غزال

0 views
0%

داستانی رو که میخوام برای شما خوانندگان بگم در مورد من و خانم برادر زنمه.اسمش غزاله و تقریبا فکر کنم که هیجده یا نوزده سال سن داره.هیکل پری داره و سینه های درشت با لبهای قلوه ای صورتش بدک نیست قشنگه ولی از اون هفت خطهای روزگاره و خیلی هیز.از اونجا شروع شد که خانمم بهم گفت مواظب غزال باشم و زیاد باهاش شوخی نکنم اخه بعضی از وقتها به من خیره میشد و نگام میکرد من اصلا توی این برنامه ها نبودم.یه روز خانمم بهم گفت که بهم گفته ک لبهای من با حالن.از اون موقع خانمم به من و رفت و امدهای من به خونه پدرش خیلی حساس شد اخه غزال توی خونه پدر خانمم زندگی میکرد.با خودم گفتم که شاید از سر بچگی این حرفها رو میزنه و نظری نداره.میونه غزال با خوانواده خانمم زیاد خوب نبود.وبعضی از وقتها با هم مشاجره لفضی داشتند.یه روز بهش گفتم که جریان شما چیه که این همه دعوا دارین ها گفت که اینها با من درست رفتا نمیکنن و از من زیاد کار میکشن.گفتم این طبیعیه تو هم باید به سهم خودت توی خونه کار کنی.اگه خواستی به من زنگ بزن تا چند تا مورد در مورد موفقیتی که میشه با انجامش بدست بیاری رو بهت بگم.گفت کی زنگ بزنم گفتم هر موقع که خواستی فقط خونه نباشم.فردای اون روز با من تماس گرفت و من هم با اون صحبتکردم که چه کارهایی رو میتونه انجام به تا دل اهالی خونه رو بدست بیاره و قرار شد که یک هفته بعد نتیجه کارشو برای من بازگو کنه.هفته بعد به من زنگ زد و من سر کارم بودم گفت خیلی بهتر شدن و از من ممنونه از اینکه راهنماییش کردم.من هم بهش گفتم که هر موقع کاری داشتمیتونه به راهنماییهای من اعتماد کنه.چند مدتی گذشت و حس میکردم که نگاهاش سنگین تر از روزها و ماههای قبله و شهوت وار منو نگاه میکنه.یه روز باهام تماس گرفت و گفت که مدتی میشه که با حسن شوهرش مشکل داره گفتم چی گفت حوصلمو نداره و بهم محل نمیذاره گفتم که رفتارت باهاش چطوره گفت خوب گفتم که براش تکراری شده باید کار تازه ای انجام بدی گفت مثلا گفتم از سر کار که میاد خونه ماساژش میدی گفت نه چای میخوره و استراحت میکنه گفتم پس ماساژش بده تا خستگی از بدش بیرون بره گفت باشه.فردای اون روز تماس گرفت و گفت این کار رو کردم و به من گفت که داری لباس چنگ میزنی گفتم مگه بلد نیستی چکار کنی گفت نه بلد نیستم گفتم فرصتش شد یادت میدم گفت باشه.من برای حسن فیلم سوپر میبردم و با هم راحت بودیم و اونم استفاده میکرد اخه من کد شکن دارم و اون همانند همه مردها از سوپر خوشش میومد.تا یه روز متوجه شدم که غزال هم نگاه میکنه اونم شدید.یه روز بهش یه دستی زدم و گفتم غزال خانم ببخشد یا حسن فیلم سکس هم میبینین گفت اره با هم نگاه میکنیم یا وقتی که حسن نیست فیلمهاشو نگاه میکنم.گفتم دوست داری برات بیارم گفت زشت نیست گفتم اونهاییم که میبینی من به حسن دادم.گفتم فقط کسی نفهمه ها گفت باشه.تا اون روز که من براش فیلم بردمو توی اشپزخونه بهش دادم کیف کرد خلاصه رابطش با من خوب شده بود و من اصلا به فکر سکس با اون نبودم فقط میخواستم که رابطش با شوهرش خوب بشه.تا یه روز که باهام تماس گرفت بهش گفتم که رابطت با حسن بهتر شده گفت خوبه و از اون فیلماهم ممنون خوب بودن.بهش گفتم که دوسه روز اینده برای کاری به بوشهر میرم و طوری برنامه سفرم را میچینم که بیام پیشت اگه اشکالی نداره گفت چرا گفتم برای رابطت با حسن گفت اهان باشه.چند روز بعد از کار که به خونه اومدم به خانمم در مورد سفر به بوشهر گفتم و قرار شد فردا شب برم بوشهر و بخاطر اینکه تنها نباشه به خواهراش بگه بیان پیشش گفت باشه مادرو پدرش هم به شیراز رفته بودن.خلاصه فردا بعدازظهر خواهر های خانمم به خونه ما اومدن و من هم ساعت هشت راهی بوشهر شدم.وتا ساعت دوازده تو خیابونها پرسه میزدم.ساعت دوازده و ده دقیقه بود که برگشتم خونه گفت نرفتی گفتم بهم زنگ زدن و کنسلش کردن دیگه خواهرهای خانمم نمیتونستن برگردن خونه و شبو موندن تا فردا صبح که از خونه بیرون رفتم که برم سر کار.دسته کلید خانمم رو توی کیفم گذاشتم و درهارو قفل کردم که مبادا ناگهانی بیان خونه و رفتم سمت غزال.درب خونه که رسیدم زنگ زدم خواب بود بعد از چند بار زنگ زدن در رو باز کرد و با تعجب نگاش میکردم با یه تاپ بندی و یه ساپرت.کون گندشو انداخته بود بیرون و سینه های درشتش هم از چشم خارج نمیشد.تا منو دید گفت سلام شمایین گفتم قول داده بودم گفت ببخشد من برم تو بعد شما بیاین اخه لباسم مناسب نیست گفتم با شه برو همین که رفت منم زود رفتم پشت سرش تا بیشتر ببینمش توی ان ساپرت و اون تاپ خیلی باحال شده بود من هم رفتم داخل بعد از چند دقیقه ای یه چادر دورش گرفته بود و اومد پیشم گفت پس بقیه گفتم که خواب بودن گفتم حسن سره کاره گفت اره شما چرا نرفتین گفتم مرخصی دارم و نشستم براش فیلم و عکس برده بودم بهش دادم و گفتم عکس هم نگاه میکنی گفت چه عکسی گفتم سوپر کامپیوتر رو روشن کردم اونم رفت برام چای بیاره تا اومد من هم سی دی رو گذاشتم و عکسها پخش شدن.گفتم یه چهار هزارتایی عکس داره گفت کی حوصلش میشه اینارو نگاه کنه گفتم با دی وی دی تونم میتونی نگاش کنی گفتم فیلمه رو دیدم خیلی باحاله و گذاشتم که پخش بشه در مورد یه مرد سیاه بود و یه دختر سفید کیر سیاهه خیلی گنده بود تا دیدش گفت از سیاها خوشش نمییاد و بدش اومد منم بهش گفتم کاری به رنگش نداشته باش ازش یاد بگیر که برای حسن انجام بدی گفت ها از این بابت میگی و نگاه کرد چند دقیقه ای با هم نگاه کردیم و بهش گفتم که ببخشید کیر حسن اینقدریه گفت نه چه خبره این خیلی بزرگه گفتم چقدریه با خجالت با انگشتش اندازشو به من گفت بهش گفتم که رابطه جنسیتون چطوریه گفت بد نیست گفتم از این کارها براش میکنی گفت چکار گفتم ببخشید که اینقدر راحت میگم براش ساک هم میزنی گفت اره گفتم اون چی برات میخوره گفت میگه بدم میاد گفتم چرا حتما تو خوشت میاد شیطون ها قرمز شد گفتم خجالت نداره باید برات انجام بده.بعد از چند دقیقه ای که گذشت گفتم میخوای ماساژ دادن رو یادت بدم گفت چطوری گفتم بیا اینجا من دراز کشیدم روی زمین و گفتم که ماساژم بده تا اشکالشو بهش بگم گفت باشه.دراز کشیدم و با خجالت اومد کنارم گفتم شروع کن با دستاش بدنم و کمرم رو چنگ میزد و من هم برای اینکه از اون چادری که دورش بود راحت بشم گفتم اگه اینطوری حسن رو ماساژمیدی معلومه خوشش نمییاد با چادر انجام میدی گفت نه گفتم خوب درش بیار و بشین روی باسنم گفت نه خجالت میکشم کفتم مگه میخوام بخورمت ها بلند شو درش بیار و بلند شد و چادرش رو در اورد و گفت حالا چکار کنم گفتم بشین روی کمرم نشست وزنش کمی زیاد بود ولی هیکل نرمی داشت بهش گفتم که با اندام زیبایی که تو داری تا روی حسن نشستی باید لذت ببره گفت چکار کنم که نمیبره و شروع کرد به قول خودش ماساژدادن.گفتم بسه بسه گفت چی شد گفتم که حسن حق داره که لباس میشوری.گفتم که دراز بکش تا بهت بگم چکار کنی گفت من گفتم اره خجالت نکش قلقلکی که نیستی گفت نه دراز کشید روی زمین و من هم رفتم پشت سرش عجب کون بزرگی داشت من هم در ماساژدادن وارد گفتم اول اینطوری از بالای گردن و ……شروع کردم به اموزش گفت خوب ماساژ میدی گفتم اولشه و کمرش رو میمالیدم تا اومدم بالای باسنش گفتم بسه یا هنوز یاد نگرفتی گفت یاد که نگرفتم ولی خوابم کردی با مالیدنت گفتم میخوای ماساژت بدم گفت باشه و سرش رو گذاشت روی دودستش و خوابید من از اول شروع کردم اینبار خیلی رون تر که حسش رو تحریک کنم.به کمرش که رسیدم گفتم پاهاتم بمالم گفت بمال من کیرم داشت منفجر میشد دستم رو گذاشتم روی باسن نرمش و چنگگ زدم گفت وای چکار میکنی گفتم حیفه حسن قدر این هیکل زیبا رو نمیدونه اگه من جای اون بودم گفت چکار میکردی ها گفتم هیچی و ادامه دادم .پاهاشو از هم باز کردم و داخل رونش میمالیدم خیلی دوست داشتم که دستم رو به کسش بزنم ولی میترسیدم که وحشی بشه اندازه ده دقیقه ای با رون و کونش بازی میکردم و میمالیدم و بعد با رفتم سراغ کمرش پهلواش رو میمالیدم با خودم گفتم که امتحانش کنم گفتم حسن بیشتر خوابیده سکس میکنه یا نشسته گفت چه سوالای میکنی منو میخوابونه و خودشم میپره روم گفتم چه بد همینطور که با پهلواش ور میرفتم دستم بردم کنار سینه هاش و کشیدم از کنار روشون چیزی نگفت گفتم با اینها هم بازی میکنه گفت با چیا دستمو کشیدم رو سینه اش و گفتم با اینه دیگه گفت ها یکم زیاد نه گفم نکته اصلی همینه که یه خانم دوست داره که کسی که باهاش سکس میکنه سینه هاشم بماله یا اینکه از اونا بخوره درسته تو دست به سینت بزنن تحریک نمیشی گفت اره بهشم میگم که دوست دارم ولی زیاد انجام نمیده منم هر از گاهی یه دستی بهشون میکشیدم میخواستم با حرفهام تحریکش کنم وبعد دوبا ره تکرار کردم دیدم خوشش اومده بهش گفتم که تو لباس زیر چه رنگی تنت میکنی گفت بیشتر ست میپوشم گفتم براش از این شرتهای مجلسی هم پات میکنی گفت اره و میمالیدم نصف سینش رو زیر دستم حس میکردم بهش گفتم حال وجدانی از اینکه سینه هاتو میمالم لذت نمیبری حال خوبه ماساژمیدم ها گفت خیلی باحاله گفتم حالا از این نخیها میپوشی گفت چی گفتم شرت دیگه گفت اره گفتم خوبه میشه یکم سینتمو بیاری بالا تا بهتر بمالمشون گفت بیارم بالا گفتم اره میخوام بهتر بمالمشون و اونم اورد بالا من دستمو بردم روی سینه هاش و گرفتمشون تو دست گفتم خوش فرمن و شروع کردم به مالیدن سینه هاش گفتم اگه سوتسن تنت نبود خیلی بهتر میشد بمالیشون خیلی بهت حال میداد بهش گفتم که شرت طوری هم پات میکنی گفت نه زیاد گفتم من هم زیاد خوشم نمیاد همه چیز توش معلومه بهتر اینه که پنهان باشه اونوقت موقع در اوردنش بیشتر حال میده .گفتم که از شرتهای نخی و چسبون بیشتر خوشم میاد ادمو بیشتر تحریک میکنن.گفت اره میدونم و منم همینطور میمالیدم دلمو زدم به دریا تاپشو یکم دادم بالا گفتم میشه سوتیینتو باز کنم گفت نه اینو نه دیگه گفتم میل خودته شاید بهتر میخواستی حال کنی و بیخیال شدم لبه شرتش معلوم بود وسفید گفتم بدنت خیلی گرم و باحاله که یک باره بلند شد و گفت دیگه بسه کیر من یه باره خوابید گفتم تازه سر و گردنت مونده نشست رو مبل و من هم بخاطر اینکه وحشی نشه نشستم کنارش گفتم کار بدی کردم ناراحت شدی گفت نه اخه یه جوریم میشه و دیگه بسه اون الان در اوج شهوت بود و از لرزش صداش معلوم بود شروع کردم به تعریف کردن از اون.یواش یواش خودمو رسوندم بهش گفتم که گردنت رو میمالم رفتم پشت کمرش و شروع کردم به مالیدن من اصلا چیزی حالیم نبود میخواستم فقط باهاش حال کنم .تا دستم به گردنش خورد باز از حال رفت گفت نکن بسه دیگه تا این حالترو دیدم دستمو بردم پایین و گذاشتم روسینه هاش شروع کردم به مالیدن سینه هاش دستمو بردم زیر تاپش و شروع کردم به مالیدن یواش یواش اومدم پشت کمرش و گفتم اینو باز میکنم گیره کرستششو باز کردم کرستش هم سفید بود گفتم از این رنگهاست که دوست دارم گفتم ست پوشیدی با صدایی لرزون گفت اره نفسهاش بلند شده بود منهم نه گذاشتم نه برداشتم از زیر سوتین دستم گذاشتم روی سینه های خنکش گفتم چقدر با حالن و شروع کردم به مالیدن بهش گفتم اینطوری نمیشه ماساژداد بخواب رو زمین گفت قالی دردم میاره گفتم برو رو تخت دراز بکش و بلند شد و رفت توی اطاقش من هم رفتم دنبالش دستمو گذاشتم رو باسنش گفتم توی این لباس چقدر قشنگن یه نگاهی بهم کرد و دراز کشید با صدایی پر از شهوت گفت فقط زود باش باید ناهار درست کنم گفتم باشه و رفتم روش پیرنمو در اوردم گفتم تاپت رو میزنی بالا گفت نه دیگه خجالت میکشم گفتم خیلی بهت حال میده و من هم کشیدمش بالا گفت کاش حسن هم مثل تو بلد بود گفتم حالا یه کاریت میکنم که بیشتر حال کنی سینه هاش از بقل پهلوش زده بود بیرون منم میمالیدمشون دیگه نوبت پاهاش بود و رفتم پایین گفتم پاهاتو باز کن و اونم باز کرد و من هم شروع کردم به مالیدن تا نزدیک کسش میرفتم ولی میترسیدم که لمسش کنم دلمو زدم به دریا و دستمو کشیدم روش دیدم چیزی نگفت و گفتم میشه بازترش کنی اونم گفت باشه و منم دستمو دوباره کشیدم رو کسش و لمسش کردم دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم و کسش رو گرفتم تو دستم گفت چکار میکنی گفتم حیف نیست باید یکی قدرشو بدونه و شروع کردم به مالیدن با صدایی لرزون گفت بسه دیگه گفتم چرا بهت حال نمیده گفت زشته خجالت میکشم گفتم باز تر کن پاتو اگه بدش میومد نباید انجام میداد ولی باز کرد و دستم بیشتر رفت روی کسش و نفساش بیشتر میشد من هم با انگشت وسطیم فشار میدادم در سوراخش و اونم هی تکون تکون میخورد و حال میکرد.دستمو کشیدم و بردم دور کمرش گفتم بلندش کن اونم بلند کرد و من هم ساپرت رو از پاش کشیدم بیرون وای چی میدیدم چه کون خوشکلی شرتش خیلی باحال بود برگردوندمش رو کمر و شرتشو زدم کنار دستشو اورد رو کسش گفت نه نکن نمیخوام زشته گفتم تو راضی باش تا من هم برات بخورمش و دستشو از رو کسش برداشتم وای یه نخ مو هم نداشت عجب کس سفیدی شروع کردم به لیسیدن سوراخش که پر از ترشح شده بود گفت وای وای چکارم کردی دیونم نکن شرتشو کشیدم پایین و شروع کردم به خوردن خیلی حال میداد زود شلوارمو کشیدم پایین تا کیرمو دید ترسید اخه کیر بزرگی دارم گفتم ها چیه ترسیدی اولش میترسی ولی بعد میگی که تا ته بکنمش تو رفتم بین پاهاش و سر کیرمو برشی میمالیدم در کسش و اونم جیغ میزد خیلی شهوتی شده بود و بی حس سرش رو کردم تو نفسش بند اومد گفت یواش یواشتر دردم نیاد خیلی کلفته کیر حسن نصفشم نیست و شروع کردم به کردن نصفش که رفت تو خیلی حال کرد گفتم بکنم داخلتر گفت اگه جا داره بکن منم با فشار کردمش تو که جیغ بلندی زد و گفت وای هم با حاله هم کلفت پارم کردی به هر شکلی که تصورش کنی من اونو کردم و دیگه داشت ابم میومد گفتم بریزمش تو گفت نه ساک میزنم منم درش اوردم و اونم شروع کرد به خوردن بلد نبود ولی مشخص بود از این کار لذت میبره تا جایی که ابم پاشید تو دهنش کیرمو از دهنش دراورد و یکمش هم ریخت رو لبش وای که چه صحنه ای بود نمیشد ازش دست برداشت توی همون حالت خوابوندمش و باز کردم تو گفت چکار میکنی مگه کیرمیخوابید شروع کردم به دوباره کردنش محکم میکردمش وته کسش رو سر کیرم حس میکردم اونم میگفت یواش تر پارش کردی واونقدر کردمش که یکباره دوباره ابم اومد و ریختمش تو کسش و روش افتادم اونم بیحرکت بود هیچی نمیگفت وقتی به خودم اومدم بلند شدم و شروع کردم به ارضاع کردنش اونقدر با خروسک کسش ور رفتم که یکباره تو بغلم لرزید و گفت وای وای ابم اومد و بی حس و بی حال شد وقتی که به خودمون اومدیم با خجالت بهم نگاه میکرد منم زود بلند شدم و لباسامو پوشیدم وزدم بیرون.

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *