من و نازنین و منشی شرکت (طنز)

0 views
0%

سلام بر همه ی عزیزان و کاربران فهیم و محترم سایت داستان سکسی خب میخوام داستان خودم و منشی شرکتمون رو براتون تعریف کنم …عارضم به خدمتتون که من رئیس یکی از بزرگترین شرکت های نمایندگی فروش لپ تاپ و فلش و لوازم جانبی کامپیوترام …حالا مارکش رو نمیگم که تبلیغ نشه ، ولی بعد از خوندن داستان هرکی لپ تاپ دل می خواست بهم بگه …از اونجایی که اهل تعریف از خود نیستم زود میرم سر اصل مطلب اسم من کامبیزه … 21 سالمه …. پولم از کیرِ خر بالا میره … خیلی خوشتیپ و تو دل برو و داغم … اصلاً خیـــلـــی داغم … اینقدر که مادرم همیشه کتری رو میزاره رو کون من و چایی دم میکنه … سوادمم خیلی بالاست … طاضگی ها دارم فوق دکترا میگیرم میخوام برم خارج … اسلاً جد اندر جدِ ما حمه طهسیل کرده ان .اِ … هنوز نرفتیم سر اصلِ مطلب ؟؟ خب الان میریم …یک روز صبح مثل هر روز بعد از اینکه کتری رو کونم جوش اومد (چون خیلی هاتم) دو لیوان چای ریختم و خوردم و آماده شدم برم سر کار … سوار آخرین مدلم شدم و یک پاکت پسته هم برداشتم و رفتم به سمت شرکت …فقط نمیدونم چرا کمرم حسابی درد میکرد … اصلاً نمیتونستم صاف بشم … همونجور دولا دولا سوار ماشین شدم . ولی خیلی سخت بود چون همش دماغم چسبیده بود به فرمون . تا وقتی که رسیدم تموم پوست دماغم رفته بود .پشت چراغ قرمز که واستادم نمیدونم چرا ملت بهم نگا نگا میکردن … شاید پسته خز شده ؟ شاید هم ماشینم چشمشون رو گرفته بود … نمیدونم … اهمیتی هم ندادم … گازش رو گرفتم و رسیدم شرکت …از ماشین که پیاده شدم یک خانومه رو دیدیم … خانومه هم اول مثل گاو بهم نگاه کرد و پوزخند زد ، بعدش گفت آقای محترم … ببخشید مثل اینکه دکمه ی شلوارتون رو به پیراهنتون بستین … نگاه کردم دیدم راست میگه … چقدر این خانومه با کمالات بود … غلط نکنم دکتر هم بود ، چون وقتی دکمه مو درست کردم کمر دردم هم خوب شد … لامصب خیلی هم سکسی بود . سینه هاش سایز 90 یا 110 بود فکر کنم … یک لباس خیلی سکسی هم پوشیده بود … یک مانتو خیلی پوشیده و محجبه با یک مقنعه که حتی یک لاخ از موهاش هم دیده نمیشد . …خلاصه تشکر کردم و لباسام رو درست کردم و رفتم توی شرکت … یک تیپ خیلی باکلاس هم گرفتم که مثلاً الان از کون فیل افتادم و خیلی بارمه … اصلاً من خیلی بارمه … آقام همیشه بهم میگفت پسرم تو تکی ولی حیف … چون اگه دو تا مثل تو داشتم میبستمتون به گاری … از قاطر بیشتر کار میکنی و از یابو کمتر میخوری … یعنی از همون بچگی به درد بخور بودم ها …خلاصه اومدم تو شرکت که یکدفعه دیدم همون خانومه هم اومد تو شرکت … از منشیم که شبیه جنیفر لوپزه پرسیدم این خانوم برای چی اومدن ؟منشیم هم گفت اِوا آقای مهندس … ایشون برای بازار یابی اومدن دیگه …آقا جاتون خالی خایه هام اومد تو گلوم … همچین راه گلوم رو بست که منشیم مجبور شد بزنه پشتم تا خایه هام دوباره بره سرجاش …بعد از اینکه گلوم باز شد به منشیم گفتم من میرم تو اتاقم ، ایشون رو بعداً بفرستین تو …خلاصه رفتم پشت میزم و کامپیوترم رو روشن کردم و یک فیلم سوپر هم گذاشتم ولی متوقفش کردم که وقتی پسر دائیم اومد ، بزارم و حشری بشه و تا دسته منو بکنه … اوف چقدر کسم خیس شده بود …اِ … ببخشید با اون داستان کسشعر دیگه ایی که قراره بعداً با اسم مریم بدم ادمین اشتباه شد …داشتم میگفتم … نشستم پشت میزم که یک دفعه همون خانومه اومد تو … وااااااااااای چه خــــربـــــزه ایی بود …هر چی بیشتر نگاش میکردم بیشتر حشرم میزد بالا . اینقدر خوشگل و زیبا بود که نگو … گونه های برجسته … لب های شتریه خوشگل … کون گنده (فکر کنم سایزش 200-300 بود) یعنی این خانومه فک کنم اول کون بوده ، بعد دست و پا در آورده … سینه های خوشگل و خوشتراش … کس اش هم که جیگر بود … همه ی اینا رو هم از رو مانتو و شلوارش دیدم … آخه من بجز هات بودن ، چشم بصیرت هم دارم … البته بچگی هام توی مغازه ی اصغر آقا سیبیل سیاه که خیاط بود هم کار میکردم برای همین سایز ها رو خوب بلدم … اصغر آقا خیلی خوب بود … همیشه مترش رو میکرد تو کونم ، تازه یک بار تا دسته منو کرد (خشک خشک ، توف هم نزد بیشرف) ، بعد من جر خوردم ، پاره شدم ولی اصغر آقا با چرخ خیاطیش اومد کونمو دوخت …منم به پدرم گفتم ، اونم اومد به اصغر آقا گفت چرا این کار رو کردی ؟؟ اصغر آقا هم گفت دلم میخواست و بعد هم پدرم رو گایید …بابام هم چون از دست من اعصابش خورد بود و من بگا داده بودمش ، شب که از سر کار اومد خونه ، منو گرفت گایید …خلاصه اون روز حسابی به گا رفتم و انقدر کونم گشاد شد که ایندفعه مجبور شدم برم تهران تا با چرخ خیاطی صنعتیِ کاچیران بدوزنم …ای پدر باز حواسم پرت شد … آره دیگه به این خانومه گفتم ببخشید شما ؟ گفت من نازنینم … تا گفت نازنینم کیرم بلند شد .یک نگاه کردم دیدم کیرم خیلی تابلوئه … بهش گفتم اونورو نگاه کنین ، تا روشو بر گردوند ، سریع کیرمو کردم تو جورابم …آخه کیرم یک 40-50 سانتی میشه … قطرشم خیلی زیاده … نزدیک 30 سانتی هست … نه اینکه عرب باشم ها … نه … آقام باغبون بود ، وقتی کود میداد پای درخت ها جلق هم میزد … فک کنم سر من کود اسب پای درخت گلابی داده بود ، برای همین کیرم کلفت شده بود …خلاصه به این زنه گفتم شما چقدر به امور یارانه واردین ؟ اونم گفت یک کمی … منم که دیدم فرصت جوره گفتم باید اینو بکنم …گفتم با نرم افزار فتوشاپ آشنایی دارید گفتش بله … منم گفتم بله و کیرِ خر … پاشو بیا اینجا باید خودم یادت بدم … اونم پاشد بیاد جلوی کامپیوتر … نازنین تا میخواست از جلوم رد بشه ، منم کیرمو کشیدم روی کونش … دیدم یک آهی از سر لذت کشید …منم که آب از لب و لوچه ام راه افتاده بود سریع پریدم در رو قفل کردم و پرده ها رو کشیدم و زنگ زدم به مشیم گفتم تعطیل کن برو … اونم گفت جناب مهندس الان ساعت 8 صبحه … برم چه غلطی بکنم … منم دیدم راست میگه …. گفتم خب به همه بگو مهندس مریضه ، برن خونه هاشون ، در دفتر رو هم ببند ، خودت هم بیا تو اطاق … خلاصه تا این میخواست همه این کارا رو انجام بده رو کردم به نازنین گفتم خانوم عزیز شما همه شرایط رو دارید ، فقط باید چکاب بشید … قبل از اینکه چیزی بگه شلوار و شرتش رو کشیدم پایین و مثل زمبه (سگ سگارو) شروع کردم به لیسیدن کسش …اونم آه و اوهش کل ساختمون رو برداشته بود که منشیم اومد تو … (جلقی خودتونین ، یادم نرفته در قفل بود … منشیم قبلاً زید کریس انجل بود … یکی دو بار بهش کس داده بود ، این حقه ها رو یاد گرفته بود)منشیم یک نگاهی به من کرد ، یک نگاهی هم به نازنین … بعد بدون حرف اومد کیر منو در اورد و شروع کرد به خوردن .منم شروع کردم دوباره خوردن کس نازنین … بعد از 20 ثانیه خوردن ، نازنین رو خوابوندم رو میزم ، کیرم رو هم از حلق منشیم در اوردم و کردم تو کس نازنین … منشیم هم کسش رو گذاشته بود رو حلق نازنین … یک 70-80 دقیقه ایی تلمبه زدم تا اینکه کس نازنین مثل اگزوز موتور داغ کرد … دیدم اگه بیشتر بزنم ممکنه از اصطحکاک زیاد کسش اتیش بگیره … نازنین رو گذاشتم کنار و یک کپسول آتش نشانی کردم توش تا خنک بشه ، اومدم بکنم تو کس منشیم که دیدم اونم از بس نازنین کسش رو خورده ، تموم پوستش رفته و آش و لاشه …منم هنوز آبم نیامده بود ، برای همین کیرم رو کردم تو کون منشیم و 3-4 ساعت هم تو کونش تلمبه زدم … بعد نازنین رو هم از کون 4-5 ساعت کردم که تازه دیدم آبم اومد و کشیدم بیرون و ریختم تو حلق هر دوتاشون …ابم که اومد یک نگاهی به ساعت کردم ، دیدم 8 شبه … نگو 12 ساعت داشتم اینا رو میکردم … خلاصه بهشون گفتم برید خونتون ولی دیدم جفتشون از بس گشاد شدن انگار بوفالو و کرگدن تو کونشون راگبی بازی کردن و برای همین نمیتونن برن … برای همین گفتم 2 تا فرغون بیارن و اینا رو بندازن توش و ببرن خونشون …خودمم در رو قفل کردم و اومدم برم خونه که نازنین گفت سکس خیلی خوبی بود و هیچ کس تا حالا اینجوری براش نخورده بود (همون 20 ثانیه رو میگفت) منم تو کونم عروسی بود ، قرار شد هر هفته بکنمش که یک دفعه دیدم یکی تکونم میده و میگه اوی جعفر … چه وقته خوابه مرتیکه الاغ … آبدارچی به این گشادی نوبره … دستت رو از تو شلوارت بکش بیرون و پاشو برای آقای مهندس چای ببر ، میزش رو دستمال بکش ، بعدم برو حسابداری تصفیه کن … ما آبدارچی جلقی یا جقی نمیخواییم .این بود داستان من … حالا اگه خوشتون اومد ؛ دفعه ی دیگه داستان خودم و اصغر آقا سیبیل سیاهِ خیاط رو که گفتم براتون مینویسم .پ.ن با توجه به اینکه این اولین داستان بنده است ، امیدوارم کمی و کاستی و ایرادات این نوشته رو به بزرگی خودتون ببخشید .دیدم فرصت خوبیه که بین این همه داستان مسخره و دروغ و محارم و خیانت و گی و… یک داستان طنز بنویسم تا هر چند کوتاه لبخند رو روی لبتون بیاره .همچنین خوشحال میشم اگه انتقاد یا پیشنهاد های خودتون رو برای بهتر شدن داستان های آینده ( در صورت استقبال) بهم اطلاع بدید .با تشکر از همه ی عزیزانِ سایت داستان سکسی و حومه Dنوشته کروکندیل

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *