فکر می کردم اعتقاداتم قوی است (1)

0 views
0%

سلام به همه دوستانی که می دونم خیلیاشون فقط برا سرگرمی به این سایت سر میزننمن نیلوفرم حدود 1 سالی هست که با سایت آشنا شدم ولی اون زمان هیچ خاطره سکسی نداشتم الان که دارم تایپ می کنم خیلی دلم گرفته پایان جیزایی که میگم واقعیته دوستانی که حوصله حرف های غیر سکسی رو ندارن مختارن که نخونن ولی اگه کسی بخونه نظرش رو بده ممنون میشمداستانم رو تو 2 قسمت می نویسم اگه دوست داشتید قسمت 2 رو هم آپ می کنم.من نیلوفر 22 ساله هستم این داستان کاملا به روز اتفاق افتاده.از خصوصیاتم این که من ایروبیک کارم بالاتنه سفتی دارم قدم خیلی بلند نیست 163 چهرمم میگن خوب و بامزست لبام خدادادی قلوه ایین تا حالا خیلیا ازم پرسیدن ژل تزریق کردم یا نه.خلاصه اینکه تا پارسال اردیبهشت دوست پسر درست حسابی نداشتم تا اینکه با میثم تو فیس بوک آشنا شدم از من بزرگتر بود چهره معقولی داشت درس خونده بود و علایقمون به هم نزدیک.همه چیز رو برای بار اول با اون تجربه کردم وقتی برای بار اول رفتم خونشون آبم نخوردم چون می ترسیدم مسمومم کنه. فقط حرف می زدیم و قلیون می کشیدیم من اعتقادات مذهبیم تقریبا قوی بود ولی میثم نه.چند بار گفت لخت بریم تو بغل هم من قبول نکردم فهمیدم قصد ازدواجم نداره فقط بهش عادت کرده بودم خلاصه یه بار موقع خداحافظی بغلم کرد اولین بار بود که گرمای مرد رو حس کردم ولی حتی خیسم نشدملباش رفت رو لبام بلد نبودم ولی پیش خودم گفتم مثل فیلما من پایین اون بالایی دستش که رفت رو سینم پسش زدم نذاشتم.تا برسم خونه ریز گریه زاری کردم شنیده بودم سکس یا عشق بازی احساسات رو بیشتر می کنه ولی من از میثم بدم اومده بود بهش گفتم تموم این قضیه برا 3ماه قبل عیده تا گفتم تموم به من گفت میام می گیرمت ولی واقعا نمی خواستمش قولی ندادم گدشت.من همیشه پیش خودم می گفتم اینایی که چشمشون رو می بندن و فقط میگن همین رو می خوایم چطوری میشه؟دریغا که خودم افتادم تو دامبا دوستم رفته بودم دور دور من دست فرمونم بد نیست عاشق بکسباد کردنم چند تا دورزدیم اومدیم بیرون.یه زانتیا افتاد دنبالمون پشت چراغ قرمز شروع کرد به حرف زدن دوستم گفت اگه مردی بعد 4راه بپیچ تو کوچه خلاصه وقتی پیچید تازه راننده رو نگاه کردم به اندازه ایی از قیافش خوشم اومد که حد نداشت شمارش رو گفت میس زدم گفتن بریم قلیون ما دیرمون بود(دوستم از دوست علی خوشش نیومد شماره نگرفت)شب اس بازی کردیم به قدری ذوق داشتم که سه سوت ج می دادم 6 سال از من بزرگتر بود اسمشم علی دانشگاه رو نصفه ول کرده بود هر چی بیشتر می گفت با معیارام جور در نمیومد و دمغ می شدم.خلاصه قرار گذاشتیم یادم نمیره علی پیرهن مردونه پوشیده بود آستیناش رو زده بود بالا ادکلن لالیک کلی دور زدیم و از دوران دانشچویش گفت که ته پایان خلافا رو درآورده ولی الان زندگی یکنواختی داره اینارو که می گفت من پیش خودم می گفتم به درد من نمی خوره خلاصه مثل بقیه پسرا نبود پیگیر باشه هی زنگ بزنه چند بار رفتیم دور زدیم یه شب اس داد نیلو گفتم جانم ج داد اگه ناراحت نمیشی بگم اندام تحریک کننده ایی داری منم ناراحت که نشدم هیچ ذوقم کردم وقتی با میثم بودم زنگ زدن یا نزدنش فرقی نداشت منم نمیزدم ولی علی اینطور نبود با اینکه شاید ج نمیداد من پیگیر بودم علی نه خانوادش نه روحیاتش نه اخلاقش به من می خورد ولی برام مهم نبود1 ماه گذشت نزدیک عید شد کار کشید به حرفای سکسی ازم سکس نمی خواست فقط حرفش رو میزد یه بار شام رفتیم بیرون من همیشه ماشین داشتم اون شب دست مادرم بود من رو تا سر کوچه رسوند می خواستم بگم قبل کوجه وایسا ولی خدایی بود که بعدش وایساد گفت اگه نزدیک خونتون نبود همین رو که گفت من رفتم سمتش از لب بوسش کردم بعدم گفتم خداحافظ.به خدا وقتی پیجیدم تو کوچه پدرم پشتم بوق زد(ساعت 930 بود)خلاصه من که با همه چی مخالف بودم دلم می خواست علی بگه بیا خونه یه شب گفت من 3 طور ارضا میشم یا از جلو یا از پشت یا خوردن من کلی خجالت کشیدم وناز کردم که دخترم از پشت گتاه داره خوردنم بدم میاد.الان که دارم فکر می کنم واقعا یادم نمیاد چطور شروع کردیم به اس سکسی دادن ولی به قدری مودب بود تا من کرم نمی ریختم حرفی نمی زد هیج وقتم کس و کیر نگفت.اس بازیم اینطوری بود که می گفتم لب ج می داد لب محکمتر من می گفتم زبونم قاطیش تا آخر. من یه شب تو اس مثلا براش خوردم ولی واقعا تصورشم سخت بود واقعا ازش خوشم میومد دوسش داشتم ازدواج برام مهم نبود فقط دلم می خواست تو دوستی لذت ببرمعید شد ما همیشه 13 روز رو میریم مسافرت امسال پدر چون شغلش اداریه 2 روز براش کار پیش اومد برگشتیم ساعت 1230 علی اس داد دوس داری بیای؟ منم خواب بودمگفتم بد موقعس نمیشه گفتاکی. از خواب بیدار شدم به مادرم گفتم ناهار میرم خونه سارا (دوستم که مسافرت نرفته بود)با سارا هماهنگ کردم زنگ نزنه خونمون.مامانم می گفت سر ظهره ولی من درومدم. قبل عید اپیلاسون بودم یه کم کسم مو داشت اهمیت ندادم گغتم پایین تنه نه. یه ست آبی فیروزه ایی تنم بود زنگ زدم به علی گفت ریموت رو می خانمم یه راست بیا تو پارکینگ مادر و برادر کوچیکترش و باباش ناهار رفته بودن کرج تا نزدیکای شب هم نمیومدن گفت هر کی بخواد بیاد عید دیدن زنگ میزنه منم ج نمیدم.وارد که شدم استرس نداشتم خونشون 4 طبقه بود 2 و3 مستاجر داشتن 4 ام هم خالی بود که بعدا مایه عذابم شد.یادم رفته بود بگم علی اندام کاملا ورزیده ایی داشت بالا سینش رو وقتی با این تاپ پسرونه ها دیدم گرخیدم واقعا عالی بود یه شلوار ابر کرامبی هم پاش بود جم نگاه می کرد منم با روسری و مانتو نشستم آجیل ریخت برام( اول هم که وارد شدیم فقط دست دادیم )گفت اگه نگرانی بیا مرغ عشقام رو ببین منم شال و مانتوم رو در آوردم یه تی شرت جذب سرخابی تنم بود وقتی داشت نشونم می داد از پهلو خودم رو چسبیدم بهش بعدم برگشتم بغلش کردم به قدری بالا تنش ورزیده بود که من توش گم شدم حس می کردم امن ترین جای دنیام من رو سه سوت بغل کرد منو نذاشت رو تخت برد رو مبل و خودش نشست کنارم دستش رو دورم حلقه کرد زد کانال mc َاول لیدی گاگا بود بعد شادمهرآغوشت رو به غیر من…..برگشتم سمتش ازم لب گرفت جوری لبش رو مک میزدم که گفت کبود میشه دختر من لب بالاش رو می خوردم اون پایینی رو بعد یواش گفت زبونت.تمام حرکتاش ظریف بود گفت بریم رو تخت گفتم نه راحتم 5 دقیقه لب بازی کردیم رفت سراغ گوشم توی گوشم حساسه تو دلم خالی میشه گوشم رو که خورد دوباره زبون بازی.بعد منو کشید پایین و رفت پتو متکایی که دراز کشیده بود تلویزیون میدید رو آورد به قدری آروم منو کشید رو خودش که حظ کردم. شروع کردم بناگوشش رو لیس زدن گفتم می خوام کبودت کنم ریز خندید دوباره یواش من رو جابه جا کرد اومد روم دستش رفت سمت سینم.اجازه هست؟سر تکون دادم از رو مالید و انگشت کرد بعد دستش رو برد زیر لباسم سوتینم رو داد بابلا سایز سینم 75 هست وقتی تو کل مشتش فشار میداد واقعا لذت می بردم تی شرت من رو با تاپ خودش رو در آورد ناخودآگاه دستم رفت رو سینه لختم گفت عزیزم خجالت نکش یکی رو می خورد یکی هم تو مشتش بود منم دست می کشیدم به بناگوشش چند دقیقه ایی گذشت گفت شلوارت رو در میاری ج ندادم گفت من که در میارم انگاربرق بهم وصل شد با ترسشورتتم در میاری؟علیمگه لولو خور خورست؟ (و با یه حرکت درآورد)دست من رو برد سمتش تا حالا کیر فقط تو فیلم ها دیده بودم می ترسیدم واقعا ادا تبود.علیگلم مگه تنظیم پاس نکردی؟(دست من رو گذاشت رو بیضه هاش)اینا تخمامن.(بعدم کیرش رو داد دستم)نیلو داره از راستی در میاد یه کم بمال الان انعطاف پذیره خم هم میشه (یه کم براش مالیدم )یه خورده که گذشت گفت بی خیال اینطوری من ارضا نمیشم تو هم سختته فقط دل دردش برا من میمونهازم لب گرفت و بلند شدیم لباس پوشیدیم.دیگه هیچ حرفی نزد کنار دستش نشستم آجیل خوردم و کلاه قرمزی دیدیم بعدام اومدم خونه.100 بار به خودم لعنت فرستادم جرا بیشتر پایه نبودم شبش اس داد سینه هات خیلی خوب بودن اصلا فکرش رو نمی کردم راستی لب پایینت خوراکه گفت برام مهمه که اولین بار به من دست زدی.خیلی سرتون رو درد آوردم.1 هفته از علی خبری نشد بعدم چیزی بهم گفت که تا خود صبح گریه زاری کردم ولی با پایان این حرفا هم براش ساک زدم هم از پشت تقریبا دادم. ادامش خیلی طولانی می شد اگه خوشتون اومد میگم چه دردی کشیدم و چه عقی زدم وقتی پیشابش رو خوردم و فک می کردم که اعتقاداتم قوی هستننوشته نیلو

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *