دانلود

کوس خارجی ساک میزنه آبشو میخوره

0 views
0%

کوس خارجی ساک میزنه آبشو میخوره

 

 

 

با سلام خدمت همه شهوتی های جلقی من چندین سال داستان میخونم ولی اولین داستان که براتون مینویسم و اگه از داستان خوشتون بیاد داستان های واقعی دیگه رو هم براتون مینویسم ببخشید فقط طولانی حوصله نداری نخون هر فحشی هم بدی به خودت برميگرده چون همت کنی بخوای شاخ بشی کیرمو میخوری پس بی ادبی نکن بریم سر اصل داستان

 

من تو بازار کار میکنم فروشنده پارچه لباسی هستم تو عبدل آباد تهران اسم ها مستعار این داستان تقریبا برا 2سال پیش دم عیده ی روز ظهر رفته بودم دنبال کسری های مغازه تو انبار تا پارچه هارو بیارم مغازه تو راه چشم خورد به ی گوشت خوشگل تقریبا 34ساله. یه جوووونی بهش گفتم از کنارش رد شدم تقریبا ی 1ساعتی ازش گذشت و رفتم دم مغازه با چرخ پارچه هارو بردم ریختم جلو درب مغازه به همکارم گفتم بیا کمک کن بریزیم داخل که برگشت گفت داخل مشتری هست بخر نیست فک کنم میخاره منم سریع پارچه هارو بیخیال شدم رفتم داخل سلام دادم تا نگاه کرد دیدم همون کسی هست که بهش تیکه انداختم ی لحظه سرخ شدم تا اومدم بیام بیرون ازم پرسید این پارچه چند منم دوهزاریم افتاد که این خوشش اومده سریع جواب دادم زبون ریختم نشوندمش رو صندلی ی نسکافه ریختم براش سر حرف باز کردم گفتم تنها اومدید خرید کسی باهاتون نیست نظر بده گفت آره تنهام بعد گفتم خب بازار شلوغ اینجا هم خانم باز و هیز زیاد هست مراقب خودتون باشید که درجواب گفت فقط میخوام پارچه بخرم بدم بدوزن برم سریع گفتم خیاط داریم که از پارچه های مغازه خوشش نیومده بود به شریکم اشاره کردمو بردمش تا پارچه های داخل کارگاه خیاطی رو هم نشون بدم که از شانسم خیاط ها برا ناهار رفته بودن بیرون وجز ی پادو وسط کار افغانی که داشت جمع وجور میکرد کارگاه ببخشید داستانم طولانی شد ولی ارزش دارم رفتم داخل با این خانم کص طلا که به پادو اشاره کردم برو بیرون دم در باشو درو پشتت ببند اونم کارش رو بلد بود چون بار اولمون نبود ازاین کارا میکردیم بعد من به این خانم که اسمش سمیرا بود تیکه پارچه هارو نشون دادم که ی کار دوخته شده آماده بود برا ی مشتری چشمش اونو گرفتو گفت میتونم ببینمش اینجا پرو دارید تنم بکنم که منم گفتم میخاید برم بیرون که برگشت گفت ن ولش کن جلو شما تن میکنم منم خودمو زدم ب اون راه گفتم ن من برم بیرون که دیدم دکمه های مانتو باز شد ی تاپ مشکی سکسی تنش بود که نصف سینه هاش از زیرش مشخص بود که ی لحظه چشم خیره شد بهش بعد کامل مانتوشو درآورد که زمین نگذاشته گفتم خوش به حال شوهرت چه خانم خوشگل و خوش اندامی داره نوش جونش که سریع گفت شوهر کجا بود تا شنیدم بهش گفتم سمیرا خانم شوخی نکن یعنی شوهر نداری که درجواب گفت ن بیا کمک کن بند تاپمو از پشت باز کن پشتشو کرد بهمو تا اون لحظه چشمم به کونش نیفتاده بود که تا دیدم گفتم این باسنه یا باسه منه که خندید گفت چی زدم به کونشو گفتم این بخچه خوشگلی که داری بستی بری حموم یا مسافرت بلند خندید که گفتم جووون توش باشه همون جوری از پشت بغلش کردمو دست زدم به سینه های سنگش بدن خیلی سفت و خوبی داشت ورزشکار بود سایز سینه هاش 80 خوب بود که گرفتم دستم بهش گفتم میدی بکنم دعات کنم هیچی نگفت شروع کردم از پشت گردنشو خوردم همه جاشو دستمالی میکردم بعد چرخوندمش رو به خودم لب داد بهم بدون اینکه بگه این چه کاریه میکنی و این جور حرفا ی 5مین لب بازی کردیم که نشست رو صندلی دست انداخت کمرمو باز کردو دکمه های شلوارمو باز کرد منم نامردی نکردم سریع شورتو دادم پایین که تا کیرمو دید دهنش وا موند که گفت این چیه تو داری گفتم کیر که گفت اگه این کیره پس اون کیری که شوهره کسکش من داشت پیش این دودول به حساب میاد که من گفتم قابلتو نداره تعریف از خود نباشه متر کردم موقع بیکاری کیرمو 23الی24سانتی هست که بهش گفتم بخور بنده خدا اولش شوکه شده بود ترسید گفت تو دهنم همش جانمیشه که یکم نازش کردم دست به موهاش و لاله گوشش کشیدم شهوت دوباره ب سراغش اومد کله کیرمو کرد دهنش با ی دستشم داشت کصشو میمالید هرازگاهی خودش دستشو میکرد تو کصش تا برا کیرم کص تنگ و داغشو جا باز بکنه منم تو اون حین خودم آروم آروم شروع کردم تلمبه زدن تو دهنش که سرشو ب زور به سمت خودم میکشیدم که تاجایی که میتونه بکنه توحلقش اوق زد اوق زد از دهانش ارضاع شد اونایی که سکس بلدن میدونن چی میگم که آب دهنش چرب شدو التماس میکرد از شهوت زیاد بکنمش رو مبل حالت داگی خوابوندمش کله کیرمو گذاشتم دم کصش آروم کردم تو تنور از تنور هم داغتر بود بعد ی جووون بلند بهش گفتم و محکم بادست سیلی میزدم به کونشو میکردم که تلمبه هام انقدری قوی میزدم که مبلو چنگ میزد منم شهوتی که کیرمم نبود صداشو ی وقت همسایه بشنون چند مدل کردمشو بعد نشست رومو خودش بالا و پایین کرد دروغ نباشه 40مین کردمش به قدری خیس شده بودیم جفتمونم که بخاری رو خاموش کردم سینه های سنگشو میخوردم خودش عقب جلو میکرد که جفتمون باهم ارضاع شدیم پاشدیم لباسامونو پوشیدیمو همونجا شمارمو گرفت بهم گفت بهت زنگ میزنم قرار میزارم بیا خونم منم دیدم همچی مفت ازم ن توقع پارچه مجانی داره ن چیزی اوکی دادم بهش گفتم میام تا اینجا اگه خوشتون اومده باشه بقیشم براتون مینویسم بعدا
تا داستان بعد خدانگهدار

Date: April 13, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *