مزد روز اول پیک شدنم

0 views
0%

سلام.طبق رسم داستان نویس های سایت داستان سکسی اول خودما معرفی میکنم.من سروش هستم یه پسر شهرستانی که تهران درس میخونه قدم 180 وکیرمم حدود20تایی میشه.بعد از چند وقتی که اومدم تهران و خرج و مخارج زیاد تهران را دیدم تصمیم گرفتم کار کنم و درس بخونم.چند جایی سر زدم اما نتیجه نداشت تا اینکه یه دوستام گفت بیا مثل من برو پیک موتوری. هم درامدش خوبه هم به کلاسهات میرسی .منم با پول کمی یه موتور خریدم و رفتم ثبت نام.و شروع به کار.مربی اونجا خیلی تاکید رو انضباط داشت و منم خلاصه جو گیرشدمروز اولم بود.لباس مرتب و اتو کشیده ادکلن تلخ بسیار زیاد که بوش نپره و تیپ خلاصه. شانس من چندمین سرویسم بود که خورد افریقا جهان کوچک. رفتم به ادرس زنگ زدم یه دختری با صدای زیبا گفت بیاین واحد14.منم تو اسانسور کلی لباسما ومرتب کردم و عینکما جاشا روسرم درست کردم. طبقه هفتم پیاده شدم دیدم در یه واحد بازه زنگ زدم گفت بازه بیا تو. رفتم تو دیدم یه دختر واقعا زیبا از پشت میز یه ساک لباس داد و گفت ادرسش روش چسبیده. منم طبق روال شروع کردم ادرس را خوندن که ببینم بلدم یانه که دیدم اینجا کجاس ایرانه؟همش اسماش خارجیه. یه پوزخندی زدم و گفتم خانم مقصد را رو مپ درست زدید دیگه ؟چون من اصلا بلد نیستم. گفت نه. من اینجا اینقد سرم شلوغه که وقت اینکاررا ندارم.گفتم خوب منم بلد نیستم میشه بگید کجا باید برم. یهو گفت اصلا تو پیکی؟تیپ و عطرت که انگار اومدی مهمونی ادرسم که بلد نیستی؟گفتم نه راسش تازه اومدم و دانشجو هستم و خلاصه سر حرف باز شد و یه حدود یک ربعی حرف زدیم. اونم که انگار یکم راحت شده بود اصلا توجهی به روسری افتادش نمیکرد و گفت منم اینجا غریبم. چند سال اونطرف طراحی مد و لباس خوندم و اومدم ایران.شهر خودمون هرچی گشتم دیدم فقط در حد یه مانتو فروشی برام کار هست واسه همین اومدم تهران مزون و دوخت لباس زدم. کارم بد نیست. بعدش گفت دوست داری باهم کار کنیم بیا پیک دفتر من بشو .منم یه جوری قیمت به مشتری هام میدم که پول چندتا سرویست دربیاد ولی باید همیشه همینجور تیپ باشی. قبول کردم و گفتم ساعت های خالیم را بهت میگم که زمان تحویل سفارش را بذاری اون موقع.موقع خداحافظی هم دستشا دراز کرد و دست داد وگفت من ایدا هستم منم اولش یکم با ترس دست دراز کردم که خندید گفت اینجا تهرانه اب دیده میشی.چند وقتی گذشت و هروز خانم هایی که به اونجا رفت و امد میکردند و میدیدم وجنس تحویل میدادیم به قول اون داشتیم اب دیده میشدم. دمش گرم اون همیشه من را مهندس صدا میکرد و میگفت خواهش میکنم فلان کار را برام بکن ومنم از جون واسش مایه میذاشتم. جلوی من راحت بود و منم فقط خانم صداش میکردم.درآمدم عالی بود و بعد چند وقت موتورا عوض کردم و یه جورایی تو همکلاسی های خودم سرزبون افتاده بودم چون همیشه باید به اجبار تیپ میکردم و به خاطر کارم نمیتونستم با هیچ دختری دوست بشم چون وقتشا نداشتم.همه میگفتن از اون مایه دارا هست.اما خبر نداشتن مایه پیک ساده هستیم.ترم دوم بودم که مادرم مریض شد و رفتم به ایدا گفتم میخوام برم چند وقت شهرمون و نیستم اونم با دلخوری گفت چرا؟گفتم مادرم مریضه و میگن حالش خوب نیس. اونم بیدرنگ گفت مادرت مریضه اومدی از من اجازه بگیری ؟برو بچه . اصلا چرا اومدی؟ زود دربست بگیر برو پیش مادرت. دیوانه.و اشک تو چشماش جمع شد. گفت راسی بیا یه کارت بانکی از تو کشو در اورد و گفت بگیر به اندازه نیاز توش هست کم مادرت نذار.منم سریع اومدم ترمینال ورفتم شهرمون.رسیدم بیمارستان و گفتم چیشده.دیدم خواهرم داره ضجه میزنه برادر کجایی ننت مرد. گفتم چی مرده؟گفت نه داره جون میده. رفتم تو بخش ویژه گفتم چیشده برادرم گفت باید باطری بذارن و نمیدونم یه چندتا عمل دیگه .گفتم خوب چرا نمیکنید ؟گفتن انگار تهران بهت ساخته .حواست نیس پول میخواد. بعدشم اینجا نمیشه باید بردش بیمارستان تخصصی.اومدم بیرون گفتم دکترش کیه؟رفتم پیش دکتر اونم همون حرف ها را زد .گفتم دکتر مثلا عملش چقدره؟گفت با باطری حدود بیست تومنیاد کارت ایدا افتادم رفتم دم خود پرداز یه موجودی بگیرم ببینم اینقدرها داره دیدم130ملیون پول تو کارت هست. مغزم هنگ کرد دوباره صفرشا خوندم دوباره خوندم دیدم نه درسته.رفتم پذیرش و دکتر ایستاده بود گفتم دکتر لطفا زود ترتیب عمل مادرم را بدید گفت پدر و داداشات رفتن دنبال پول هروقت اومدن چشم. شما اول هزینه بیمارستان و امبولانس انتقال را بده بعد حرف از عمل بزن.گفتم بکش هرچی میشه کارت بکش.گفت برو بچه فقط امبولانسش تا مرکز استان500میشه. گفتم استان نمیخواد میبرمش تهران اون چقدر میشه گفت یه تومن.منم کارت خوان را برداشتم ویک کشیدم. گفتم خرج بیمارستان چقدره گفت200هزار اونم کشیدم. گفت دکتر خودت بالاسرش باشی تا تهران 500کافیه؟اونم کشیدم.اصلا یه اوضاعی بود. خواهرم که اونجا بود گریه زاری را فراموش کرده بود قربون صدقه میرفت. دکتر که دیگه حالا لحنش عوض شده بود به راننده گفت سریع برو امبولانس نو را بیار چون راه دوره تا تهران.دکتر گفت کجا ببرمش پسر.گفتم هرجا بهتره گفت میلاد تهران بهتره. گفتم همونجا برو. برادرم گفت نه اونجا گرونه. گفتم نترس پول هست و دستگاه کارت خوان رو برداشتم و یه موجودی گرفتم .بهش نشون دادم گفتم بیشتر از این میشه؟یهو بلند گفت 120ملیون پول توشه. اقا اونجا پرستار و دکتر کارمند شده بودند نوکر من.مادرما سریع گذاشتن تو امبولانس و راهی شدم ولی متاسفانه چون سنش زیاد بود نتونست طاقت بیاره و همون نزدیکی ها فوت کرد ولی خوبیش این بود با عزت مرد. و یه مراسم ابرومند.خلاصه اون روزها تموم شد.و من برگشتم.این کل پول خرج شده شاید باورتون نشه ولی پنج ملیون هم نشد.اومدم تهران پریشون و ناراحت. رفتم سالن پیش ایدا. وقتی من را دید سریع پرید بغلم کرد. کلی تسلیت گفت بعد نشست باهم صحبت کرد که تو همه کار کردی ولی نشد قسمتش نبود.گفتم ایدا اون پولی که خرج کردمم موتورما میفروشم روش میذارم پس میدم. گفت خفه شو باید کار کنی و پس بدی.مگه میذارم موتور بفروشی از اینجا بری.همون جوری که باهام حرف میزد دست میکشید تو موهام.رو صورتم میگفت تو نبودی منم دلم به کار نمیرفت چندتا سفارش بیشتر نگرفتم گفتم دستم درد میکنه فعلا باید استراحت کنه. منم که یکم گیج بودم گفتنم چرا دستت درد میکنه.ببینم و شروع کردم دستهاشا وارسی کردن .دیدم همینجور که دستش را لمس میکنم چشماشا میبنده .به خودم گفتم اشغال اون تورو اینهمه سربلند کرده تو نظر بد روش داری. دیگه شب بود و صبح هم کلاس نداشتم و باید سفارش ها را میبردم گفتم خوب دیره من برم صبح زود بیام. گفت کجا بری. شب همینجا بمون. منا بگی تعجب کردم از این تعارفا نداستیم گفتم لابد داره دلداری میده میخواد عزا دارم یگم اروم بشم.گفتم نه میرم.دیدم اون گفت اصلا نمیزارم بری با این حالت.بمون تا صبح حرف بزنیم.گفتم اخه لباس ندارم. گفت اشکال نداره پیرهنتا در بیار .صبح خودم برات اتو میکشم.گفتم باشه. گفت پس برو شام بگیر و بیا .زود بیا. یه پاکت سیگار خیلی خوبم بگیر. منا میگی گفتم وا این که قبلا گفته بود از وقتی اومده ایران سیگار نمیکشه.خلاصه اومدم خونه دیدم اوه خانم لباس عوض کرده و یکی از لباس های کاملا باز سفارش مشتری را پوشیده فکرکردم میخواد تست کنه ایراد نداشته باشه.که دیدم اومد جلو گفت خوبه به نظرت. گفتم مگه میشه کار شما بد باشه. مثل همیشه .گفت نه بی سلیقه اندامم را میگم. واقعا راست میگفت من اصلا به اندامش دقت نکرده بودم. تازه شروع کردم به وارسی. دیدم سایز سینه حدود80.کون کاملا خوش فرم. اندام هم که نگو.پوست سفید .یهو اروم اروم دیدم داره کیره یه تکونایی میخوره و کاملا تکون خوردنش منطقیه.چون من تا حالا به ایدا اینجوری نگاه نکرده بودم .اونم که قضیه را گرفته بود گفت بسه فعلا بریم شام.باهمون لباس اومد سرشام.گفتم خراب نشه.سفارش مردم.گفت وای اره راست میگی.و پاشد همونجا جلوی من در اورد.و با شرت و سوتین نشست جلوی من.گفت خوبه.حواست به سفارش مشتری ها بود اما سفارش منا یادت رفت. سیگار کو ؟گفتم نه تو پلاستیک شام. پاشد رفت و باز کرد یه نخشا گذاشت دم دهن من و یکیم خودش.گفت امشب میخوام کاری کنم غم یادت بره.منم گفتم ای پدر کجا یادم بره.گفت حالا….شام و خوردیم و همونجا سیگارشا روشن کرد و مثل یه جنده لاشی حرفه ای پک میزد. چشماش خمار شده بود.گفت دستما دیدی درد میکرد گفتم نه. گفت فکرکنم کتفمه .گفتم خوب بیام الان بمالم گفت اره. رفتم بالاسرش اروم شروع کردم کتفشا مالیدن که دیدم داره چشماشا میبنده و داره شل میشه .اروم دستم را بیشتر پایین و بالا کردم دیدم پک به سیگارش عمیق شده اروم دستما کردم زیر سوتینش و یکم مالیدم. دیدم نفساش تند شد ویکم دیگه مالیدم. پاشدگفت اشغال میفهمی من کی هستم.منا بگی خشک شده بودم گفتم ببخشید خانم دستم خورد قصدی نداشتم.گفت عوضی چندماهه هرجور بگی برات لوندی میکنم و نمیبینیم .حتما باید جلوت لخت بشم که دست بزنی بهم.گفتم خوب خانم من نامرد نیستم سر سفره شما نون بخورم فکر دیگه بکنم. گفت خفه شو .یا امشب تلافی این چند ماه را در میاری یا هرچی دیدی از چشم خودت دیدی.منم تازه قضیه را گرفتم .و گذاشتم زیر گوشش گفتم خفه شو. بشین رو زمین یالا زبونتا دربیار له بزن. عین سگ یالا.و موهاشا کشیدم و نشوندمش رو زمین. زیپ شلوارما بازکردم و کیرما کشیدم بیرون گفتم یالا اونم عین سگ حمله کرد و میخوردا و به خودش میتابید. شاید یه10دقیقه ای خورد و ابش ریختم رو صورتش. گفتم یالا بچرخ . داگ استایلش کردم و رفتم سراغ کون و کسش. چنان سیلی به کونش میزدم که اشکش در اوده بود و ناله میمرد.گفتم یالا گریه زاری کن. گریه زاری میکرد ولی اشک نداشت گفتم باید اشکت بیاد. مثل سگ چسبیدم دم کونش و موهاشا میکشیدم تا بکنم توش. میگفت نه اونجا جر میخوره کثافت کیرت کلفته.خلاصه سرشا کردم توش که اشکش پاشید گفتم حالا شد. چرخومدمش و با اشکاش کیرما یکم خیس کردم.و گذاشتم دم کسش. اروم ناله میکرد و میگفت یواش . اول یکم کسشا مالیدم و سرشا دادم تو. جیغ میزد که در بیار کثافت پاره شدم.یکم نگه داشتم و سرما گذاشتم نوک ممش و یکم خوردم دیدم انگار حال نمیکنه یهو یه گاز به سرش گرفتم تا اومد بگه اخ تا تهشا جازدم.واقعا گریه زاری میکرد.یه چندتایی سیلی زدم بهش و شروع کردم تلمبه زدم. باهر بار تلمبه نصف جونش میرفت. تا بالاخره ارضا شد. یه اب اروم و سفید از کیرم میریخت. منم دیدم داره بیهوش میشه چندتا تلمبه محکم زدم و اب و ریختم شکمش و ولو شدیم.نیمه های شب بود دیدم بوی سیگار میاد .پاشدم دیدم نشسته بالاسرم و سیگار میکشه. چمشمام و باز کردم یه بوسم کرد.گفت تلافی چندوقت را خوب دراوردی. ولی خواهرمم گاییدی.توکه اینقدر حرفه ای بلد بودی چرا چراغ نشون ندادی؟چطوری خودتا نگه داشتی؟منم خندیدم وگفتم نگه داشتم؟اسم 7-8از مشتری های تاپشا اوردم که همشونا چند بار گاییدم ولی تو فرق داشتی.من و ایدا تااخر تحصیلات باهم هستیم البته مثل قبل اون رییس و من یه پیک .ولی یه جورایی همه کارش .چون واقعا خودش نمیدوه کجا و چقدر پول داره وهمه حسابش دست منه.بعد تحصیلات یکم پول از خودم جمع میکنم و میزنم توکار ادکلن و ادکلن برند.البته همون ساختمان. یه جورایی قرار گذاشتیم هیچ وقت ازدواج نکنیم و همین جوری دوست وهمکار بمونیم.نوشته سروش صحت.

Date: December 3, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *