همراه

0 views
0%

اسامی مستعار ،خاطره واقعی ، بدون کسشعر .چند سال قبل با دوتا از دوستام به یک بکش به اسم حمید اقا زنگ زدیم که ۲ تا دختر بیاره اونم با خودش ۲ تا خانم یکی ۲۳ ۲۴ و یه خانم ۳۶ ساله به اسمهای نسترن و هما رو اورد بنده خدا بکشه خودش توی پرایدش توی ماشین موند و خانمها اومدن خونه هر دوتا دوستمم چششون نسترن و گرفته بود چون جوون بود ومنم هما خانوم و از انتخاب کردم .هر چند که نسترن واقعا خوشکل وناز بود و ریز و یکم تپلی ولی این هما خانوم درشت قد بلند با صورت جا افتاده خلاصه ۲ ساعت اونجا بودن و دوستانم به کار خودشون رسیدن منم به کار خودم توی اتاق خودم هما خانومم از این که من با اشتیاق انتخابش کردمو موقع سکس خیلی خوب باهاش برخورد کردم گفت اگر دوباره خواستی میتونی موقع زنگ زدن بگو به من زنگ بزنه اگر بخوای خودم بهش میگم بکشرو میگفت ازش خواستم شماره خودشو بده قبول نکرد ولی گفت اگر اسممو بگی حتما به من خبر میدن خلاصه ۲ روز بعدش زنگ زدم به بکشه امارشو دادم گفت باشه خلاصه هماهنگ کردیم سر راه یکم خرت و پرت خریدم رفتم خونه . دوش گرفتم اماده شدمتا هما خانوم اومد . بنده خدا پیادش کرد و رفت اینبار ۲ یا ۳ ساعتی بودو ازش تحویل گرفتمو راحتر از دفعه اول و بهتر ………این ماجرا توی ۳ ماه ۷ یا ۸ بار ادامه داشت همیشه هم پولشو میگرفت نه کمتر نه بیشتر ولی دیگه جفتمون خیلی با هم راحت بودیم همونطور که اون منو بیشتر شناخته بود منم بیشتر شناخته بودم ازش پرسیدم که چرا این کارو میکنه البته بعداز این که بهم گفته بود شوهر داره و مردم میدونه بهم گفت چون زندگی راحتر میخوام و ماهی ۳ یا ۴ تا برنامه بیشتر نمیرم و به مردم گفتم یا پول بیشتری دربیار یا من اینکارو میکنم و اونم قبول کرده و مشکلیم نداره ،،،،باورش شاید سخت باشه و توی پایان جامعه زیادن فقط کفیه ادم چشمشو باز کنه ،،،،،،،، خدا شاهده وضع مالیشم بد نبود و از نداری و گشنگی این کارو نمیکرد فقط زندگی مدرنتر میخواست از شوهردار بودنش کمی عذاب وژدان داشتم ولی چون ادم چندرو ساده وتیغ زنی نبود که توی نوع خودش نادر بود و سکس خوبیم داشت وخیلی باهم راحت بودیم و تعهدیم در کار نبود فقط سکس نرمالو و وقت گزرونی ، ی روز بهم زنگ زدو گفت که داره میره گرگان خونه دایش وتا چند روزی نیست و برگرده خبر میده ،توی این مدتی که نبود خیلی یادش میکردمو با وجود اینکه رفاقتی نداشتیم هواش به سرم میزد دلمم براش تنگ میشد تا اینکه زنگ زد باهم قرار گذاشتیم خونه من اومد پیشم با هم شام خوردیم ی سوغاتی کوچیک ولی دوستداشتنیم برام اوردش که هنوزم دارمش تا اخر شبم پیشم موند خیلی بهمون خوش گذشت و موقع رفتن هر کاری کردم ازم پول قبول نکرد بعداز رفتنش متوجه شدم که رابطمون نزدیکتر شده و دیگه ی رابطه بر اساس پول نبود چند روز بهش زنگ نزدم باز دلم براش تنگ شد ،،،،،،،،،،توی چند باری که توی ی فاصه زمانی ی ۱ ماهه بعد از سفرش پیشم امد خیلی باهم درددل کردیم و لا ب لای صحبتاش گفت که داره از شوهرش جدا میشه نارحتم نبود زیاد و میگفت زندگی ادامه داره با این که خبر بدی بود ولی کمی خوشحال شدم ..چند ماه بعد که همچنان هفته یکی دوبار میدیدمش از شوهرش جدا شد و رفت خونه خواهرش همچنان میدیدمش با این که ۶ سال از بزرگتره بهش خیلی عادت کردم ۵ماه بعد از طلاقش یه شب که پیش من بود نشستم پیشش بهش گفتم پایان شرایط خانواده زندگیم و درامدمو که تقریبا همرو میدونست و ازش خواستم اگر صیغه کنمش فقط با من میمونه . اونم بهم وابسطه شده بود قبول کرد …….باهم رفیق شده بودیم ی تیم ی تکیگاه برای هم بدون دروغ ازش نخواستم خانمم بشه ازش خواستم همراهم باشه گذشتهارو فراموش کردیم ی روز بهم گفت وقتی نیاز به نجات دادن داشتم نجاتم دادی .. ولی تنها واقعیت اینه که من بهش نیاز داشتم و اون منو از سردر گمی وناامیدی نجات دادو الان ۳ ساله باهم زندگی میکنیم و این بهترین تصمیم زندگیم بود چون عشق و جایی پیدا کردم که فکرشم نمیکردم ،،،،، دوسش دارم . دوسم داره ،،، بهش بی وفایی نمیکنم بهم بی وفایی نمیکنه ،،،،،،، باهم یه زندگی راحت ونرمال داریم …………میدونم خیلی ادمها موافق همچین اتفاقاتی نیستن ولی هممون حس داریم فقط باید ادمهای نزدیکمونو ببینیم و به کسی که دوسشداری عشق بورزی ………………..تمام موارد پیش پا افتادرو بخاطر طولانی نشدن حذف کردم عاقلان مفهوم داستانو میگیرن و دنبال غلط املایی نمیگردن ی سری ادم توخالی و بی ارزشم داریم که حتما باید کامنت بی ادبی بدن بیفرهنگیشونو ثابت کنن نوشته مجتبی

Date: August 11, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *