سلام به همه دوستان سایت داستان سکسی من خودم خیلی از داستان های دوستان رو میخونم وفقط با نایریکا و درسا و چند تا از غول های داستان نویسی سایت حال میکنممنظورم از این حرف اینه که منتظر نقد همه دوستان هستم بخصوص آمیرزا و پروازی و یه سری از دوستان که الان حضور ذهن کامل برای نوشتن اسمشون ندارممن نمیام بگم قدم فلان و در حد فلان بازیگر خوشتیپم ولی خوب نه خوبم نه بدماین خاطره هم برمیگرده به پاییز 88 من اونموقع حشیش مصرف میکردم و تو شهر جدید پرند کار میکردمیه روز برای خریدن جنس خواستم برم گلستان یه شهر کوچیک بود نزدیک پرندرفتم اونجا وقت برگشتن تو تاکسی کنار یه دختر نشسته بودم خیلی برام حس جالبی هستش که کنار یه دختر بشینم و حس کنم اون دختر راحته و همیشه به این دلیل خودمو به در ماشین میچسپونم (حالا نمیگم امامزاده ام) تا اون راحت باشه و اونروز هم همون کار رو کردم که دختره برگشت گفت راحت باش آغا لباسم که روغنی نیستگفتم منظورم این نیست دلم میخواد شما راحت باشیگفت ممنون ولی من اینطوری راحتمراننده آینه رو یکم با دست جابجا کرد ما رو نیگا کرد منم راحت تر نشستم تویه یه دور برگدون راننده سریع فرمون رو پیچ داد من افتادم رو دخترهیه بوی خاص و خوش آیندی داشتنمیدونم چرا ولی ناخودآگاه رو به دختره کردم و بوییدمشراننده که فکر کرد منظور بدی دارمگفت تو رو خدا نظافت رو رعایت کنیدگفتم نه بوی بدی نمیاد کهگفت کارآگاه رکس شما پوزتو میچرخونیمنم ساکت سر جام نشستم چون گفتم الان حرفی بزنم فکر بد میکننتوی میدون استقلال پیاده شدیم ماشینای فاز 5 داشتن گلو پاره میکردن واسه مسافر گفتم کون لقش فعلا برم یه کس چرخ بزنم بعدا میام حالاراه افتادم سمت میدون آسماندیدم دختر حدود 4 یا 5 متر جلو تر داره در حال تلفنی حرف زدن راه میره(یه عادتی دارم من هر وقت از یه دختر خوشم بیاد اولین فکری که به ذهنم میرسه ازدواجه)قدم قدم پشت سرش راه میرفتم تا تلفنشو قطع کرد و منم رفتم جلوش گفتم خانم ببخشید یه سوال شما مجرد هستیدگفت آغا مزاحم نشوگفتم به خدا قصدم مزاحمت نیستگفت بزن به چاک بچه پررو حالا تو تاکسی یه کم بهت رو دادم داری بهم پیشنهاد میدی؟هیچی دیگه 4.5 تا فحش داد و رفت منم برگشتم کارگاه ولی مثل مردای خانم مردهخیلی ناراحت بودم تا رسیدم رفتم سر جام نشستم و هندزفری گذاشتم که کسی باهام حرف نزنهو اون یکی گوشیمو در آوردم کتاب رضا استادی رو دوباره شروع کردم به خوندنممد دوستم اومد هندزفری رو درآورد گفت چیه بازم سگ شدی لونه گیری میکنی؟بهش گفتم ممد حال ندارم برو اونور پاچه مونو ول کن اعصابم خوردهگوشی رو ازم گرفت یکم نگاه کرد گفت بازم نصرت و ستاره افشار و رضا استادیکسخل تو این داستان ماهیچوقت نامزد نبودیمو 10 بار خوندی چرا بازم شروع کردی؟(ممد از بچه محلای قدیمم بود سال 84 از کوچه ما رفتن دیگه تا سال 87 ارتباطی نداشتیم تا باهم رفتیم برای کار تو اون شرکت و تو این 1 سال اون بجز حشیش کشیدنم از همه چیز من خبردار شد)گفتم ممد گوشیو بده وگرنه ناموسن میزنم صدای سگ بدیگفت بیا ولی اون نگار مادرجنده رو از ذهنت پاک کن خودتو نیگاه عینه مرده ها شدی انقد به خودت فشار عصبی میاریگوشی رو ازش گرفتم و رفتم بیرون . رفتم سمت دستشویی دوسه نخ سیگار خالی کردم تو مشتم و سیگاری بار دادم رفتم یه گوشه خلوت کارگاه کشیدمو رفتم غذاخوریدوستامو دیدم همه اومدن سمت میز من غذامو تموم نکرده رفتم بیرونفردا بعد از کار دوباره رفتم پرند برای دیدن دختره ولی حالا بیا تو انبار کاه دنبال سوزن باشیک ساعتی گشتم و راه افتادم سمت میدون استقلالکنار ماشینا وایساده بودم با یه داش مظفری بود اونجا رانندگی میکرد حرف میزدم که یه حسی میگفت همین دورو براستدورو برومو نیگاه کردم یهو اونور میدون دیدمشتو دلم گفتم بیخیال الان یکم دری وری دیگه بارت میکنه بعد میره ول کن پسرولی دل سگ صاحبم مگه ول میکردشده بود بت برام شده بود دختر آرزوهامراه افتادم دنبالش صدای داش مظفرم از پشت میشنیدم که میگفت فرهاد کجا میری الان حرکت میکنمیه دست براش تکون دادم یعنی بعدا میامرفتم توی یه کوچه که داشت میومد سمتش وایسادم تا رسید سر کوچه منو دید برگشتافتادم دنبالش گفتم به خدا من دوست دارم خداسر شاهده قصد بدی ندارمفقط نیگام کردو راه افتاد منم دنبالش تا رسیدم سر کوچه شونتو کوچه شون برگشت یه نگاهی بهم کرد و سرشو سمت یه دری چرخوند حس کردم میگه اون خونمونه دیگه نیابرگشتم کارگاه بازم با همون اخلاق شب پیشیک هفته از ماه مهر رو به همین منوال گذروندمفقط میرفتم تا سر کوچشون ولی اون بازم بدون هیچ حرفی میرفت سمت خونشوندقیقا یادمه 25 مهر بود فردای اون روز رفتم سر کوچه شون گفتم این بار آخر یا جواب میده یا میرم سمت خودم خرمو بچرونم سر کوچه شون نشسته بودم و آدما رو نیگا میکردم از جلوم رد میشدن دوتا بچه تو کوچه دوچرخه سواری میکردن . هواسم رفت به اونا که یکی گفت بلند شو بریم یه صدا که انگار 10 سال بود منو میشناختسرمو که بلند کردم خودش بود .دنبالش راه افتادم تا رفتیم تو یه کافی شاپ البته خیلی راه رفتیم ولی کلا تو سکوترفتیم تو کافی شاپ گفت چرا هر روز میای اونجا میشینی؟گفتم به خدا عاشقت شدم برای همین میام ولی تو انگار ما تیر برقیم اصن اهمیت نمیدیگفت اهمیت میدم واسه همین نمیدادم دادشم له لوردت کنهگفتم از اینا بگذریم چی میخوری ؟گفت شیر موزبستنی ولی بگو بستنیش میوه ای باشهرفتم دوتا از همون سفارش دادم خوردیم و باهم یکم دیگه حرف زدیم(مکالمات رو به این دلیل که یه خاطرست حذف میکنم )و هردو رفتیم سمت خودمونرفتم کارگاه ولی با یه حال دیگه دقیقا حس میکردم که از زمین 2 هزار پا فاصله گرفتمشبا کارم شده بود اسمس بازی و تلفنی حرف زدن ولی با کی ؟ با خانم ایکس چون هیچ کدوممون اسممونو به هم نگفتیم تا ببینیم از همدیگه خوشمون میاد یانه؟روز جمعه کار نکردم بهش زنگ زدم بیاد همون کافی شاپ و باهم نشستیم و بهش گفتم اسم من فرهاده و تو هم اگه میخوای اسمتو بگوهمراه با یه خنده ظریف دخترونه گفت حدس بزنگفتم خاطره؟یکم رنگش عوض شد و کمی اینور اونورو نیگا کرد و گفت نه یه مکث کوچیکی کرد و گفت آرزوگفتم خیلی اسم قشنگی داری حالا چی میگی مارو پسندیدی ؟گفت آره پاشو بریم من دلشوره دارمرفتیم و هرکدوم تو راه برای اون یکی فقط اسمس بود که میفرستادحدود دو هفته همین طوری باهم دوست بودیم تا اینکه یه شب من در مورد سکس باهاش حرف زدم و گفتم اگه میتونه یه برنامه جور کنیمگفت نه ولی با اصرار من قبول کردگفتم آماده باش خودم بهت خبر میدمبا یکی از دوستام که خونشون پرند بود حرف زدم و گفتم یه روز خانمت رو بفرست خونه باباش و مکان رو برام جور کن اینم دمش گرم نه نگفت بهمهمین طوری گذشت تا روز موعودرفتم دنبالش با هزار ترس و لرز رفتیم خونه نادر دوستماونجا من سیگار درآوردم که بکشم گفت یه نخم به من بده بکشم بینم چیه همه هی سیگاری میشنگفتم نه چیز خوبی نیستگفت حالا یه بار تجربه کردن سرطانزا نیست یکی دو نخ باهم کشیدیم و دست به کار شدیمگفتم ساک میزنی؟گفت نه چندشم میشهیه حسی بهم میگفت یه چیزی این وست جور در نمیاد ولی خب تو حال دیگه ای بودم اصلا توجهم به این نبودلباس هامونو درآوردیم و شروع کردیم به لب گرفتن و حال کردن . حدود یه ربع بیست دقیقه ای طول کشید تا بخوابونمش ولی وقتی دراز کشید گفت تورو خدا یواش بکن اگه درد داشت نکنی باشهمنم بهش قول دادم اگه دردش گرفت ادامه ندم و شروع کردم سر کیرمو تف زدمگذاشتم دم سوراخش یواش یواش داشتم فرو میکردم ولی اصلا واکنشی نشون نمیدادکل کیرمو کردم تو ولی بازم هیچگفتم درد نداری گفت نه ادامه بده و همینطوری داشتم تلمبه میزدم گفتم میخوام بیام خواستگاریتیهو از زیرم خودشو تکون داد گفت چی گفتی؟منم گفتم خواستگاری دیگهصورتش حالت عجیبی داشت تلفیقی از خوشحالی و اضطرابگفتم چیه خوشحال نیستی ؟یه لبخند مصنوعی تحویلم داد و گفت چرا خیلیم ادامه بده دوباره دمر شدمنم فکر کنم 15 دقیقه میشد ادامه دادم که ارضا شدم تو مقعدشبلند شد گفت من کجا خودمو تمیز کنم ؟دستشویی رو بلد نبودم گفتم برو پیدا کن منم بلد نیستم و یه سیگار از پاکت درآرودم و قتی دست کشیدم فندک رو بر دارم توجهم به کیفش جلب شد بازش کردم دیدم تو کیف پولش یه عکس دونفره هست کشیدمش بیرون دیدم پشت عکس نوشته شده بود خاطره جان تو را تا همیشه دوست دارم از طرف امیرحسینیه لحظه پایان بدنم کرخت شد حس شرم میکردم از عکس پسرهدیدم اومد تو اتاق داشت منو نیگا میکرد که عکسش رو تو دستام گرفتم و چشام داره ازش میپرسه چرا؟کنترلم رو از دست دادم رفتم چندتا سیلی بهش زدم و گفتم من به درک که عاشقت شدم ؟ اون بدبخت کیه که تو بهش خیانت میکنی؟سرش پایین بود و گفت به خدا فرهاد فقط میخواستم تجربه سکس و دوست پسر داشته باشمگفتم مگه نداشتی ؟ پس چطور کیرمو فرو کردم نه دردی نه چیزی ها؟گفت به خدا امیر حسین پسر داییم بود دوسال پیش منو براش نشون کردن بعدشم دوسه بار از پشت باهاش سکس کردم فقط همینسرشو انداخت پایین و گریه زاری کرد منم اون لحظه حالیم نبود چیکار میکنم فقط زدم از اتاق بیرون و دو نخ سیگاری بار دادم بعد 5 دقیقه رفتم تو اتاق دیدم لباساشو پوشیده داره روسریشو درست میکنهگفتم خانم کنجکاو بیا اینم تجربه کن یه سیگاری براش روشن کردم و دادم دستش گفتم قشنگ محکم کام بزن بعد بده تو سینه ات یه نفس عمیق بکش اول یکم سرفه کرد ولی خب تو سیگار دوم براش عادی شد داشت میخندید گفت تا ازدواج بکنم با هم دوستیم هر وقتم سکس خواستی بگوازش پرسیدم چرا اسمتو دروغ گفتی ؟ چیزی نگفتتو دلم داشتم به خودم فحش میدادم چون من درسته که خیلی آدم پست و بی وجودی بودم و فقط بلد بودم مثل لاشیها رفتار کنم ولی تجاوز به ناموس یکی دیگه برام قابل هضم نبود گفتم نه سکسی دیگه در کار نیست و منم دیگه بهت زنگ نمیزنموقت رفتن گفت میشه از اون سیگارها دو تا بهم بدی گفتم برای چی ؟گفت اون سیگار آخریه خیلی حال داد سرمو گرم کردگفتم اون حشیش بود اگه میخوای بهت بدمگفت باشه ولی من که بلد نیستم چطوری باهاش سیگار درست کنمنشستم براش درست کردم و بهش یاد دادمبعد از اون خیلی باهم رابطه داشتیم ولی همه برای گرفتن حشیش بوددوستان این یه خاطرست نه یه داستان ممنون که وقت گذاشتید و خوندید و لطفا فحش ندید تا شخصیت هیچکدوم از ما زیر سوال نرهدرست من آدم بیشرفی بودم که دختره رو معتاد کردم ولی خودم پشیمونم و تاوانش رو پس دادمباتشکر از همه دوستان لطفا نظر بدیدنوشته ؟?
0 views
Date: November 25, 2018