آرش و خواهر و دوست دخترش (۲)

0 views
0%

قسمت قبلاز دوستاي كه نظر دادين ممنون حتي اوناي كه فوش دادن از كساي كه تعريف هم كردن خيلي ممنون حالا ادامه داستان رو ميگم2روز بعد از اون قضیه تو اتاق خودم داشتم درس میخوندم که مثل همیشه کیانا بدون در زدن وارد شد ، تا اومد گفتم کیانا جان شاید من لخت باشم ، تو نباید قبل از وارد شدن در بزنی؟ گفت نه که تو هم خیلی خجالتی هستی و منم تا حالا اونجاتو ندیدم ، گفتم باشه حالا کار داشتی؟ گفت آره من دارم میرم حمام پدر هم نیست قراره شراره زنگ بزنه (شراره یکی از دوستای کیاناست) اگه زنگ زد بگو من حمام هستم و ساعت 7 میرم دنبالش ، سرم رو به طرف ساعت رو میزم چرخوندم ، 4 بود ، گفتم باشه بعد در رو بست و رفت یهو یادم افتاد قرار بود منم موقع حمام کردنش برم پیشش واسه همین زود دنبالش رفتم و تا رسیدم اتاقش دیدم داره لباساش رو در میاره ، گفت چیه؟ گفتم قرارمون چی؟ گفت کدوم قرار؟ گفتم همون که منم باهات بیام حمام ، گفت آهان ولی تو که فعلا اونجات زخم شده بذار بهتر که شد بعد بیا ، خیالت راحت من قولم یادم نرفته ، منم شلوارم رو کشیدم پایین و کیرم رو در آوردم و نشون کیانا دادم و گفتم ببین سالمه سالمه ، یهو کیانا داد زد بی حیا چرا اینجوری میکنی ، باشه ولی اگه شراره زنگ زد چی؟ گفتم تلفن رو میارم تو رختکن اگه زنگ بزنه میفهمیم ، کیانا گفت از دست تو آرش ، میترسم آخر کار دستم بدی ، خدا کنه زودتر مشکلت حل بشه تا من انقدر عذاب ازت نکشم ، گفتم به خدا من فقط یه گوشه میشینم و تو هم کارت رو بکن من اصلا مزاحمت نمیشم ، اونم سرش رو تکون داد و گفت آره حتما همینطوره فقط خدا میدونه امروز قراره چند با دوش بگیرم.همونجا لباساش و شرت و سوتینش رو در آورد و روش رو طرف من برگردوند که میخ شده بودم روی بدنش ، گفت بدو دیگه دیرم میشه ها ، زود لباست رو در بیار ، منم لباسم رو در آوردم ولی شرتم رو نه ، یهو گفت میخوای از پشت شرتت کارتو بکنی؟ اونم زود در بیار بریم ، با خجالت شرتمم در آوردم و باهاش رفتم تو حمام ، خودش رفت تو وان و آب رو باز کرد منم دستم رو جلوی پام گرفته بودم داشتم نگاهش میکردم ،یهو کیانا گفت واسه برادر کوچولوم بمیرم که انقدر با حیا شده فقط نمیدونم 2 روز پیش کی بود که سینم رو عین پرتقال داشت له میکرد ، منم خندیدم و دستم رو از جلوی کیرم برداشتم ، عین فنری که یهو ولش کنی از جاش پرید بالا ، کیانا یه نگاهی کرد و گفت نه انگار این آقا آرش ما حالا حالاها کار داره ، با یکی دو بار نمیشه درستش کرد ، بچه یخورده جنبه داشته باش هنوز چیزی نشده.منم گفتم قول میدم زود یاد بگیرم که خودم رو کنترل کنم.کیانا رفت زیر دوش و جلق زدن ها ی منم شروع شد،این قضیه ادامه پیدا کرد و هر دفعه من یه جوری جلق میزدم گاهی اوقات هم کیانا اجازه میداد سینش یا باسنش رو بگیرم حتی به دفعه اجازه داد با کسش بازی کنم ، جالب واسم این بود که با این کارای من خود کیانا اصلا تحریک نمیشد ، شاید دلیلش این بود که هنوز به من به چشم برادر کوچولوش نگاه میکرد.نزدیک 2 ماه گذشت و من دیگه تقریبا هیچ حسی به بدن لخت کیانا نداشتم ، دیگه تو حمام واسش راست نمیکردم ، دیگه کیانا واسم عادی شده بود ولی یه مشکل جدید درست شد ، من جلقی یا جقی شده بودم ، با کیانا کاری نداشتم ولی عادت کرده بودم جلق بزنم ، زیاد هم میزدم ، بیشتر با فیلم و داستان های سکسی و عکس های سکسی ، حداقل تنوعش از کیانا بیشتر بود ، گاهی اوقات میشد که کیانا در اتاقم رو باز میکرد و میدید دارم با فیلم سوپر جلق میزنم ، با خنده میگفت خاک تو سرت بی حیا و میرفت و در رو می بست ، خیلی بیشتر از قبلا با کیانا راحت شده بودم ، بیشتر وقتا که پدر نبود لخت تو خونه می گشتیم ، شب ها کنار هم رو کاناپه میشستیم و فیلم سوپرای ماهواره رو نگاه میکردیم و من باز کنار کیانا جلق میزدم.یه روز تو سالن داشتم تلویزیون میدیدم که کیانا اومد کنارم و گفت آرش چند روزه می خواستم یه چیزی بهت بگم ، گفتم چی آبجی؟ گفت چند وقته دیگه با من نمیای حمام ، بیشتر تو اتاق خودتی ، چیزی شده؟گفتم خوب قرار بود از اول همین بشه دیگه ، قرار بود من عادت کنم که الان عادت کردم و خیلی کم پیش میاد راست کنم ، کیانا یه سری تکون داد و گفت آره درسته ولی از نظر من ایرادی نداره اگه باز بخوای کارت رو ادامه بدی ، حتی اگه بخوای خودمم کمکت میکنم ، گفتم چی شده که تو انقدر دلواپس من شدی ، گفت آرش؟ خوب حس میکنم شاید داره یجور جدایی بین ما میافته که منو نگران میکنه ، حالا اگه نمیخوای نخواه ، به من چه اصلا ، منم بهش دلیلم که تکراری شدن کارمون و اینکه دیگه واسم جذابیتی نداره رو توضیح دادم ، کیانا یخورده فکر کرد و گفت امشب که میرم حمام بیا ببینم چی کار میتونم بکنم که برادر کوچولوم راضی باشه.ممکن بود کیانا قصد دیگه ای نداشته باشه ولی من فقط اینو درک کردم که خودشم زیاد از این روش زندگی بدش نمیاد و دوست داره بهش بال و پر بده و بذاره مثل بقیه چیزای دنیا که اگه بهشون آزادی بدی میتونن خارق العاده باشن بشه ، کیانا حتما میخواست روابط ما گسترش پیدا کنه و منم بدم نمیومد از این زندگی سکسی سهم بیشتری داشته باشم.شب شد و دیدم کیانا صدام میکنه ، صدا از حمام اتاقش بود که داشت تو کل ساختمون می پیچید ، زود رفتم پیشش و گفتم چی شده؟ گفت مگه قرار امروزمون یادت نیست؟ زود بیا تو که کار داریم ، احتمال هر کاری رو میدادم غیر از سکس ، میدونستم کیانا دختری نیست که بخواد با من سکس کنه ، پس چه کار دیگه ای قرار بود امشب بشه؟لخت شدم و رفتم توی حمام ، اینجا همیشه برام حداقل تو این 2 ماه یه جور بوده ، یه طرف یه پسر بدبخت جلقی یا جقی می ایستاد و اونطرف هم یه خانوم خوشگل که از روی ترحم به این پسر بدبخت اجازه میداد خودش رو جلوی پاهای این خانم بندازه و از روی بی عرضگی اینجا عقده هاش رو خالی کنه ، اولش همچین حسی نداشتم ولی نمیدونم چرا یواش یواش از این کارای خواهرم داشت بدم میومد.کیانا با روی باز منو بقل کرد و همونطور که لبخند میزد گفت امروز می خوایم یه بازی باحال بکنیم که هم تنوع بشه و هم بعضی کارایی که هر جایی نمیتونیم انجام بدیم اینجا جلوی هم انجام بدیم ، قسمت اول حرفش رو فهمیدم ولی دومیش رو نگرفتم یعنی چی ، گفتم خواهر جون چه بازی ای؟ گفت بازیش یه چیزی شبیه معلم بازیه.از بچگیم بازی های زیادی کرده بودم ولی معلم بازی تا حالا نشنیده بودم ، حتی دوستم عطا که خدای بازی های کامپیوتریه در مورد اینجور بازی واسم چیزی نگفته بود.گفتم بازیش چجوریه آبجی؟ گفت یعنی من معلم میشم و تو شاگرد ، من چیزای جدید یادت میدم و تو هم فقط باید حرفای منو گوش کنی ، اگه گوش نکنی با اون چوب ادب میشی ، دستش داشت کنار میز دستشویی رو نشون میداد ، یا حضرت عباس ، اینا چین دیگه؟ کنار میز یه چوب و یه طناب آبی و یه شیشه که نمیدونم توش چی بود و چند تا دستمال کهنه و چند تا خرت و پرت دیگه بود ، انگار دارن اینجا بنایی می کنن کارگره وسایلش رو گذاشته اینجا ، روم رو طرف کیانا برگردوندم و گفتم اینا هم وسایل بازیمون هستن؟ گفت آره ولی قرار نیست تو سوالی بکنی ، اینجا فقط من حرف میزنم و تو گوش میدی ، انگار خودش میدونست میخواستم بپرسم اینا به چه دردی میخورن و قبلش پیشگیری کرد تا نپرسم ، گفت بگو چشم تا شروع کنیم ، منم یه نگام به وسایل بود و یه نگام به کیانا و با تردید گفتم چشم ، کیانا گفت خوبه حالا بیا پیشم ، باید این دودول کوچولت بیدار بشه ، رفتم جلوش و یهو کیرم رو با دستش گرفت و شروع کرد به مالیدن ، قبلا چند بار به کیرم دست زده بود ولی این اولین بار بود که داشت میمالیدش برای همین زود کیرم بلند شد ، کیانا گفت خوب شد حالا ، داره مثل قبلا میشه ، بعد رفت اون طناب آبی رو آورد و گفت دستات رو بیار جلو ، اولین چیزی که به ذهنم رسید فیلم های فتیشی بود که دیده بودم ، یعنی کیانا هم سادیسم داره یا فقط واسه تفریح و خنده داره این کارا رو میکنه؟گفتم میخوای دستام رو ببندی؟ گفت آره زود باش ، گفتم حالا نمیشه با دست باز بازی کنیم؟ یهو زد تو گوشم و گفت مگه نگفتم من فقط صحبت میکنم و تو هم گوش میدی؟ چکش درد داشت ولی محکم نزد ، با تعجب نگاهش کردم ، گفت بهت میگم زود باش ، دستم رو بردم جلو ، تازه فهمدیم منظورش از کارایی که هر جا نمی تونیم انجام بدیم چیه ، کیانا همیشه دوست داشته مستر باشه و یه اسلیو زیر دستش باشه ولی تا حالا موققعیتش واسش پیش نیومده بوده و داره کارش رو روی من پیاده میکنه ، دستم رو محکم با طنابش بست ولی گرش رو سفت نکرد ، یجورایی انگار مردد بود ، داشت به دستم و طناب آبی نگاه میکرد ، یهو سرش رو آورد بالا و تو چشام نگاه کرد ، دو تا دستاش رو گذاشت دو طرف صورتم و سرش رو آورد جلو و گفت آرش جون خودت میدونی که چقدر دوست دارم ، من و تو توی این دنیا غیر از همدیگه کسی رو نداریم ، من همیشه میخوام برادر کوچولوم حس کمبودی نداشته باشه ، شاید ما نباید این ماجرا رو تا اینجا ها میکشوندیم و مطمئنم کار درستی هم نکردیم ولی من فقط به خاطر اینکه دوستت دارم میخوام کمک کنم ، ما هنوز خواهر و برادریم و دوست دارم بیرون از این حمام همون رابطه خواهر برادریمون حفظ بشه ، تو هم داری بزرگ میشی ،خودت باید روی پاهای خودت وایستی ، منظورم فقط سکس نیست ، کلا حس میکنم به من خیلی متکی شدی.راست میگفت ، من واقعا بدون کیانا هیچی نبودم ، هیچی ، اگه یه روز اونو نداشتم نمیدونم چطوری باید زندگیم رو ادامه میدادم ، شاید تقصیر خودش بوده که از بچگی حتی نذاشت من یه لحظه سختی رو حس کنم و همیشه برام سپر بلا بوده ، یهو کیانا لحنش عوض شد و با خنده گفت حالا ولش کن ، نمیخوام بشینیم اینجا زار زار گریه زاری کنیم ، یه سوال ازت میپرسم راستش رو بگو ، تا حالا غیر از من با کس دیگه ای هم انقدر نزدیک بودی؟ یا مثلا سکس داشتی؟ منم گفتم پسر یا دختر؟ گفت یعنی چی؟ دختر دیگه ، منظورت از پسر چی بود؟ منم داستان خونه احسان رفتنم و فیلم سوپر دیدنمون رو تعریف کردم که احسان لخت شد و گفت بیا یخورده همدیگرو دستمالی کنیم و بعد خودش گفت بیا بکن تو من ، انگار کیانا رو برق گرفته باشه ، با تعجب گفت تو که این کار رو نکردی؟ باز هم قیافه آشنای سنگ کف حمام جلوی چشام بود ، موقع خجالت کشیدن سرم جز پایین افتادن راه دیگه ای نداره ، گفتم تا شب با احسان همین کار رو کردیم ، کیانا نمیدونست دیگه چی بگه ، با لحنی که میخواست خودش رو کنترل کنه گفت باشه، باشه دیگه نمیخوام بشنوم ، از اینجا که رفتیم بیرون تکلیف تو و این دوست آشغالت رو روشن میکنم ، حالا گوش کن ، میخوایم بازیمون رو ادامه بدیم ، ناراحت نمیشی که دستات رو ببندم؟ گفتم اگه تو اینجوری دوست داری عیبی نداره ، اونم دوباره دستم رو بست و گرشم همچین محکم کرد که فکر نمیکردم خودشم بعدا بتونه بازش کنه ، گفت شاید بازیش یخورده درد داشته باشه ولی مطمئنم جفتمون لذت میبریم ازش ، منم همینجور کنجکاو بودم که الان چی میشه ، خودشم یخورده دستپاچه بود و نمیدونست دقیقا میخواد چی کار کنه ، انگار دفعه اولی بود که تو این وضعیت قرر گرفته بود و نمیدونست از کجا شروع کنه ولی قیافش نشون میداد داره مثل چند دقیقه قبل خشن میشه ، گفت توی این بازی تو باید به من بگی خانوم نه چیز دیگه ای حالا برو بشین توی وان ، آب وان ولرم بود ولی یه لحظه سرمای عجیبی رو حس کردم ، کیانا آب سرد رو باز کرده بود ، گفتم سرد شد ، دوباره زد تو گوشم و گفت فقط وقتی اجازه صحبت کردن داری که من اجازه بدم ، میدونستم یه بازیه و کیانا واقعا نمیخواد منو اذیت کنه و فقط قراره ما از این بازی لذت ببریم برای همین چیزی نگفتم ولی سرمای آب دیگه غیر قابل تحمل میشد ، گفت سردته؟ گفتم بله ، رفت از توی اون خرت و پرت های کنار میز یه چیز قرمز آورد ، اه سس قرمز بود ، کیانا میدونست من از سس قرمز حالم به هم میخوره ، اومد جلوم ایستاد و یخورده از سس رو سر هر 5 تا انگشتش زد ، گفت اگه هر کدم از انگشتای منو بمکی منم یخورده آب گرم اضافه میکنم ، نمیدونم چرا ولی انگار داشت از این بازی خوشم میومد ، کیرم بیخودی راست شده بود ، گفتم عمرا نمیخورم ، آب سرد بیشتر باز شد ، داشتم یخ میبستم ، گفتم باشه میخورم ، یکی از انگشتاش رو آورد جلو تا اومدم بکنم تو دهنم دستش رو یخورده کشید عقبتر ، دوباره سرم رو بردم جلوتر ولی اون باز دستش رو میکشید عقبتر ، داد زد بیعرضه بخورش دیگه ، گفتم نمیتونم بیشتر از این سرمو بیارم جلو ، گفت تو برده بی عرضه ای هستی تنبیه لازم داری و دوباره آب سرد ، گفتم گه خوردم ، میخورمش ، انگار از این کلمه من خوشش اومده بود شیر آب رو بست و گفت چی خوردی؟ گفتم گه خوردم ، گفت گه کیو خوردی؟ گفتم گه شما ، گفت آفرین داری برده خوبی میشی ، جایزت اینه که میتونی هر 5 تا انگشت سسی منو بخوری ، گفتم چشم ، دستش رو آورد جلو و منم یکی یکی انگشتاش رو کردم تو دهنم و مکیدم ، سرمای آب از یه طرف مزه مزخرف سس از یه طرف دیگه ، گفت همه دستم رو بمک ، منم شروع کردم به لیس زدن دستش ، کنترلش رو داشت از دست میداد منم همینطور ، داشت با اون یکی دستش با سینش بازی میکرد و میمالیدش ، سینه های سفیدش به نرمی یه افنج اینور اونور میشدن ، دستش رو از دهنم کشید بیرون و برد سمت کسش و هی روی کسش مالید و انگشت کرد و دوباره آورد جلوم ، گفت حالا اینو بمک ، منم باز شروع کردم به لیس زدن دستش ، خیلی حشری شده بود ، اومد توی وان و جلوم ایستاد و یخورده از سس رو مالید و انگشت کرد به کسش و گفت حالا اینجا ، انگشتش کسش رو نشون میداد ، منم حشری بودم ، تو اون وضعیت فقط دوست داشتم هر چی بهم امر میکنه انجام بدم ، سرم رو بردم جلو و شروع کردم به لیسیدن کسش ، چشاش رو بسته بود و سرش رو به طرف بالا برده بود ، همه کسش رو لیسیدم ولی یخورده خسته شدم یهو با لگد محکم زد توی تخمام و گفت بهت میگم بخورش ، بلیسش ، منم باز شروع کردم ، دوباره با لگد زد به تخمم و موهام رو با دست گرفت و سرمو چسبوند به کسش ، بعد چند دقیقه خودش رو کشید عقب و از وان اومد بیرون و ادامه طنابی که به دستام بسته شده بود رو گرفت و منو از به زور از وان کشید بیرون طوری که نتونستم خودم رو کنترل کنم و پرت شدم کف حمام ، گفت روی 2 تا پات بشین و به طرف جلو خم شو ، منم انجام دادم ، رفت پشتم و گفت اون موقع که خونه احسان بودی اونم توی تو کرد؟ گفتم آره ، گفت خوشت اومد؟ گفتم اولش درد داشت ولی بعدش خوشم اومد ، همینطور که داشتم حرف حس کردم یه چیز سردی به سوراخ کونم خورد بعد دیدم کیانا یه شیشه گذاشت کنارم ، توش وازلین بود ، داشت با وازلین سواخمو چرب میکرد تازه فهمیدم منظورش از اون حرفش که گفت کارایی میتونیم بکنیم که هر جایی نمیشه انجامش داد چیه ، کیانا ار فتیش سکس خوشش میومد ، تو این فکرا بودم که بهو گفت بازم دوست داری تجربش کنی؟ گفتم چیو که درد عجیبی پایان وجودم رو گرفت ، یه چیزی رفته بود توی کونم ، داشتم از درد میمردم ، همون چوبی بود که اون گوشه گذاشته بود ، دستام بسته بود نمیتونستم کاری بکنم ، کیانا هم داد میزد خوشت میاد؟ دوست داری اینو؟ انقدر درد داشت که نمیتونستم حتی حرف بزنم ، چوبش تمومی هم نداشت ، باز داشت هولش میداد تو ، دادم رفت هوا ، گفتم تروخدا کیانا آرومتر ، ولی گوش نمیدادادامه …نوشته آرش

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *