مستاجر

0 views
0%

من29ساله ومتاهل هستم یه خونه توی نارمک داشتم که به یک زوج جوان اجاره داده بودیم ومبلغ اجاره وپول پیش را خواهر خانم مستاجرمون پرداخت کرده بود اما تا حالا من ندیده بودمش. چند ماهی از اجاره گذشته بود که مستاجرمون با موبایلم تماس گرفت وگفت چطوری میتونم پرینت تماسهای تلفنی رو بگیرم وهمچنین تماسهایی که با ما شده ومن راهنماییش کردم چند وقت بعد دوباره ازم خواست که پرینت بگیرم بحث شد که چه اتفاقی افتاده که این همه به پرینت نیاز داره و اون از شکش به همسرش صحبت کرد واینکه چقدر کلافه است خلاصه ما کلی نصیحتش کردیم که این شکها اساس زندگیشو به هم می ریزه وبهتر به زنش بیشتر رسیدگی کنه ولی همین قضیه باعث شده بود که من احساسی نسبت به زنش پیدا کنم وچند بار به عناوین مختلف تماس گرفتم و باخانمش صحبت کردم واونم خیلی رسمی با من صحبت می کرد.تا اینکه یک روز سمت نارمک رفته بودم وگفتم یه سری به آپارتمان بزنم که ببینم مشکلی نیست رفتم وزنگ واحد زدم خودمو معرفی کردم وگفتم که اومدم فضای آشپزخونه را واسه تعویض کابینتها اندازه بگیرم خلاصه رفتیم بالا خانم مستاجرمون در رو که باز کرد بوی اودکلنش پیچید تو دماغم تا حالا ندیده بودمش یه خانم 20ساله با قدی متوسط وصورتی گرد وسفید وچشمانی مشکی وشیطون توی یک چادر سفید جلوم واستاده بود وتعارف کرد ک برم داخل گفت که مردم مغازه است خلاصه وارد شدیم از همون لحظه کیرم راست شده بود بعد کلی عذر خواهی جوری سر صحبت رو واکردم که از رسمیت بیفته ورفتم داخل آشپزخونه که کابینت رو چک کنم واندازه بگیرم مشغول کارم بودم تا اینکه اونم اومده بود داخل آشپزخانه چایی دم کنه وپشتش به من بود یه رکابی قرمز تنش بود که از زیر چادر خودنمایی می کردکارم رو ول کرده بودم وداشتم اونو از پشت نگاه می کردم کهیکدفعه خم شد از کابینت پایین چیزی ورداره وقتی بلند شد دامن و چادرش لای خط کونش رفته بود و منو منفجر می کرد ناخوداگاه دستم سمت کیرم رفت وجابجاش می کردم که با سینی چای برگشت و منودید که دست به کیر دارم به اون نگاه می کنم سرخ شد و یه لبخند سردی زد ولی سینه چون سینی روگرفته بود دیگه قسمت بالایی چادرش باز بود وسفیدی سینه اش رو می دیدم یه نگاه تو چشام کردش وگفت بفرمایید چایی رفتم سمت اوپن و روبروی هم دو طرف اوپن واستاده بودیم که چایی بخوریم حرفی نمی زدیم تا اینکه درومدم گفتم از یه خانم به سن شما بعید می دونستم این همه سلیقه وتمیزی که تو خونه به کار بردید.خلاصه یخ اب شد وشروع کردیم به تعریف وتمجید از همدیگه که درحال صحبت خواستم قند وردارم همون لحظه اونم می خواست همون حبه قند رو ورداره انگشتهامون به هم خورد ون گاهمون به هم گره خورد منم حبه قند رو ورداشتم وجلو نگاهمون گرفتم وبردمش سمت لباش. اونم زبونشو دراورد وقندو ازلای انگشتام فرو کرد تودهنش چند لحظه بعد لبامون رو هم قفل شده بود چادرش افتاده بود پیرهن من درومده بود بعدش دستای من توی موهاش داشت می چرخید وهرچی که سر راهش بود رو نوازش می کرد. شروع کردم به خوردن گردنش و آروم تاپش رو دراوردم نوازشش می کردم وسینه های دخترونشو تو دهنم جاسازی کردم دستش رو کیرم بود ومی مالوندبردمش تو آشپزخونه وگذاشتمش رو کابینت می لیسیدمش دامن وشورتشو دراوردم انگشتمو گذاشتم روچوچواش ومی مالیدم کسشو حسابی خوردم لای پاشو جوری که رونهای سفیدش قرمز شدند داد می زد که زود باش نکنه مردم بیاد آوردمش پایین دستشو گذاشت رو اوپن وسرپایی از پشت گذاشتم تو کسش وممه هاشو با دستام گرفته بودم همچین می کردمش که انگار تا حالا کس ندیدم. جیغ می زد اووف اااااااااااااااخ بکن محکمتر تا ته بکن وساکت شد منم آبم اومد وریختم توکسش کیرمو چند لحظه نگه داشتم بعد درومداز لای پاش منی می ریخت پشتشو ماچ کردم ولباسهامونو پوشیدیمگفتم من اندازه هارو گرفتم خندید ماچم کرد وگفت می دونستم اندازه گرفتن کابینت بهونه بود اومدی که اندازه کس منو بفهمی حالا چطور بود گفتم دقیقا سایز کیرم ولی به شوهرت حسودیم می شه خداحافظی کردم ورفتم ولی مساله به اینجا قرار نبود ختم شه که بقیه شو بعدا تعریف می کنم البته اگه بخواهید. راستی کاملا واقعی بودنوشته کیان

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *