کون دادن تو خونه باغ

0 views
0%

این داستان واسه سال قبل تابستون من مینام 37 سالمه مجرد کارمندم پارسال ده روز مرخصی گرفتم رفتم مسافرت با دوستم تو شهرستان یه خونه باغ داریم بعد 3 روز با دوستم حرفم شد اون برگشت من موندم خونه حوصلم سر میرفت گاهی میزدم بیرون گاهی تو خونه بودم میرفتم.بیتالک دنبال وقت گذرونی تا بازش میکردم با این عکس نداشتم کلی درخواست میومد بلاک میکردم ولی بعضیا دوباره میومدم میگفتن بیتالک جدید این طوری هست نمیدونم برنامه داره هر چه قدر بلاک کنی بازم میایم که میبستم و میرفتم.کاری ندارم یکی بود که خیلی گیر داده بود به اسم.حامد از من خیلی کوچیکتر بود من 36 اون میگفت 19 سالمه من بلاک میکردم اون میومد عکسشم داده بود قیافش بد نبود کم کم واسه وقت گذرونی باهاش چت میکردم که خیلی نازم.رو میکشید ابراز علاقه میکرد منم رو اصلا ندیده بود خلاصه کم کم.باهاش فقط در حد چت بودم هر کاری کرد شماره ندادم واسم بعد چند روز عکس ک گیف سکسی میداد و حرف سکسی میزد منم با کسی نبودم.تا اون زمان که پارسال بود خب طبیعیه وسوسه میشه ادم یه روز گفتم این همه سال تو خودم.ریختم هسم.رو بزار یه بار تجربش کنم ببینم چه جوریه بعد کلی اسرار ار حامد قبول کردم منو ببینه ولی عکس ندادم یه فروشگاه بزرگ.بود زنجیره ای اونجا قرار گذاشتم.روز اول بعدش رفتم خونم اونم دیگه ول کنن نبود پشت سر هپ پیام میداد هنوز شمارم رو نداده بودم بهش همش قربون صدقم میرفت یه جورایی خرم کرد که باز ببینه ولی نه فقط دیدن انقدر حرف سکس زد که منم وسوسه شدم تجربه کنم یه بار به خودم گفتم این که غریبست اینجام که کسی نمیشناسه منو یه بار تجربه کنم ببینم چیه بهش گفتم که درسته سنم زیاده ولی ازدواج نکردم و دخترم گفت مشکلی نداره کار به دختری ندارم هر کاری کرد خونش نرفتم میترسیدم گفتم تو بیا ادرس دادم ساعت 12ظهر بود قلبم داشت کنده میشد از استرس خلاصه زنگ در خونه در اومد از تو چت بهش ادرس دادم اینم بگم اونم واسه یه شهر دیگه بود اونجا مسافر بودن در رو باز کردم فاصله خونه تا در یکم زیاد بود چون خونه باغ بود اومدم رو تراس دیدم داره میاد دو تا غذا گرفته بود تند تند قلبم میزد اولین بارم بود با کسی قرار میزارم اونم یه همچین قراری من 175 قدمه 166 وزن اون از من یکم کوتاه تر بود اومد رو تراس دستش دو اورد جلو دست داد یکم رو صندلی تراز نشیتیم هوا گرم بود که گفت گرمه گفتم بریم داخل خب داخل کولر داشتیم داخل که رفتیم همین که غذا رو گذاشت رو پیشخوان اشپزخونه اصلا مهلت حرف زدن نداد زود بقلم کرد منم میلرزیدم ترس داشتم فقط بوس میکرد و قربون صدقم میرفت نفهمیدم کی لختم کرد از خجالت اب شدم پشیمون شدم ولی کار از کار گذشته بود دیگه ل خت تو بقلش بودم شروع کرد به خوردن سینم و ناز و نوازش بدنم و باسنم همونجا تو حال گفت دراز بکش به پهلو اومد از پشت بقلم کرد کیرش گذاشت لاپام.از پشت سینم میمالید و بوسم میکردچند دقیقه ای از پهلو کیرس لای کونم بود همونطوری هولم داد رو شکم خوابیدم اومد روم سنگینیش روم بود بالا و پایین میکرد چند باری عقب جلو داد لاپایی ابش ریخت رو کمرم واسم پاکش کرد یکم.بقلم خوابید سینم رو خورد با کسم بازی کرد باز بلند کرد منو باز به پشت خوابوند یه بالش زیر شکم گذاشت کلی توف تو کونم کرد کونم باز کرد ببره داخل نمیرفت درد داشت چند باری از زیرش در رفتم ولی به هر بهونه بود دوباره خوابوند منو خلاصع بگم با انگشت یکم بازش کرد ولی فقط سرش رفت داخل با داد من ابش اومد باز منو برد حموم شست بدنم رو اینبار تو حموم منو چسبوند به دیوار سینم چسبید به کاشی سرد دیوار راه در رو ندلشتم با کف شامپو کونم رو ماساژ داد گذاشت دم سوراخم با کلی فشار که جیغم رفت اسمون میخاستم کاشی رو گاز بگیرم یکم داد داخل همون داخل بود که دیدم کشید بیرون یه دادی زد ابش اومد خیالم راحت شد که اومد ولی درد امونم رو برید نمیتونسنم وای سم اورد منو تو اتاقم رد تخت خوابیدم کلی نازم کرد جرات نداشتم بگم بسه میترسیدم اونم کلی نازم میکرد بهش الکی قول دادم دفعه بعد ببره داخل که ب بخیال بشه از سوراخ کونم گفتم دفعه اول همینقدر کافیه بزار رقبت برای بار دوم داشته باشم اونم گفت باشه نمیخواست من از دستش بپرم یه بارم رو تخت بالش زیزم گذاشت کونم اومد بالا چند تا سیلی دم کونم زد که دردم گرفت انقدر زد که سرخ شد میسوخت گریم گرفته بود از کاری که کردم با دستش کونم باز کرد زبون زد باز این زبون زدنش خوب بود قانم کرد دوباره توف کرد گفتم تو رو خدا داخل نبر اونم گوش داد حرفم رو فقط سرش گذاشت یه چند دقیقه ای داخل بود عقب جلو زد از پشت سینم میمالید هرز گاهی میزد دم کونم کونم بیحس شده بود از بس کتک خورده بود گفت ازم تشکر کن بهم بر خورد ولی ترسیدم تشکر نکنم یه بلایی سرم بیاره خلاصه این دفعه خیلی دیر تر ابش اومد خالی کرد رو کونم یکم خوابید کنارم گفت پاشو بشورمت منو شست ساعت 5 شده بود گفت یه چیزی بخوریم ناهار گرفتم گفتم تو بخور من حال ندارم اونم نخورد میخاست شب وایسه که الکی از قبل گفته بودم خانوادم مهمونین شب میان گفتم نگرانم خونوادم زودتر بیان اونم لباس پوشید کلی معطل کرد و کلی بوسم کرد و رفت که مثلا یه روز دیگه بیاد اون رفت دوباره دوش گرفتم پشیمون شدم از کارم یکم زیر دوش گریه زاری کردم از خودم خجالت میکشیدم خوبیش این بود غریبه بود اومدم بیرون از حموم خونه رو مرتب کردم غذا رو بردم دادم تو باغ گربه بود که بخوره خدا رو شکر کردم که شماره منو ندادم فقط از چت در رابطه بودیم اونم از هیجان فقط میخاست بکنه یادش رفت اسرار کنه بگیره شبونه زدم اومدم شهرم خونوادم گفتن چرا زود اومدی گفتم حوصلم سر رفت اومدم نگفتم دوستم زودتر رفته بود بیتاکم حذف کردم راحت شدم الانم با کسی نیستم اون ماجرا هم هیچ حسی جز درد نبود جز خوردن سینه و کون و نوازش یکنم لذت داشت نوشته ؟

Date: December 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *