«« درد گردنم عود کرده بود. دستمم دیگه یاری نمیکرد بخوام ناخنای خانم امجدی رو تموم کنم ولی چیکار میشد کرد آرایشگاه مال اونه و من فقط ناخنکارشم. بقیه کارا هم بلد بودم. اصلاً خودم قبلا آرایشگاه داشتم. درسته که خیلی لاکچری نبود ولی بالاخره مال خودم بود. کارگر خودم بودم و ارباب خودم. مردم خواست که مغازه رو بفروشیم تا با پولش بتونه مغازه خودشو بزرگ کنه، مکانیکی داشت، مغازه اونم بزرگ نبود ولی حداقل مال خودمون بود، درسته تو شهرستان بود ولی اونجام کرایه دادن، یه طرف زندگی رو فلج میکنه. هی گفتم خب لباس زیر بفروش، خودمم میام وامیستم. گفتم اصلا از بازار لوازم آرایش میاریم و میفروشیم. گفته نههه این کارا زنونهاس، کار من مردونهاس همین کارای مردونهاس که زندگی زنها رو جهنم میکنه.انقدر گفت و گفت تا بالاخره خر شدم و مغازه رو فروختم. خونه نشین که شدم بازم بند و ابرو برمیداشتم. شکم دوممو زاییدم که گاومم زایید. اولین بچهام دختر بود. مدرسه که رفت دومی رو حامله شدم. در واقع مردم حاملهام کرد. مرد خوبی بود ولی رفیق باز بود. شرط کرده بودم رفیق بازیاتو تو خونه نیار. بدمستی و بوی گندشو با خودش میاورد. همون کارای مردونه که همه میکننمیدونستم دیروقت میاد. فرانک رو بغل میکردم و براش قصه میگفتم و لالایی میخوندم از اینکه باباش میاد و پایان غولهای بدجنس قصهها رو میکشهاون شبم مثل هر شب غرق خواب بودم که گرمی دستشو رو کونم حس کردم. چنگ مینداخت به کونم. بوی مشروب رو از دهنش میفهمیدم. برگشتم گفتم بیا بریم تو هال. بچه بیدار میشه. بلند شد که بره دیدم لباس تنش نیست. کونش لخت بود. یعنی حتی شورتشم در آورده بود و آماده بود کسمو جرواجر کنه. سکس تو بد مستیهای یه مرد از اون کارای مردونهاس که دردش واسه زنها خیلی زیادهبا اکراه از جام بلند شدم و لپ فرانک رو ماچ کردم. رفتم تو هال. بالش گذاشته بود زیر سرش و دراز کشیده بود. دامنمو زدم بالا و نشستم رو شکمش. گفت فاطی کیرمو بخوربدم میومد به جایی که ازش میشاشه لب بزنم. کس زنا فرق میکنه. مردا همون یه جا رو دارن. اول یکم با دستم با کیرش ور رفتم. نیم خیز شد و تکیه داد به دیوار. پاهاشو یکم وا کرد. کیرشو کردم تو دهنم. نمیشد تا ته بخورمش. کیرش بلند و کلفت بود. موهامو از بالا کشید وگفت فردا رنگ موهاتو تیره کنهی موهامو کشید که تندتر عقب جلو کنم. عق میزدم. گفتم «یکم قربون صدقه آدم بری بد نیستاجندهات که نیستم رضا من زنتم» یهو انگار که بهش بر خورده باشه منو زد کنار. خوشحال بودم که دیگه مجبور نیستم کیرشو بخورم. با دیدن چشماش ترسیدم. همچین افتاد روم که نمیتونستم نفس بکشم. جلوی دهنمو گرفتم که صدای نفس نفس زدنم فرانک رو بیدار نکنه.تو دلم آیت الکرسی میخوندم که زودتر آبش بیاد و این شکنجه تموم شه. کیرشو مستقیم کرد تو کسم. هی تلمبه زد….هی تلمبه زد….یواش گفتم« رضا آبت نیومد؟فک کنم کسم زخم شد.» چک زد در گوشم. شده بود بزنه ولی نه وقت سکس کلا کاراش جدید بود. نمیخواستم بچهدار بشم. قرار بود همیشه آبشو بریزه رو شکمم. میگفت آب مرد واسه پوست خانم خوبه.منم که بعد سزارینم شکمم شده بود نقشه ایران. قرار بود طبیعی بزائم. مادرمم طبیعی زاییده بود. میگفتن سزارین واسه تنبلاس. زایمان مال زنه دیگه. بعد ۱۰ ساعت درد کشیدن سزارینم کردن. گفته بودن شوهرت مرد خوبیه که رضایت داده خیلی مردا رضایت نمیدن زنشون بره زیر تیغ جراحی. بعداً رضا گفت از اول سزارین دوس داشته چون میترسیده کسم گشاد بشه. منم گفتم خب چرا نگفتی که منم درد بکشم؟ گفت خب همه زنای فامیل طبیعی زاییدن….راست میگفت.اون شب آبشو ریخت تو کسم. زور زدم از زیرش بیام بیرون. نذاشت. پاهامو گرفت بالا. خودشم واستاد بالا سرم. همونجور پاهام بالا بود که اشکی از گوشه چشمم افتاد. اومدم اشکمو پاک کنم که فرانک رو تو درگاهی در دیدم. بچهام بهتش زده بود. گفتم« رضا بچه» از همون شب از رضا بدم اومد.۳۶ هفته بعدش پسرم به دنیا اومد. تو این ۳۶ هفته یه شب خواب راحت نداشتم. هر دفعه که از اومدن برادر کوچولو با فرانک حرف میزدم حس میکردم دخترم میدونه بچه از کجا و چجوری میاد. مربی مهدش براش از لکلکهایی که بچه میارن قصه گفته بود. وقتی فهمیدم، بهم گفتن همه مربیها از این قصهها به بچهها میگن. روم نشد به کسی بگم بچه من شب نطفه بستن داداشش من و باباشو دیده.تو اون اون ۳۶ هفته رضا رو از خودم میروندم. بوی تنش بهم میخورد حالم بهم میخورد. دست خودم نبود که همه زنای حامله به یه سری بوها حساس میشن.سر اولی هم همینجوری بودم ولی واسه دومی حتی بعد زایمان هم از بوی رضا بدم میومد. از صابون گلنارمون که عوض شده بود و شده بود صابون ترکی دوروو، از شامپوش که گلرنگ بود و شده بود آلپسین ترکیهای، از بوی ادکلن تندش و ترکیبش با ادکلن زنونه، از نبودن رد روغن مکانیکی رو دستاش، از عوض کردن مغازه مکانیکی با پوشاک زنونه… هی خودمو زدم به خریت….هی گفتم همه مردا همینن. خب ۳۶ هفته بهش ندادم، اونم مرده حق داره….هی گفتم مرده حق داره، هی همه گفتن مرده حق داره… تا اینکه گفت برم ترکیه جنس بیارم.رفت که رفتدو سال افتادم دنبال طلاق غیابی. اومدم تهران واسه کار. من دست و پا دار بودم. هنر داشتم. گفتن الان ناخن رو بورسه. کار ناخن بلد نبودم، پول دورههاشم نداشتم. گفتم من میشم بندانداز سالن، چایی هم میدم به مشتریا، کف سالنم تمیز میکنم، شمام در ازاش بهم کار یاد بدید.کارو قاپیدم. یه سال نشده از اون سالن زدم بیرون و اومدم یه منطقه بالاتر تو آرایشگاه خانم امجدی. والا دستم یاری نمیکرد بخوام براش سوهان بکشم.»»حرفای فاطی که تموم شد، ماساژ دادن منم تموم شده بود. اولش که به گردنش دست زدم چغر بود. الان که با روغن زیتون گردنشو مالیدم خیلی نرم شده بود. فاطی واسه زرنگی و دست تندش تو آرایشگاه معروف بود. من نمیدونستم اینا براش پیش اومده، ارزشش تو چشمم چند برابر شد. همیشه از زنهای قوی خوشم میومد. از زنهایی که همش ناله نمیکنن که روزگار بهشون جفا کرده. بهش گفتم« ظاهرت انقدر شوخ و شنگه کسی نمیفهمه انقدر بلا سرت اومده»گفت« سرت سلامت فریبا.»گفتم« عجله که نداری؟ مشتری هم که بعید میدونم بیاد برو رو تخت اپیلاسیون بیام یه صفایی به بدنت بدم»گفت« ای پدر دختر، کس و کون من وقف شورتمه بعد رضا دیگه دلم با هیچ مردی صاف نمیشه. همه زنهایی که اینجوری نارو میخورن این ریختیان. کی منو میبینه آخه؟ اونم با دو تا بچه؟ همون پامو اپیلاسیون کنی بسه. حوصله درد کشیدن واسه کس بیمو ندارم. خودمم که با خودم رودروایسی ندارم. کسم مودارم باشه انقدر میمالمش تا ارضا بشم حوصله آشنا شدن با مردا هم ندارم. چند نفر بودن ولی هیچکدوم به قرار دوم نرسیدن. من یکی رو میخوام هم جسمم باهاش ارضا بشه، هم روحم، هم کمک خرجم باشه.»گفتم« یعنی هیچ مردی تو زندگیت نیس؟ باورم نمیشه فاطی مگه تو چند سالته که خودتو از همه چی محروم کردی؟ من میتونم واست یه کاری کنم امروز فقط پاتو اپیلاسیون میکنم. بذار موهای کست در بیاد، یکی رو میشناسم فانتزیاش سکس با یکیه که کس مودار داشته باشه. یکی که مثل تو خوشگل باشه ولی نجیب و آبرومند هم باشه. پول خوبی هم بابتش میده. فقط قبلش یکی باید تو رو ببینه و تایید کنه…»دقیق به حرفام گوش میداد. گفت« من جنده لاشی پولی نیستم فریبا اینجوری بهم نگو که پشیمون میشم از درد و دل باهات چایی میخوری برات بریزم؟»بلند شد و به طرف آشپزخونه آرایشگاه رفت. فایل ضبط شده صدای فاطی رو برای «علی» فرستادم. اون بود که با روانشناسی دقیق میتونست تشخیص بده چه کسی برای فاحشگی مدرن در بزرگترین و مخوفترین فاحشهخونه ایران مناسبه.نوشته اسنیپ
0 views
Date: February 20, 2019