عید فراموش نشدنی با دختر خاله

0 views
0%

سلام من فرمانده هستم 19سال سن دارم از شمال(معنی اسمم میشه فرمانده)داستانی که میگن عین حقیقته بدون اینکه یک ذره خالی بندی توش باشه پس توقع نداشته باشید مثل داستان های مزخرف دیگه ی سایت خیلی سکسی باشهعید امسال کلی برامون مهمون اومدمتنها فقطدوتا از خاله هام موندن خونمونیکی از خاله هام یه دختر داره به اسم پگاه ما از بچگی تقریبا با هم بودیم از بچگی همیشه ازش دفاع میکردم چون دوتا از اون یکی پسر عمع هام زیاد باهاش خوب نبودن(دوتا پسر خاله دارم)خلاصه اینکه من تو 13سالگی چند بار انگشتش کردم ناراحت شده بود وقتی امسال اومد خونمون مونده بودم با چه رویی تو چشاش نگاه کنم چون بهم گفته بود خیلی بی شرفیدختره 17سالش بود طبق معمول کون گنده ای داشت چون تو سن نوجوانی هم بودمن داشتم با پسرخاله هام GTA IVبازی میکردم که این دختره یهو اومد تو کتاب مدرسه اش رو هم آورده بود گفت (فرمانده) یه سوال راجع به برنامه نویسی ویژاول بیسیک دارم(منم که چیزی حالیم نمیشه)گفتم متاسفم من اینو تو دورهی آموزشگاه گذروندم الان واقعا چیزی یادم نیستگفت به هر حال کمک کن چون تو عملی کار کردی لپ تاپ داری تبلت دار باز یه خورده یادته گفتم باشه بعدا(البته فرصتش پیش نیومد)فرداش برام یه اس ام اس رومانتیک کس کس و شعر اومد که زیرش نوشته بود پگاه هستم..گفتم شماره ام رو کجا گیر آوردی؟ گفت از پسر خاله اتاشکالی نداره برات بازم اسم ام اس بفرستم؟گفتم بفرستخلاصه اینکه چهارتا اون میفرستاد چهارتا منشب که شد با خودم گفتم باید اینو بگامهمیشه خانواده تا 4بیدار بودنبا خودم گفتم ساعت2.30که چراغا خاموشه ولی بقیه بیدارن میکشونمش تو تو رختکن حمومهمون روز بهش گفتم که ساعت2.30بیااما گفتم نیمام ..برا چی بیام؟شب که شد اس دادم گفت بیا منتظرمDاس داداهل سک و حال نیستمگفتم اگه راست میگی دوستم داری بیااس دادبزار ببینم چتهاومد داخل…. بیرون رختکن دستشویی مسواکش هم آورده بود حرفی نمیزد فقط مسواک میزدرفتم از پشت سنه هاشو گرفتم کنشو میمالوندم برگشت که حرفی بزنه لباشو گرفتم ولی چون بلد نبود لب بگیره با دندونش لبمو یه خورده بریدسریع دست گذاشتم رو کسش مالشش میداد مثل اینکه داشت خیلی حال میکرد چون حرفی نمیزد فقط اسممو صدا میکرد صداش یه خورده لرزش داشتاومدم دستمم ببرم تو شلوارش کونشو بمالم شوارش کشی بود منم فقط زور میزدم به دهنم نرسید کششو شل کنمخلاصه یه دقیقه همینجوری پیش میرفتم بالا باسن چقدر داغ شده بودکیر شق شده بود گفت کیرمو از رو شلوار لمس کن گفت تو منو ول کن گفتم تو لمس همینجوری بحثمون شد که یدفعه مسواکش افتاد رو زمین کمی از خمیر رو شلوارش ریخته بودگفت ببین چیکار کردی ولم کن می خوام مسواک بزنمگفتم باشه برو منم میرم حمومرفت که مسواک بزنه دوباره شروع کردم انگشت کردنش چیزی نمیکفت.. عجب کون نرمیداشتفقط با دستما باسنشو اینو و اونور میکردم بعد بی خیال شدم رفتم حموم که یدفعه خاله ام درو باز کرد گفت چرا اینقدر کشش میدای؟پگاه گفت خب دارم مسواک میزنم…عمهزود باشاون شب تموم شد ولی بدجوری رفته بودم تو کفش با خودم گفتم دوبار باید بکشونمش رختکن صبح که بیدا شدیم صبحانه بخویم اون صبحانه نخورد فقط داشت فکر میکرد منم اون وسط داشتم واسه فامیلامون با صدای بلند کس کس و شعر میگفتممیگفت آدم باید چندتا خانم بگیره و از این کسشرا اونا هم میخندیدن مخصوصا پدر دختره=))بعد صبحانه بهش گفتم امشب باید بیایی هاااااااااااااااااااااگفت دیگه هیچ وقت همچین غلطی نمیکنم یه خورده هم کمتر فیلم نگاه کنشب که شد لباسامو با خودم بردم رختکن بهش اس داد که بیا گفت نمیامبهش اس دادم تو که دوست پسر به اسم سعید داشتی چرا اومدی سراغ من؟گفت کدوم دوست پسر؟گفتم سعید دیکه تازه شماره اش هم دارم بیا خودت ببینیه دقیقه بعد دوباره با مسواکش اومداینبار شلوار کشی نداشت فوری بقلش کردم دست کردم تو شلوارش وسط کونشو میمالوندم وای که چا حالی داشتسعی کردم شلوارشو دربیارم اما نزاشت کونشو میداد عقب میچسبوند به دیوارسینه هاشو میمالوندم اون شب سوتین پوشیده بود(برعکس شب قبل که شلواش کشی داشت و سوتین نداشت -امشب شلوارش کشی نبود ولی سوتین داشت)خلاصه اینکه هی میگفت نکن نکن منم باهاش ور میرفتم آخر عصابم بهم ریخت گفتم باشه برواصلا نمی خوام سریع رفت سراغ مسواک زدنش منم رفتم حموم سعی کردم جق بزنم ولی حس و حالش نبود که صدای در حموم شنیدم 3بار گفتم کیه؟آخرش در رو باز کردم پگاه بود داشت کیرمو نگاه میکرد و لب خند میزد …. شماره سعید رو بهم ندادیمنم فوری برگردندمش شلوارشو کشیدم پایین حالت سگیشصتمو بردم دم سوراخ کنش میمالوندم بعد رفتم سراغ کسش گفت بدنم داغ شدهبرگردندمش کیرمو آوردم جلوش که بخوره نمیخورد گفتم بخوره کیرمو کردم تو دهنش هی زر میزد وسط خوشم نمیاد خوشم نمیادمنم گفتم هیس حرف نزن بخور بعد چند ثانیه درآورد گفت بدم میادبرگردوندمش دوبارهDکیرمو میمالوندم به کونش سعی کردم بکنش توش ولی نمیشد باز زر زد کمتر فیلم نگاه کنانگشت کردم تو کونش گفت اوووه کونشو داد جلو گفتم نده جلودوباره کردم توش کیرمو گزاشتم لاپاش با زحمت عقب جلو کردم داشت آبم میومد که ریخت رو سوراخ کونشسریع از تو رختکن آوردمش تو حمومش کونشو با آب شست من که دست هم بهش نزدم گفت خودت بشوربعد نوکم سینه هاشو با لبم میمکیدم یه بار دیگه انگشتش کردم فرستادمش بیرون بعد حموم اومد بیرون رفتم تو اتاقم دیدم پسر خالم داره با کامپیوتر GTAبازی میکنه گفتم تو دهنو این بازیو گاییدی بریم بیرون؟گفت این وقت شب؟گفتم الان عید بیرون همه دارن عشق حال میکنن اینجا شمال نه تهرانسوییچ ماشین باباش دست اون یکی پسرعم ام بود خلاصه رفتیم تا ساعت 6کس چرخ زدیم لامبورگینی خوردیم(نوشابه انرژی زا)اومدیم خونه خوابیدیم که صبح یکی از خاله هام گفت ما دیگه میریم و فلان چون جاده ها شلوغه میشه اینحرفا خلاصه اونا جمع کردن رفتن من اصلا برای خداحافظی هم نرفتم خودمو زدم به خواباون یکی خاله ام هم شب رفتن با پسر خاله هامچند روز بعد خاله ام زنگ خونمون هر چی از دهنش اومد به ما گفتم مثل اینکه پگاه احمق داستان رو براش تعریف کرده الان چند وقتیه که دعوای خوانوادگی داریم البته کسی بویی نبرده که من کردمشاونم فقط خانم زد فحش داد کون لقشنوشته فرمانده جنگ

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *