آرمان و دایی سیاوش

0 views
0%

سلام ، اول بگم كه اين داستان گى هستش اگه دوس ندارين نخونين و فحش هم ندين برسه روزى كه به علاقيات هم احترام بذارين من اسمم آرمانه ، اين داستان ماله 3 روز پيشه ، اول خودم من آرمان ١٩ ساله از كرمانشاه ، يه فاميل داريم به اسم سياوش ، البته داییم نيست ولى به احترام سن بهش ميگم دایی 39 سالشه اين از مقدمهداستان از خيلى وقت پيش شروع شد ، من هميشه نسبت به اون يه حس خاصى داشتم ، هر موقع ميومد خونمون هميشه نگام تو پاش يا به اندام سكسى و تحريك كنندش بود يه روز كه خونه تنها بودم زنگ در زده شد ؛ آيفون رو برداشتم و گفتم كيه ؟ اونم با اون لحن مخصوص و در عين حال مردونش گفت مممنم درو باز كردم اومد تو بعد از احوال پرسى و كلي خوش و وش ورق آوردم واسه بازى كردن ، امروز يه جور ديگه شده بود هى كپل باسنشو ميخاروند و هى جك ميگفت و ميخنديد بلند شدم رفتم چايى ريختم آوردم گرفتم جلوش تعارف كردم اونم يه دونه برداشت گذاشت جلوش ، قند برداشت بعد يهو يه كم كيرمو ماساژ داد ؛ يه نيشخند زد و لم داد منم نشستم بعد از چند دست ورق بازى ديدم هى نگاش رو كيرمه يه كم نگاه ميكرد و كپل كونشو ميخاروند بم گفت حموم رو به راهه بريم يه دوش بگيريم ؟ گفتم رو به راهه اما من تازه دوش گرفتم گفت اي شيطون ، نكنه ميخواستى با من بياى و … (يه چشمك زد) من گفتم بياي پشتم و كيسه بكشى خواستم جواب بدم كه گفت نميخواد حرفى بزنى منظورتو فهميدم و باز چشمك زد رفت تو حموم و بعد از حدود يه ربع صدا زد آرمان بيا پشتم و كيسه بكش منم رفتم تو يه صحنه ى عجيب ديدم لخت ، دمر خوابيده بود كف حموم (كون نازش بدون 1 تار مو بود) گفتم دایی خوب پاشو بشين اينجورى كه نميتونم گفت خوب لباستو در بيار با شرت بيا اگه شرم ميكنى ، من اينجورى راحتم ، و يه نيشخند زد منم با شرت رفتم نشستم پشت رونش شروع كردم به كيسه كشيدن هي وول ميخورد سعى ميكردم كونشو بماله به كيرم بهترين فرصت بود منم دلو زدم به دريا و يه كم جا به جا شدم كير نيم خيزمو گذاشتم لاى شقش و نشتم اونم يه آخخخخ گفت و ساكت شد گفتم دایی چته ؟ آروم كيسه ميكشم كه گفت آرمان جون خوب كيسه ميكشى اما از كمر به پايين درد دارم نگفتم شيطون شدي ؟ اون شرتم در مياوردى سنگين تر بودى منم شرتو در آوردم كيسه رو انداختم كنار و دمر خوابيدم روش كيرم رفت لاى كپلاش سرشو چرخوند خواست حرف بزنه كه لباشو بوسيدم و سيبيلاي مردونشو كردم تو دهنم گفتم دایی نميدونى چقدر آرزوى هميچن لحظه اى رو داشتم دوباره لباشو ميك زدم و كيرمو بشيتر تكون دادم لبشو ازم جدا كرد گفت آرمان جون تو برو واسه ناهار يه چيزى درست كن منم خودمو رو به راه ميكنم ميام پيشت و بازم از اون چشمكاي باحالش زد منم يه چشم گفتم و اومدم بيرون زنگ زدم هر چي لازم بود و سفارش دادم و منتظر شدم . بعد از حدود بيست دقيقه دایی سياوش اومد بيرون با يه ركابي و يه شرت پريدم از پشت بقلش كردم دستو كردم لاي شقش انگشتمو فشار دادم به سوراخش و گفتم خوب ساختيش دایی ؟ اونم گفت آره دایی جون همون جورى رفتيم رو تخت هولش دادم از پشت رو تخت و شرتشو در آوردم خودمم لخت شدم كه يهو آيفون زنگ خورد دایی هول شد گفتم راحت بشين آماده شو ، من برم سفارشارو بگيرم بيام ، لباس پوشيدم رفتم تحويل گرفتم و اومدم رفتم تو اتاق همونجورى نشسته بود ، گفتم چيه دایی دل به كار نميدي ؟ گفت بدو بيا ديگه و يه چشمك زد رفتم جلو باز لخت شدم ، كيرمو كه ديد چشاش برق زدم من كيرم 16 سانته اما خوش تراش و خوش فرمه ، گفتم دایی خوابه چه جورى بيدارش كنيم ؟ گفت آرمان جون من از ساك زدن بدم مياد ميخواى دمر ميخوابم بازي بده تا بيدار شه رفتم جلو سر كيرمو ماليدم به سيبيلاش و چپ و راست ماليدم به لباش ، بعد خايه هامو ماليدم رو لباش برگشت و دمر شد من رفتم روش گذاشتم لاپاش چند دقيقه بالا پايين كردم تا كامل شق شد بهش گفتم دایی آماده اي ؟ اونم گفت آره يه ماچ آبدار ازش گرفتم دستمو حلقه كردم دور كمرش آوردم بالا دو تا بالش گذاشتم زيرش . تف زدم كف دستمو برم لاي چاك كون داغش ، ماليدم به سوراخش و باز يه تف گنده ي ديگه زدم به دستم و بعد به لا پاش و بي مقدمه دس به كار شدم كيرمم خيس تف كردم و گذاشتم دم سوراخش يه كم فشار دادم بعد يهو تند كله ي كيرمو كردم تو بالشو گاز گرفت و يه صدايى شبيه م م م م م گفت و ساكت شد كيرمو تندى كشيدم بيرون دوباره دادم تو و سر كيرم كه رد شد و يه كم خودشو شل كرد يه فشار تند ديگه دادم كه گفت آآآخخخخ آرمان جون يواشششش ، منم لام تا كام حرف نزدم كيرم تا نصفه تو بود يهو كشيدم بيرون و دوباره دادم تو تا نصفه كر رفت و يه كم شل شد يه فشار ديگه دادم تا نزديكاى خايه رفت تو ؛ بازم ، م م م م م گفت و بالشو گاز گرفت بالشا رو از زيرش ورداشتم و آروم كيرمو فشار دادمو دمر خوابوندمش ، كيرم تا خايه جا رفته بود بعد از 3 ، 4 دقيقه دستامو ستون كردمو كيرمو يه كم دادم بالا صورتشو نگاه كردم ، پر شهوت بود سريع كيرمو كشيدم بيرون ، يه صداي گوز به حالت كشيده از گونش اومد كه كيرمو آتيش زد كيرمو تفى كردمو يهو دادم تو و خوابيدم روش ، صورتشو نگاه كردم چشاش پر اشك بود و محكم لبشو گاز گرفته بود باز دستامو ستون كردم و تا نصفه كشيدم بيرون شروع كردم به تلمبه زدن چند بار كونش زير كيرم گوزيد كه منو بيشتر داغ ميكرد حدود بيست دقيقه تلمبه زدم چند بار خواست آبم بياد كه دست نگه داشتم ، بعد از حدود بيست دقيقه آبم و ريختم تو كونش تو خوابيدم روش وقتى صورتشو نگاه كردم پر از اشك و شهوت بود كيرمو كشيدم بيرون يه نگاه به كونش كردم سوراخش كمي باز بود و كمي آب منى دم سوراخش سوراخش كه دل ميزد آب منى ميومد بيرون روناشم كمى قرمز شده بود رفتم تو آشپزخونه پيتزا ها رو گرم كردم اومدم تو اتاق خواب صداش زدم ؛ دایی ، دایی ، دایی سياوش روشو برگردوند يه لبخند زد گفتم دایی كوه كه نكندى بلند شو رفتم پشتش پايين تخت وايسادم ، وقتى پاشد رفت دستشويى گشاد گشاد راه ميرفت گفتم دایی سياوش اينجورى ميخواى بري بيرون ؟ گفت مسئله ي مهمى لاى كونم بود كه الان نيست و مجبورم اينجورى جاي خاليشو پر كنم خنديد منم خنديدم ، رفت دستشويى و بعد اومد ناهار خورديم ساعت 3 بود كه لباساشو پوشيد و رفت يه ماچ آبدار ازش گرفتم و لباشو ميك زدم كپل كونشم چنگ زدم ، اونم كيرمو ماليد و رفت وقتى دوباره هيكلشو ديدم تازه به خوش هيكليش پي بردم [email protected]نوشته آرمان

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *