داستان مربوط میشه به 4 سال پیش. هدف از اینكه این خاطره رو نوشتم این است كه دوستاني رو كه خاطرات واقعي دارند تشویق كنم كه بدون غلو و بزرگنمایي و با توجه به واقعیاتي كه باهاش روبرو هستیم بنویسند . داستان از اینا شروع شد كه من با پسر خالم تابستون میرفتیم استخر.از استخر كه برمیگشتیم چند ساعتي با دختر خاله و پسر خاله تنها بودیم.و چون وقتي میرسیدیم میبایست دوش میگرفتیم پیش میومد كه كنجكاوي دختر عممو كه اون وقت 1 سال از من كوچیكتر بودو واداره كه سعي كنه بعضي وقتا چیز هاي رو كه نباید ببینه رو ببینه و بشنوه. خلاصه همین كارا توجه منو به اون جلب كرد .در ضمن اینم بگم كه یه دختره كاملان معمولي و گنده دماغ بود . القصه من دیگه داشتم سعي میكردم كه یه راهي باز كنم و یه جورایي با خانم بخوابم . توجه بیش از اندازه من به نازي باعث شد كه خالم سر نخ دستش بیاد و شروع كنه نذاره من و نازي تنها بمونیم و من فرصتي پیدا نكنم كه هدفمو عملي كنم راستي اینم بگم كه شوهر خالم كه مرد بسیار آقا و قابل .احترامي بود 4 سال قبلش فوت كرده بود و خود خالم تو كف بود. یه روز در كمال تعجب وقتي خونا خالم بودم و بعد از استخر پسر خالم رفته بود كلاس من هم داشتم استراحت میكردم و خالم میدونست كه بیدارم و دختر خالم هم حمام بود شروع كرد به بهانه هاي مختلف در حمام را بازو بسته كردن و ابتدا دختر خالم غرغر یكرد و خودشو یه جوري میپوشوند كه مامانش نبینتش من هم از تو اتاق كه در نیمه باز بود به حمام اشراف داشتم. دفه دوم كه خالم در حمامو باز كرد دختر خالم متوجه شد كه من دارم دیدش میزنم و در كمال هوشیاري سعي میكرد كه نشون بده منو ندیده و به بهانه اینكه مامانش نبینتش . بیشتر خودشو به من نشون بده . خلاصه من بي خبر از اینكه خاله چي تو سرش ه دخترش فكر میكردم اما بعد از اینكه نازي اومد بیرون و عم ه گفت كه نازي باید بري خونه همسایه براي اینكه من میخوام برم بیرون و نمیخوام اگه عماد رفت بیرون تنها بمونی. نازي رو دك كرد من هم بلند شدم و شاكي از دست خالم كه چرا نمیزاره ما با هم تنها بمونیم شروع كردم كه حاضر شم برم خونه و در كمال تعجب دیدم كه خاله نمیخواد بره بیرون اینو كه فهمیدم شروع كردم به دست دست كردن كه عمم اومد تو اتاق با سیني چاي یه مقدار كه از درو دیوار حرف زد گفت راستي عماد میخواستم یه چیزي بهت بگم ولي روم نمیشه . منم گفتم كه این حرف چیه و تو فكر بودم كه چي میخواد بگه شروع كرد كه دخترا قبل از ازدواج نمیتونن با پسر دوست بشن و تنها بمونن چون خطر ناكه و مثل آتیشو پنبه هستن و بخاطر اینكه دخترا تو اون مواقع احساساتي میشن و دست خودشون نیست كه به فكر بكارتشون باشن امكان داره مشكل سار بشه و گفت كه تو …برادر زاده من هستي و میدوني كه چقدر دوستت دارمو و از این داستانا . و شروع كرد با من ابراز محبت كردن و نوازش سرو كلم منم كه اصلا تصور نمیكردم كه چي تو كلشه. هي سرخو سفید میشدم كه حس كردم داره غیر طبیعي این كارو انجام میده و داستان فراي از احساسات فامیلي هست. خلاصه من هم که اصلا تو این وادی نبودم که به خالم چشمی داشته باشم توجهم جلب شد که ببینم داستان چیه آخه حقیقتش قیافه بدی نداشت و هیکل تغریبا درشتی داشت و من چون اصلا به فکر نبودم که باهاش سکس داشته باشم به دید خریداری بهش نگاه نکرده بودم. خلاصه دیدم عمهه از نوازش کردن ما دست بردار نیست و توجهش به برامدگی شلوارم جلب شده . من هم برای اینکه جادرو براش هموار کنم که اگه چیزی تو ذهنش هست بتونه عملی کنه خیلی علنی سعی کردم که چای عماد کوچیکرو عوض کنم که فکر کنه میخوام معلوم نشه ولی هدفم این بود که کاملا بفهمه. بعد دستمو بردم رو شلوارم چون جین بود و تنگ خیلی به سختی این کارو انجام میشد که یه دفه دستشو گذاشت رو شلوارم و گفت خجالت نکش عزیزم این یه مسئله طبیعی هست که یه پسر تو سنو سال تو وقتی یه خانم لمسش میکنه حس لذتش مشهود باشه. البته خبر نداشت که اولین نفر نیست که میخواد با من بخوابه(و شروع با مالوندن کرد. و یه لب داغ از من گرفت که تا بحال هیچ کدوم از دوست دخترام با این شهوت از من لب نگرفته بود شروع کرد با در آوردن تیشرت و بعد شلوارم من هم همزمان که داشتم ازش لب میگرفتم سینهاشو میمالیدم و آروم دستمو بردم زیر پیراهنش و با فشار سینشو چنگ میزدم پیرهنشو که در آوردم و شروع به خوردن سینهاش کردم اه از نهادش برخواست و مدام خودشو بیشتر به من فشار میداد من هم که لذت بردنشو میدیدم دستامو بیکار نزاشتم و از ساق پاش تا خط شرتشو نوازش میکردم و برای اینکه بیشتر حشریش کنم چنگ میزدم . شلوار و شورت منو با هم از پام دراورد و وقتی کیر کاملا استوار منو دید گفت که 4 ساله که مزه کیر نچشیدم و با لحن کاملا حشری کننده ای گفت که وقتی کاوه (شوهرش) میگفت بخور با اکراه این کارو براش میکردم و حالا میفهمم که باید بیشتر قدرشو میدونستم و در همین حال به شدت کیرمو میمالید و با دستش که خیس .کرده بود برام جق میزد و شروع کرد به خوردن . من از ساک زدن فوق الاده لذت میبرم ولی امکان نداره که آبم بیاد و اون از این حالت من خوشش اومده بود و بعدها گفت که چون وقتی برای کاوه ساک میزده اون زود آبش میومده و تو دهنش میریخته اون دوست نداشته که براش ساک بزنه . من هم بیکار نبوده و خوب سینهاشو مالیدم که سرخ شده بود. بلند شد و گفت عماد بیا مال منو بخور دارم میمیرم انقدر خودم برای خودم زدم . من هم شروع کردم با ولع کامل براش خوردم اینم بگم که خانوم کس وکونشو خوب تمیز کرده بود و مشخصا چند وقتی بود که منتظر این لحظه مونده بود. وقتی با انگشت میکردم تو کسش حس کردم که کاملا تنگه و اون هم از شدت لذت داشت فریاد میزد که کیر . کیر میخوام بیا بیا من هم کیرمو دادم دستش که یه مقدار بخوره و خوب که خیس ش کرد شروع کرده به مالیدن رم کسش که شروع به لرزیدن کرد و منو محکم به خودش فشار میداد. گفتم مسکه ارضا شدی میخای بعدا ادامه بدیم که گفت نه بکن تو من هم که حسابی حشری شده بودم و پیروز مندانه بهش نگاه میکردم شروع به کردن کردم اون هم کون منو با قدرت به خودش فشار میداد و با ضربات تحریک کننده منو میزد که این کارش باعث میشد من با تمام قدرت کیرمو تا ته بکنم تو کسش کم کم حالتش تغییر کرد و نلههاش وآه کشیدناش به نعره های زیبا از ته دل تبدیل شد و گفت دارم میام بکن محکم بکن بککککککککککککککککککنننننننننننننننن ننننن و مرتب با کونم ضربه میزد و کتف و بازوهامو میخورد و چنگ مینداخت من هم خودمو نگه داشته بودم که وقتی اون داره به ارگاسم میرسه آبمو بریزم رو سینهاش که یه دفعه دیدم داره به خودش میپیچه. دو سه فش تلمبه توپ زدم و همینکه میخواستم بکشم بیرون محکم منو به خودش فشار داد که باعث شد همه آبم بریزه تو یه مقدار که حالم سر جاش اومد حس سنگینی یه نگاه رو خودم کردم برگشتم دیدم نازی پشتمه و از لای در داره مارو نگاه میکنه .از چوروک جلوی شلوار کنفیش کاملا مشخص بود که خوب خودشو مالونده. یه دفه …عمه خودشو از زیر من کشید کنار که ببینه من به چی نگاه م یکنم و وقتی خالم دید که نازی داره ماره نگاه میکنه و از چهرش مشخصه که مدت زیادی هست که مشغول نظاره ما هست به شدت خجالت کشید و شروع کرد به گریه زاری کردن و شروع کرد داد زدن سر نازی که دختره خیره مگه …من به تو نگفتم که بمون تا بیام دنبالت و وقتی دید که نازی داره با تمسخر نگاهش میکنه سرخ شده بود و نمیدونست چیکار کنه. نازی بهش گفت برای چی باید بالا میموندم برای اینکه مثلا با عماد تنها نمونم که آتیشو پنبه کنار هم نباشن یا اینکه باید میموندم که جارو برای مادرم خالی کنم که به معاشقش با برادر زادش بپردازه .من دیدم که اگه بیشتر ساکت بمونم این دو تا دعواشون میشه و من از یه لذت حسابی میوفتم به همین خاطر با بهانه اینکه برم خودمو بشورم رفتم به سمت دستشویی و به نازی اشاره کردم که بیاد دنبالم نازی هم که به شدت از حرکت مامانش دلخور بود بدون خجالت کشیدن از اینکه من لختم اومد . من هم یدفه برگشتم و دستو انداختم دور کمرش و بخودم فشارش دادم و شروع کردم لب گرفتن اونهم چون بشدت حشری بود هیچ مقاومتی نکرد و با لبی داغ جوابمو داد من آروم بهش گفتم ک نازی جان مامانت 4 ساله که تنهاست و با هیچ کس نبوده طبیعی هست که نیاز داشته باشه و نتونه که خودشو کنترل کنه و در همین هین تاپشو از تنش در آوردم و چون فضا مقداری سنگین بود سعی میکردم روحیه اونهارو تغییر بدم وبا ولع پایان شروع کردم به خوردن سینه هاش و بعد از اینکه سوتینشو در آوردم و میخواستم ببرمش تو اتاقی که خالم بود خجالت میکشید و از اومدن به اونجا امتناع میکرد من هم که دیدم اینجوریه یه مقدار پر سرو صدا تر به کارم ادامه دادم که تو همین حال خالم از اتاقش اومد بیرون و دید که من بالا تنه نازی رو لخت کردم و دارم ازش لب میگیرم و با دستم هم کپلاشو آبلمبو میکنم یه جونی از ته دل گفت و اومد کنار ما و شروع به لب گرفتن 3 تای کردیم خوب که همو دست مالی کردیم و نازی هم حسابی حشری شده بود و خجالتو کنار گذاشته بود دستشو گذاشت رو کیر من و شروع به زدن کرد من هم دکمه شلوارشو باز کردم و با کمک خاله زیپشو کشیدیم پائین . همین که شلوارش اومد پائین و از کنار شورتش کپلای سفیدش نمایان شد خالم یه دست نوازشی به کون نازی کشید و با لحن حشری کننده ای جونی گفت که کم مونده بود آبم بیاد من رفتم پشت نازی .کیرمو از پشت چسبیدم بهش .از بالا شروع کردم به دست مالی و لیسیدنش که از شدت شهوت کم مونده بود از هوش بره خالم هم بیکار نموند و از جلو کس نازی رو میمالید و دستاشو انداخته بود دوره خودش .من هم نازی رو به جلو رو همم خابوندم و امین که شرتشو از پاش در آوردم کیرمو محکم چند بار لای چاک باسنش کشیدم که با عث شد اون برگرده کیرمو بکنه تو دهنش و با نگهداشتن کسش جولو مامانش تلویحا بهش بفهمونه که بخور. خاله هم با ولع و حرس پایان خواستش رو اجابت کرد و افتاد به جون کس نازی دختر عزیزش نازی هم فقط کیر منو گاز نمیزد و مثل یه گشنه کا از خوردن هات داگ لذت میبره هر جوری که فکر میکرد به خودش و من بیشتر حال میده کیر منو میخورد. چون نازی از جلو بسته بود برای اینکه بتونه لذت ببره به خالم گفتم کرم بیار . یه مقدار کرم زدم به کون نازی و انگشت عممو به سمت کون دختر عزیزش هدایت کردم . به محض اینکه اینکه خالم در هین خوردن کس نازی انگشتشو کرتو کونش و چند بار عقب جلو کرد نازی کیر منو تا ته کر تو دهنش و بدنش به لرزه افتاد که هم من و هم عمم متوجه ارضا شدنش شدیم و برای اینکه لذتشو کامل کرده باشیم به پشت خوابوندیمش و همه بدنشو براش دست مالی و لیس مالی کردیم که همین کار باعث شد اون دوباره سره حال بیاد و شروع به مالیدن کیر من و کوس مامانش کنه . یه دفه خالم بلند شد و گفت من دیگه تحمل ندارم کیر میخوام .عمه به پشت خوابید من کیرمو دادم نازی برام خورد که شق بشه و گذاشتم دم کس خالم و شروع به کردنش کردم نازی هم پهاشو دور مامانش باز کرده بود و ضمن اینکه خاله داشت کسشو میخورد و با انگشت سوراخ کونشو برای جا کردن کیر بزرگ من آماده میکرد نازی هم از من لب میگرفت و آ ه ه ه ه ه ه های حشری کننده ای تحویل میداد که یه دفه در گوش من گفت دیگه بسشه من کیر میخوام من هم چند تا محکم تو کس خالم کردم که حس کردم داره ارضا میشه نتونستم خودمم کنترل کنم به نازی گفتم دوره بعد تا بخواد آبم بیاد همش مال تو خالم داشت اربده میکشید و کس نازی رو میخور و 2 تا از انگشتاش تو کون نازی بود و زبونشو میکرد تو کس نازی من هم چند تا ضربه به کون نازی زدم و سینهاشو میخورده و هم زمان با قدرت پایان کس خاله رو براش جر میدادم به خالم گفتم آبم داره میاد میخوام هر سه با هم بیایم باز یه مقدار خودمو کنترل کردم که اونها هم به آستانه ارضاعشون برسن. کیرمو کشیدم بیرون و آبمو رو صورت نازی و کس خالم ریختم نازی هم که آب من ریخت رو صورتش با گرمای آب کیر و زبونی که تو کسش حس میکرد و 3 تا انگشت مامانش داشت از شدت لذت میلرزید که اونهم به وسیله مالوندن کسش و لیسیدن مامانش دوباره ارضا شدو آب منو رو سینه هاش میمالید.نوشته nafas
0 views
Date: November 25, 2018