آرش عشق اول و آخرم

0 views
0%

سلام دوستان این خاطره گی هستش و دوستانی که مایل به خوندن گی نیستند مجبور نیستند بخونن که بعدش با فحش دادن شخصیت خودشونو زیر سوال ببرن.اسم من مرتضی هستش خیلی خوشکلم بدنمم مادرزادی بی مو هست و سفیدو لاغرم. و الان17 سالمه و داستانی رو که میخوام بگم برمیگرده به 3سال پیش.و کاملا واقعی هستش.من اون موقه ها که اول دبیرستان بودم خیلی تنها بودم و با وجود اینکه دوتا بردار داشتم اما هیچوخت نتونستیم باهم خوب باشیم و همیشه واسه هم مثله غریبه ها بودیم.دیگه داشتم از این زندگی خسته کنندم زده میشدم دیگه اصلا از چیزی خوشحال نمیشدم.حتی بادوستام هم صحبت نمیکردم.تا اینکه یه صب تابستونی که از خواب بیدار شدم برای قدم زنی از خونه زدم بیرون که متوجه شدم یه گیم نت اومده تو کوچمون منم واسه احترام و خوشامد گویی رفتم پیش صاحبش که یه پسر 29ساله و خیلی جذاب بود به اسم آرش.سلام و خوشآمد گویی کردم و کمکش کردم که سیستم هارو وصل کنه.که اسمم رو پرسیدآرشراستی اسمت چیه؟منمرتضیآرشمنم آرشم.اینجا زندگی میکنی؟؟منآره یکی دوتا خونه اونور ترآرشببخشید که وختتو گرفتم ولی فک کنم داشتی جایی میرفتیمننه مهم نی کار خاصی نداشتمبعد از یکی دو ساعت که با کمک هم سیستم هارو وصل کردیم آرش ازم تشکر کرد و گف که میشه شمارتو داشته باشم منم گفتم البته و شمارمو دادمو گفتم اگه کاری داشتی حتما زنگ بزن.و برگشتم خونه.تا شبش که بم اس داد و یه بار دیگه بابت سیستم ها ازم تشکر کرد.چن روزی گذشت و من تقریبا هر روز میرفتم گیم نتش و بازی میکردیم باهم و شبا هم به هم اس میدادیم و کم کم با هم صمیمی شدیم و کاملا به هم اعتماد داشتیم و همدیگرو خیلی خوب میشناختیم.اونقدر که آرش بعضی وختتا که کاری واسش پیش میومد گیم نتو میدادد دسته من که بچرخونمش.یه روز یه سوال تو ذهنم پیش اومد که از آرش پرسیدممنراستی تو دوس دختر داری؟؟آرشالبته که نهمنچرا؟؟؟آرشاز دختر بازیو این چیزا اصلا خوشم نمیاد.وختی رفتم خونه همش تو فکر این بودم که چطور ممکنه که یه پسر با این هیکل و جذابیتش که دخترا براش میمیرن دوس دختر نداره؟؟یه چن وختی گذشت و من باز یه روز صب که جمعه بود زود بیدار شدمو تصمیم گرفتم برم پیش آرش واسه همین رفتم آماده بشم.که یه تی شرت قرمز با یه شلوارک سیاه پوشیدم که خیلی با هم ست بودن و اینم بگم که من تا قبله اون روز هیچوخت با تی شرت یا شلوارک نرفته بودم گیم نت.همین که رفتم تو دیدم آرش تنهاس سلامو رو بوسی کردیمو نشستیم پای سیستم ها کنار هم که بازی کنیم.تازه آرش بعد از چن دقیقه متوجه شد که من با تی شرتو شلوارک اومدم که یهو چشمش به دستام افتادو خندید و گفتپسر چرا اینکارو کردی چرا موهای دستت رو زدی مگه دختری؟؟منم گفتم آرش من اصلا بدنم مو نداره که بخوام بزنم گف مگه میشه دفه ی دیگه اینکارو نکن زشته.گفتم باور نداری بیا پاهامو ببین همین که دید داشت از تعجب شاخ در میاوردو گفت خدای من تو چرا اینطوری هستی جدی جدی مو نداری.گفتم آره خوب اما بعدش بازم باورش نشد و مجبور شدم لباسمو بدم بالا که سینمو ببینه تا باورش شه که من مو ندارم و بعده اینکه سینمو دید باورش شد.و اونقد بدنم دخترونه و سفیدو بدون مو بود که از رو شوخی ازم پرسید که نکنه تو دوجنسه هستی و به کسی نمیگی بدش دستشو گذاشت رو شونمو گف شوخی کردم.بد از اون روز دیگه هر ثانیه به من اس میدادو با هم بیرون میرفتیم و همیشه اون پول همه چیو حساب میکرد.و دیگه حتی واسه یه لحظه منو از خودش دور نمیکرد و منم نمیخواستم ازش دور بمونم چون اون باعث میشد که من دیگه تنها نباشم و منم اونو از تنهایی درمیاوردم.و دیگه همدم هم شده بودیم تا اینکه من فهمیدم که دارم عاشقش میشم و شدم و حتی واسه یه لحظه هم نمیتونستم فکرشو از سرم بیرون کنم.تا اینکه خودش یه شب بم اس داد و بد از چن دیقه حرف زدن بم گف که عاشقمه.و دوسم داره میگف که هرشب و هر روز فقط به من فک میکنه و منم بش گفتم که همینطور و منم دوست دارمو عاشقت شدم.صب روز بد دیگه نمیتونستیم از خجالت دیشب تو صورت همم نگاه کنیم.و فقط نشستیم پیش هم و با مشتریای دیگه کانتر بازی میکردیم.تا اینکه همه رفتن و فقط ما دوتا موندیم.که واسه اینکه راحت باشیم رفتو در گیم نتو بست.که منم بعد از چن دیقه بلند شدم که برم که دستمو از پشت گرفتو زود اومود جلو و لبامو بوسید و بعدش آروم تو چشمام نگاه کردو گفت دوست دارم زندگی من.بدش دوباره شرو کرد به بوسیدنم منم اولین بارم بود که یه پسر داشت لبامو میبوسید.اونم کسی که عاشقش بودم.طعم لباش حرف نداشت خیلی عالی بود و دیونه کننده و منم دیگه حشرم زده بود بالا و تو بوسیدن همکاری میکردم و بش گفتم که دوست دارم.بعدش زبونشو میکرد تو دهنمو منم میخوردمش و آروم دستمو بردم رو کیرش که شق شده بود و از رو شلوارش واسش میمالیدمش.اونم دستشو گذاشته بود رو باسنمو محکم فشار میداد.که منو برگردوند و کیرش و از رو شلوار به کونم چسبوند و از پشت لبای همو میبوسیدیم.و بعدش ازم خواست که برگردمو برم پایین و کیرشو ساک بزنم منم نشستم رو زانو هام و از رو شلوارش که میشد کیر سیخ شدشو دید لیس میزدمو بوسش میکردم و آروم زیپ شلوارشو کشیدم پایینو کیرشو با دستم دراوردم سرشو کشیدم تو دهنم و سرشو لیس میزدمو میبوسیدم و آرش تکیه کرده بود به دیوار و همش قربون صدقه ی من میرفت.بدش همه ی کیرشو تا نصفه کردم تو دهنمو حسابی میخوردمش کیرش خیلی تو دهنم داغ خیس شده بود تا جایی که آاه و آی آرش درومده بود بدش زبونمو کشیدم رو خایه هاش و بیشتر از همه بوی بدن و کیرش دیونم کرده بود که خیلی بوی خوبی بود و مزه ی کیرش و خایه هاش حرف نداشت من تا 4دیقه واسش ساک زدم که آرش بلندم کردو شلوارمو کشید پایین که گفتم نه آرش اینکارو نکن نمیخوام که گف قربونت برم نترس آروم میکنم گفتم من اصلا نمیخوام گف ما که هدیگرو دوست داریم پس نگران چیزی نباش اما من بازم خواهش کردم که فایده نداشت بدش آرش تا کمر منو خم کرد رو میز و خودش نشست رو زانو هاش طوری که کونم دقیقا روبرو صورتش بود و با یه دستش باسن راستمو کنار زد تا سوراخم معلوم شه و با اون یکی دستش داشت با کیر خودش ور میرفت بدش صورتشو گذاشت رو کونمو با زبون شرو کرد به لیس زدن سوراخ کونم که دیگه آهم درومدو داشتم دیونه میشدم.که بلند شدو کیرشو گذاشت رو سوراخم داغی کیرشو رو کونم حس میکردم که خیلی دیونه کننده بود کیرش خیلی درازو کلفت بود.و سایزش 22 و قطرش6 بود.واسه همین یخوره که فشار داد با اینکه داخل نرفت اما دردش خیلی زیاد بود واسه همین ترسیدمو خودمو سفت گرفتم که بعدش یکی از دوستای آرش که کیلد گیم نت رو داشت درو باز کرد و منو آرش با شنیدن صدای در سریع خودمونو جمو جور کردیم و نشستیم پای سیستم ها که مثلا داریم بازی میکنیم.بعد چن دیقه که دوستش پیشمون بود ازشو خداحافظی کردمو برگشتم خونه.اوش شب آرش بم اس دادو بابت کارش ازم عذر خواهی کرد و منم گفتم اصلا ازت ناراحت نیستم عزیزم.اما بعد از یه مدت که گذشت آرش از اونجا رفت و من هرشب گریه زاری میکردم با اینکه میتونستیم باهم بریم بیرون اما من میخواستم که اون فقط پیش خودم بمونه.اما بعد از مدتی آرش بخاطر کارش مجبور شد از شهرمون بره اما ما تو این مدت که از هم دور بودیم متوجه شدیم که نمیتونیم هم دیگرو به هیچ وجه فراموش کنیم و واسه همین آرش دوباره بخاطره من برگشت و الانم با هم از خونه فرار کردیم و هنوز تو ایران هستیم اما قصد داریم که از ایران بریم و واسه یه ماه دیگه میخوایم بریم ترکیه و باهم زندگی کنیم و هرطور و هرکجای دنیا که شده بریم تا بتونیم بالاخره باهم ازدواج کنیم.دوستان ممنون که داستانمو خوندید و یه بار دیگه میگم که این داستان کاملا واقعی بود.و ما الان داریم باهم زندگی میکنیم و خیلی همدیگرو دوس داریم و واسه هم میمیریمو جون میدیم.لطفا واسه نظر دادن با ادب باشیدو شخصیت خودتونو جلو بقیه خورد نکنین و از همین الان بگم که اگه کسی فحش بده همون فحشا واسه خودش و عزیزترین کسش.نوشته‌ مرتضی

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *