته بعضی وقتا از حد میگذروندیم ولی نه من نه سحر انتظار اینکارو نداشتیمفرم مدرسه رو از تنش کند و با شورت و سوتین وایستاد جلومون سحر گفت اووو یگانه عجب بدنی رو نکرده بودیسحر رفت سمت سینه هاشو کسش همون لحظه اروم رفتم سمت در که فرار کنمیگانه داد زد بگیرش منو هولم داد رو نیمکتا و لختم کرد سحرم لخت شده بود هر سه تایی با شورت و سوتین رو به روی هم وایستادیم یکم به هم نگاه کردیم یهو زدیم زیره خنده همونطور که اداشونو در میاوردم گفتم الان که چی دیوونه شدین بچه هایگانه گفت تری ناز نکن دیگه از دوس پسرای کیری مون که خیری ندیدیم بیاین ازین به بعد با خودمون حال کنیماینو که گقت انگار برق وصل کردن بهم جیغی کشیدم و رفتم سمت لباسام همون موقع سحر پرتم کرد رو نیمکتو افتاد به جون سینه هام یگانه هم شروع کرد خوردن لبام اون لحظه حس باحالی بهم دست داد قبلا که پدرام بوسم میکرد اینجوری نمیشدم ولی الان اصلا خیلی باحال بودیکم مقاومت کردم ولی بعد افتادم به جون لباشونتا مرز کبودی لبای همو خوردیم سوتین و شورتامونو دراوردیم یگانه خوابید رومو کسشو به کسم میمالید البته لذتش مثل کیر نبود ولی باحال بودهمون موقع سحر شروع کرد خوردن سینه هام منو یگانه هم لب میگرفتیمو خودمون به هم میمالیدیم افتادم به جون سینه های سحر و محکم فشارش دادم که جیغی زد جلوی دهنشو گرفتم و گفتم چته جنده لاشی چرا داد میزنی میخوای کل مدرسه بریزن اینجا همون موقع صدای در اومد مثل کسخلا از جا پریدیم و سریع لباسامونو پوشیدیم رفتیم درو باز کنیم دیدیم ناظم پشت دره به تته پته افتاده بودیم یهو سحر گفت چیزه خانوم ما داشتیمهنوز حرفشو ادامه نداه بود که ناظمه داد زد سه تاییتون همین الان بیاین پایین تو دفتررفتیم پایین پرسید چرا در قفل بودین و چرا جیغ میزدینما هم بهانه ای اوردیم که ولمون کرد ولی خب بدجور شک کرده بود ما هم حیا نکردیم و همیشه زنگای ورزش با هم سه تایی میرفتیم تو کلاس و حال میکردیم اخرم یکی ازون بچه مثبتای کلاس رفت لومون دادو سه روز اخراج شدیموقتی خانوادم فهمیدن بد جوری ابروم رفته بود و همونجا دوره لز کردنو خط کشیدمبا اینکه لز کردن تجربه کسشری بود ولی خیلی حال داد.نوشته ترانه

Date: February 12, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *