باسلام خدمت دوستان عزيز،اميدوارم از خواندن خاطرات قبلي من لذت برده باشيد (قسمت اولسكس با خواهرام وقسمت دومآبجي نازنين) وادامه ماجراگفتم كه نازنين خواهربزرگم هروقت كه دلش ميخواست باهام حال ميكردونظرمن مهم نبود فقط كافي بود خونمون خالي بشه و نازنين هم پريودنباشه ديگه بساط سكس جوربود ،البته خودم هم خيلي دوست داشتم واعتراضي هم نداشتم فقط موقع خوردن پستوناش انقدرسرمو فشار ميداد كه تامرزخفه شدن ميرفتم يا وقتي كسشو ليس ميزدم يه جوري ميشدم چون كسش هميشه پشمالو بود ومن كه نميدونستم سكس يعني چي ،فقط هركاري ميخواست براش انجام ميدادم تايواش يواش حرفه اي شدم و كاربلد تاجاييكه نازنين ديگه حرفي نميزدوخودم همه كار براش ميكردم واون ازاين مسئله خيلي راضي بود.شايد هفته اي دوياسه بار سكس ميكردم وهمين باعث شده بود كه به نوعي معتاد سكس بشم و روزبه روزحشري تر ازروز قبل تااينكه يه روز بانازنين داشتيم حال ميكرديم كه يهو يه حس تخليه شدن كردمو همه آبمو ريختم روي پشماي كس نازنين كه چشماش چهارتاشدوگفتمهران آبت اومد منم گفتمآره انگارتازه داره يه خبرايي ميشه واين جريان گذشت وديگه نازنين سراغم نيومد حتي يه بارخودم رفتم سراغش ولي به هر بهانه اي بود پيچوندومن هم ديگه سراغش نرفتم .براي من خيلي تعجب داشت چون نازنين خيلي حشري بود. تادوسه سال بعد (البته توي اين مدت نسترن خيلي بهم حال ميداد كه درقسمتهاي بعدي مينويسم) . خلاصه اونروزازباشگاه كه اومدم خونه ديدم كسي نيست ولي روي ميزناهارخوري يه كاغذ بودبادستخط پدرم كه نوشته بود مارفتيم انديمشك (يكي ازاقوام پدرم فوت كرده بود) وپس فرداميايم و من خوشحال ازخالي بودن خونه دويدم توي اتاقمولباسهامو دراوردمو لخت لخت رفتم سمت حموم كه ديدم لامپ حموم روشنه اولش يه كمي ترسيدم چون درحموم نيمه بازبودوصدايي هم نميود ،يواش يواش رفتم از لاي در توي حموم ونگاه كنم كه ديدم آبجي نازنين لخت لخت نشسته كف حموم وداره پشماي كسشو باژيلت ميزنه نميدونين چه صحنه اي بود پاهاشو كامل بازكرده بودوكسش كه حالا مثل هلوشده بود زيباتراز هميشه جلوه ميكرد . يه كمي صبركردم كارش تموم بشه بعدبا كيرراست شده كه به اينورواونور تاب ميخورد رفتم توحموم،نازنين تا منو اونجوري ديد يه جيغ كوچولو كشيدوگفتمهران احمق بروبيرون منم قفل درحموم وازتوبستم وگفتمتوچرابا بابااينا نرفتي؟ گفتبتوچه فضولي گفتمنگوبتوچه بگوميخاره كه نازنين يهو زد زيرخنده وگفتولي خيلي بزرگ شده گفتمچي گفتكيرت ،منو ميگي داشتم ديوونه ميشدم ،رفتم كنارش نشستمو شروع كردم ور رفتن ودستمالي كردن هيكلش،يه كمي چاق شده بود اما خيلي حال ميداد ،رفتم نشستم پشتش وپستوناشو گرفتم توي دستام هرچندتوي دستام جانميشد ولي چون خودنازنين هم دستاش روي دستم بود اينكار هميشه بهش حال ميداد بعديكي از دستامو گرفت وگذاشت روي كس نازش يعني بمال و منم حسابي ميماليدمو انگشتمو ميكردم توش بعدبلند شدم اومدم جلوش نشستم كه خود نازنين كسشو باز كردو منم درست مثل اونموقع ها شروع كردم به ليسيدن وخوردن كسش ،تمام هيكلشو ليس زدم صداي نفس هاش داشت بلندوبلندتر ميشدو توي همون حال گفتمهران كيرتو بكن تودهنم منم كيرمو كردم توي دهنش(اولين باري بودكه برام ساك ميزد) ونازنين حسابي كيرمو خورد بعد بلندش كردمو روبروش وايسادم بااينكه ازهم فاصله داشتيم ولي نوك پستوناش چسبيده بودبه بدن من ومن كيرمو گذاشتم لاي پاهاشو يه كمي كه عقب جلوكردم نازنين كيرمو بايه دستش گرفتو بااون يكي دستش كسشو باز كردوكيرمو كرد توش وبعددستشو انداخت دور گردنمو شروع كرد به تكون دادن خودش . عاشق همين كاراش بودم ،آدمو سورپرايز ميكرد،بعدصورتشو اوردنزديك صورتمو لباشو گذاشت روي لب من و …… واي خداي من داشتم آبجي نازنينمو ميگائيدم اونم چه گائيدني خلاصه همونجوري كه ازهم لب ميگرفتيمو كيرمو توي كس تپلش تلمبه ميزدم حس كردم آبم ميخواد اول خواستم يه كاري كنم نيادو بيشتربكنمش اما ياد نامه پدرم افتادم كه نوشته بود پس فردا ميايم براي همين باچندتا تلمبه محكم كارمو تموم كردمو آبمو باشدت هرچه پایان تر پاشيدم روي شكمش و دوتايي دوش گرفتيم واومديم بيرون و توي اون سه روز هركاري بلدبوديم باهمديگه كرديم . ازاينكه شما دوستان عزيزخاطره منو خونديد بسيار متشكرم اميدوارم لذت برده باشيد. راستي اگه عكس نازنينو ميخواين ايميل بديد تا براتون بفرستم البته باصورت شطرنجي شده. اينم ايميل من [email protected] [email protected]
0 views
Date: November 25, 2018