سلام داستانی که میخام برمیگرده ب سال 92،93 اونروزا بعد اینکه از سرکار میومدم یا پای کلش بودم یا بیتاک از طریق جستوجو بیتاک با چندتایی جور شده بود که بیشتر وقتا سکس چت میکردم تا اینکه با ی دختر 16 سال ب نام غزل آشنا که اهل همدان بودن ولی بخاطر کار پدرش بوشهر زندگی میکردن راستی یادم رفت بگم منم اهل اصفهان هستم خلاصه ی مدت مثل دوتا دوست معلولی چت میکردیم ینی بدون که بخام پی ام سکسی و غیره بهم بدیم ی مدت گذشت که ازش خاسم ی دونه عکسشا برام بده تا ببینمش بعد ی خورده خواهش قبول کرد خلاصه بعد ی مدت هم خودش برام عکس میداد کم کم ازش خوشم امده ولی ن اینکه بخام باهاش چت سکسی کنم واقعا داشتم جذبش میشدم بعد ی مدتی که خیلی دیه بهم پی ام میدایم شماره ازش خاستم با کلی خواهش قبول کرد دیگه کار هر روزم شده بود حرف زدن پی ام دادن واقعا نمیتونسم ازش دل بکنم تا اینکه گفتم بهش حسم بهش واقعای اینقدری که میخام باهاش ازدواج کنم چیزی نگفت نظرش درباره خودم پرسیدم گفتم اصلا از من خوشت میاد یا ن اینم بگم مثل این کس کس و شعر که خیلی میگن تو داستانشون خوش هیکلم اندام ورزشکاری از این چرت پرت میگن مثل ی فرد عادی ن چاق ن لاغر معمولی با قدی متوسط خلاصه از داستان دور نشیم گفتم نظرت در مورد من چی که خوبی بد نیسی ولی ی چیزی من تا حالا بهت نگفتم گفتم چی گفت قول بده که اگه شندیدی بازم جواب بدی گفتم مگه چی شده تا نگی قبول نمیکنم با کلی خواهش قبول کردم گفتم حالا که قول هم دادم بگو که بدون مقدمه چینی گفت تموم اون عکس های که دیدی از من نبود اینا که گفت وا رفتم موندم گفتم داره دورغ میگه ولی همچی حقیقت داشت اعصابم خورد شد کلی بحث دعوا گفت اینا عکس دوستم میخای باهات اشنا میکنم بهش گفتم من باصدای تو اخلاق تو حرف های تو ب تو دل بستم بعدش بدون خدافظی بلاک کردم ب خطش پی ام دادم که حق نداری پ ام بدی چند روزی گذاشت که خیلی پی ام زنگ میزد تا جوابش دادم گفتم چیکار داری گفت بیا تو ی برنامه چتی اصلا خودم ببین اخه توی همه برنامه بلاک بود از واتساپ در اوردم داد خوب بود مثل خودم بهم میخوردی ولی دوستش خوشگلتر بود که عکسشا داده بود خلاصه دوباره از نوع شروع کردیم مثل قبل ی مدتی گذشت حرفمون تکراری شد که ی دفعه غزل گفت تو حال دوست دختر داشتی گفتم قبلا اره ولی الان فقد فقد خودت گفت خوب حالا از اون بهم بگو چی بگم کجاها رفتم باهم رابطه داشتید یا ن گفت منم بدون اینکه بخام دورغ بگم گفتم با بعضی ها چت سکس یکشون اصفهانی بود دندش میخارید چندباری رابطه داشتیم ولی دیگه با هیچ کدوم نیسم گفت ی سوال چرا تا الان با من سکس چت نکردی گفتم من ترا بخاطر چت سکس نمیخام من واقعی میخامت گفت اگه اهل شهر خودت بودم همینا میگفتی فکر نکنم اونجا بودم بیشتر بهم دسترسی گفتم ن گفت دیگه چرا لبی بوسه ی چیزی خشک خالی نمیشد اینکه گفتم اره شاید دیه حرفمون تغییر کرده بود سکسی شوده بود لب بوس تا کم کم ب سکس چت رسید سکس چت زیاد شد دیگه رفتیم سراغ اینکه عکس سکسی میدادیم فیلم میدادیم نمیخاسم اینجوری بشه ولی شد شهوت جای علاقه و دوست داشتن گرفت اینا اندامی نازی کون ناز کوچک داشت سینه های سایز 65 کس سفید بدون مو همیشه از همه طریق کس کون سینه هاش عکس فیلم منم از کیرم فیلم عکس میدادم ی مدتی گذشت میگفت اینجوری حال نمیده ارش بلندشو بیا بوشهر من بیشتر وقتا تنها هستم پدرم و مادرم همش سر کار هستن اخه باباش که تو نیروگاه بوشهر بود مامانش دبیر بود چون فامیل نداشتن بیشتر سرکار بودن غزل هم بیشتر تو خونه بود یا کلاس زبان میرفت ی برادر هم داشت که هیچ وقت خونه نبود یا ب قول عزل اگه هم بود با دوست دخترش تو اتاقش لاس میزد خلاصه اونجوری که غزل گفت کسی خونشون نبود تصمیم گرفتم برم هم ببینمش هم ی حال اساسی بکنم که نشد که بشه صبح روزی که رفتم بلیط بگیرم زنگ زد گفت نیا خالم اینا دارن میان اینجا که خیلی خود توی ذوقم ولی گفت ی خبر خوش برات گفت گفتم با این خبرت هیچی خوشحالم نمیکنه که گفت ما داریم میام اصفهان گفت چطوری راس میگی واقعا اصلا نمیدونسم چی بگم گفت اره بخدا ولی ی روز تو خود اصفهان هستیم و دو روز هم چادگان ویلا بهمون دادن از طرف کار پدرم که شاید دو روز هم خودمون بگیریمخلاصه امدن اول امدن سی پل و خاجو تا شب اطراف خانواده غزل بودم غزل هم گاهی وقت از پیش جیم میشد میومد پیش من با هم لاس میزدیم تا شب بعد اون رفتن شام بخورن من رفتم همنجا شام که خوردیم رفتن میدان امام اصفهان خلاصه اونجا بیشتر میشد لاس بزنم با غزل کلی لب بوسه دست میکردم توی شلورش کس کونش میمالیدم اون کیرمنا میگرفت میمالید اینا که میگم در حد چند ثانیه فقد ن زیاد اخه رفت امد زیاد بود خلاصه من رفتم خونمون اونا هم رفتن مسافر خونه که صبح برن چادگان شب بود غزل پی ام داد چرا نمیای چادگان اونجا بیشتر میتونیم حال کنیم اخه چطوری گفت تو بیا من ویلا خالی میکنم تو بیا پیشم من واقعی بکن ن توخیالت تا این گفت قطع کردم شروع کردم ب رفیقام زنگ زد چون خودم که ماشیین نداشتم بعدهم تو تابستون بود اجاره ویلاه گرون بود خالاصه رفیق های پایم بدادم رسیدن دوتا ماشین شدیم راه افتادیم ما زودتر غزل اینا رسیدیم منم اصلا ب رفیقام نگفتم که میخام واسه ی دختره برم رسیدیم اونا هم دو ساعت بعد ما امدن خلاصه ظهر شد سوسیس تخم مرغ زدیدم تو رگ دراز کشیدم که عصر بریم کنار اب خلاصه شروع کردم پی ام دادن که غزل زود خونه خالی کن تا من بیام پیشت خلاصه نشد غزل میخاسه بود بمون خونه که ب اسرار دختر خالش خالش اینا رفت بود کنار اب اخه خاله ایناش هم از همدان که امده بودن خونشون با هم امده بود اصفهان خالاصه تا شب که شام خوردیم منم نامید که فقد فردا وقت دارم که غزل پی ام داد اینا میخان برن سفرخونه قیلیون بکشن من نمیرم زودباش بیا ویلاشون زیاد فاصله نداشتیم که ب رفیقم گفتم کلید ماشینت بده میخام سیگار بگیرم بیام گفت خودم میبرمت گفتم اصلا نمیخام پیاده میرم اونم چون میدونس اخلاق من گنده گفت بیا عامو بگیر برو سگ نشو گند بزن ب همچی فقد اروم برو ماشین خودم نیس مال برادرم گفتم ب چشم و راه افتادم رسیدم پیش غزل باورم نمیشد ماشین از ویلا دور گذاشت رفتم غزل جلوی در منتظر من رفتم بغلش کردم غرق بوسه رفتیم توی ویلا لباس در اوردم بدون مقدم رفت سراغ سینه ها کوسش میلیسدم براش اینقدر لیسدم که عرض 10 دقه نشده ارضا شد حالا نوبت من شروع کرد ب ساک زدن مثل این کیر نخورده ها میخورد ولی دوست نداشتم با ساک زدن حال بیام میخاسم کونش بزارم کشیدم بیرون گفت میخام بکنم تو کونت بخاب گفت فقد اروم کیرت کلفت خیلی درد کرم مرطوب کننده اونجس اروم اروم بکن تا جاش باز بشه گفتم اینا کجا میدونی گفت تو که منا نمیگیری اخه بزار بدونی من ی دوس پسر اونجا دارم کونم میزاره تا اینا گفت بدم امد ازش خاسم بیخیال بشم ولی شهوت نزاشت ی کرم حسابی زدن ب کیرم کونش گذاشتم دم کونش اهسته فرو دادم تا اینکه تا ته رفت توش معلوم بود حسابی کون داده چون کیر ب این راحتی توی کون ی دختر نمیره که تا حالا کون نده باشه خلاصه ی دوباری از کون کردمش ابشم میرختم توی کونش تا گوشیش زنگ خورد دختر خالش بود گفت دم مغازه هستن چیزی نمیخاد گفت نه منم زودی جمع جور کردم رفتم اینا بگم که غزل ب دختر خالش گفته بود که من قرار شب بیام پیش اسرار نکن که هعی باهاش بیاد سفرخونه اینا فردای اون روز که باهم بودم گفت من رفتم پیش رفیقام گفت چرا دیر کردی چرا گوشیت خاموشه منم گفتم که میخاسم تنها باش خلاصه رفتم حموم خابیدم تا صبح صبح بیدار شدم با بچه ها رفتیم کنار اب تا ظهر ناهار خوردیم ما باید ساعت 5 تحویل میدادیم خلاصه جمع جور کردیم کلید ویلا زود تحویل دادیم گفتیم میریم کنار اب بعد میرمزنگ زدم گفتم خونه ی بار دیه خالی کن نمیشه اخه چطوری ی موقع شک میکن هرجا میخان برن نرم خلاصه رفتیم کنار اب با بچه ها که غزل ساعت 4 بعدظهر بود زنگ زد گفت بیا پیشم کسی نیس اینا رفتن تو خود شهر چادگون کشک ماست دوغ محلی بگیرن من و دختر خالم موندیم گفتم اخه اون باشه که نمیشه حال کنیم گفت فقد برای حال میخای منا بیا ی بار دیگه ببینم چندتا عکس بگیریم یادگاری رفیق که باهاش راحت بودم خلاصه جریان بهش گفتم منا گذشت ولی گفت منم میخام اگه راه داره بزار منم بیام خلاصه با علی دوستم رفتیم پیش غزل و مهسا دختر خالش که یک سال بزرگترازش بود رفتیم داخل خونه کلی رو بوسی من و غزل مهسا رفیقم کلی تحویل گرفتن رو بوسی کردن خلاصه چندتا عکس داخل ویلا گرفتیم چون بیرون شلوغه ی موقع شک میکردن مردم نشستم روی مبل کنار غزل دختر خالش با رفیق من جور شد من ب غزل گفتم رابطه میخام گفت باشه ب ی شرط رفیقت دختر خاله من حال بیاره گفتم اونم اره گفت اره اونم اهل حال با هم خیلی حال کردن تا حالا گفت قصد داشتم دونفر امروز حال کنیم که نصیب رفیقت شد چهار نفر لخت شدیم من غزل با هم علی مهسا با هم بهترین کیف دنیا یکی ی بار چهار نفر ارضا شدیم بعد امدیم شروع کنیم که من گفتم منا مهسا تو غزل علی قبول کرد ولی غزل بهش برخورد بعد بهم گفت خلاصه رفتم سراغ مهسا کون نسبت بزرگتری داشت سینه هاش 75 بود غزل شهوتی بود علی خاست کوسش لیس بزن تا حال بیاد بعد کون بهش میده ولی مهسا دیگه نمیخاس میگفت فقد کونم بزار مهسا از دست بود که از کون دادن لذت میبره خیلی ب قول خودمون اوبنی بود غزل بعد رابطتمون میگفت که دختر خالش همیش ی لوله داره تو اتاقش بیشتر وقت خودش تو کونش میکنه اینا کون گشادش میشد فهمید چون جور کون ب من میداد که تا جای که جادش کیرم تو کونش میرفت خلاصه منم حسابی کردمش تا داشت اب میومد گفت نریز تو کون میخام بخورم منم از خدا خاصه تند تلنبه زدم تا امد بیا کردم تو دهنش تا تهش خورد خیلی حال داد علی میخاس همین کار بکن ولی غزل نداشت خلاصه منو رفیقم رفتیم ولی اونا دو روز دیگر موندن من هم با دوستام رفتیم بعد اون روز دیگه گاهی وقت با دختر خالش سکس چت میکردم بعضی وقتا با خود غزل که وقتی غزل فهمید باهام بهم زد بعد ی مدت اونجوری که مهسا گفت بردار مهسا عاشق غزل میشه مهسا میگه ب شرطی میزار ازدواج کنی و چیزی از رابطه که پسر داشتی نمیگم بردارت مخش بزنی با من ازدواج کنه که غزل هم قبول میکنه بعدها عکس عروسی خودش غزل که انگار باهم عروسی کردن برام داد ازش خاستم که اگه امدن اصفهان بهم خبر قبول کرد ولی الان 4 سال ازشون خبری ندارم تمومنوشته آرش
0 views
Date: December 2, 2018