لز با مربی بهداشت

0 views
0%

معمولا تو مدارس دخترونه همیشه چند نفری هستن که اخلاق و رفتارای خاصی دارن که اصطلاحا میگن رفتارشون پسرونه‌س.منم همچین شخصیتی داشتم تو اون دوره.و خب بخاطر همین حرفابا بچه ها شوخی دستی زیاد داشتیم.چندبارم بهمون تذکر داده بودنسال سوم دبیرستان یکی ازکادر مدرسه بود که علاوه بر کارای دفتری مسئول بهداشت و این چیزام بود.از نظر قد و هیکل مثل خودمون بود ولی سنش از ما بیشتر بود و دو تا بچه ی مدرسه ای داشت.یه روز که داشتیم با بچه ها تو حیاط والیبال بازی میکردیم من پام پیچ خوردو افتادم تو باغچه و یکم پام خراش برداش.خلاصه رفتیم اتاق بهداشت که رو تختی اونجا بود یکم استراحت کنم و زخم پامو تمیز کنن.این خانومه اومد بالا سرمو یه نگاه به پام انداخت و رفت وسایلشو بیاره.یه مقنعه‌ی کوتاه سرش بود و وقتی که خم شد٬خط سینه‌ش از توی یقه‌ش معلوم شد.چند بار که خم شد نگاه من با خط سینه‌ش گره خورد‌تااینکه خودش متوجه شد و یکم یقه‌ش رو جابجا کردکه جاتون خالی ناخاسته یه ویووِ بهتری به ما داد.وسوسه شده بودم که دیتمو بکنم تو یقه‌ش و سینه هاشو بگیرم تو دستم.بلاخره تو یه موقعیت خوب یدفه دستمو کردم تو یقه‌ش جا خورد.اومد بره عقب که من سینه‌شو گرفتمو نتونست حرکت کنه.از رو تخت بلند شدم ولی یهپ پام درد گرفتو دوتایی خوردیم زمین.شانس آوردیم که کف موکت بود.سینه‌هامون روی هم بود و یه حس خیلی خوبی داشت‌خودمو بهش فشار میدادم و اونم مثه من خوشش اومده بود.دکمه‌های مانتوشو باز کردمو تاپشو تا زیر سینه‌ش کشیدم پایین.از سینه های من نرمتر بود.دهنمو گذاشتم رو سینه ی راستشو شرو کردم به میک زدن.سعی میکردم ادای فیلمارو در بیارم خیلی هیجان داشتم.ولی اون زیاد حال نمیکرد واسه همین در یک حرکت انتحاری نوک سینه‌شو گاز گرفتم.اونم تکون خورد و پام خورد به کسش.اینجا بود که کلید موفقیت رو کشف کردم.پامو به کسش فشار میدادم و جفتمون حال میکردیم.دستمو کردم تو شلوارشو و بلاخره به حیاط مرکزی رسیدم..در اصلی رو که فشار دادم با آغوش باز ازم استقبال شد.سرمو به سینه‌ش فشار میدادو منم کسشو محکمتر میمالیدم.خودم خیس شده بودم ولی توانایی انجام ندادن اون کار رو نداشتم.دستمو آوردم بالاتر و بالای کسشو میمالیدم که نفساش تند شد و دستمو گرفت.کسش زیر دستم مثه نبض میزد اونم دستمو به کسش فشار میداد.منم نوک سینه‌شو با دندونم میکشیدم.تا اینکه یه نفس عمیق کشید.یکم تو اون حالت موندیم و من همچنان داشتم کسشو آروم میمالیدم که کم‌کم خودشو از زیرم کشید بیرون و بعدم کمکم کرد از زمین بلند شم.رومون نشد که بهم حرفی بزنیم یا کاری کنیم.تا اون داشت لباساشو مرتب میکرد منم لنگ لنگان از صحنه متواری شدم.فرداش ازم پرسید پات بهتره؟ گفتم به لطف شما٬بله.یه لبخند زد و رفت.پایان.نوشته مهرسا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *