سلام دوستان من آروین هستم 20سالمه و این خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به پارسال تابستانه که خاله ام مریض شده بود اول بگم که پدرم با برادرش دو با دو تا خواهر ازدواج کردن داییم زمان جنگ شهید شد و پدرم سرپرستی هر دو خانواده رو بر عهده گرفت هر دو خانواده هر کدام سه دختر و یک پسر داریم پسر داییم دانشگاه درس میخونه و هر سه تا دختر داییم هم ازدواج کردن به همین خاطر خواهرم با خاله ام رفت بیمارستان که وقتی بستریش کردن پیشش بمونه که همین جوری هم شد یکی از دختر عموهام که اسمش مریمه خیلی خوشگله و با این که سه سال از من بزرگتر بود همیشه دلم میخواست باهاش ازدواج کنم ولی اون دو سال پیش ازدواج کرد حالا از موضوع دور نشیم.خلاصه بعد از اینکه خاله ام بستری شد چون کسی خونه شون نبود من مجبور شدم شبا برم اونجا بخوابم که صبح روز دوم بود زنگ درو زدن وقتی باز کردم دیدم مریمه اومد تو و بعد از احوال پرسی گفت بریم بیمارستان میخوام مادرمو ببینم وقتی رفتیم برای ملاقات فهمیدم که داره به مامانش میگه که علی شوهرشو به خاطر بار قاچاق یک هفته ای میشه که گرفتن و به خاطر این که تنها نباشه و حوصله اش از تنهایی سر رفته بوده اومده بود پیش مامانش خلاصه وقت رفتن از بیمارستان به خاله ام گفتم که دیگه مریم اومده و لازم نیست من شب برم خونه ی اونا بخوابم ولی خاله ام اصرار کرد که نباید مریمو تنها بذارم و شبا باید پیشش بخوابم مریم هم گفت آره من از تنهایی فرار کردم پس نباید تنهام بذاری وقتی مریم اینو گفت توی کونم عروسی شد راستشو بخواید منم دلم میخواست باهاش تنها باشم هر طوری که شد از بیمارستان برگشتیم و من شب رفتم پیشش چون کلید داشتم خودم درو باز کردم وقتی رفتم تو مریم خندید و گفت میخواستم بهت زنگ بزنم خوب شد پیدات شد فکر کردم نمیای منم که اینو گفت یه کم پر رو شدم و گفتم مگه دلم میاد تنهات بذارم البته یادم رفت که بگم مریم یه لباس نازک راحتی پوشیده بود که شرت و سوتینش کاملأ مشخص و واضح بود یکی دو ساعتی نشستیم یه فیلم هندی عشقولانه دیدیم ولی من فقط حواسم به بدن سفید و مانکنیه مریم بود واقعأ خوش هیکل بود گهگاهی اونم بهم نگاه میکرد و متوجه نگاه های من شده بود بعد تموم شدن فیلم گفت خوابم میاد و چون خونه ی خاله ام چندان بزرگ نبود مجبور شدیم با هم توی هال بخوابیم من روی زمین خوابیدم و اون روی کاناپه هنوز نیم ساعت نگذشته بود که مریم گفت دوست داره بیاد روی زمین بخوابه و با کمی فاصله از من خوابید ولی بعدش متوجه شدم که داره خودشو بهم نزدیک میکنه اولش ترسیدم که هدفش چیه شاید میخواد امتحانم کنه من عکس العملی نشون ندادم و اونم وقتی دید بهش بی توجهی میکنم بلند شد و گفت پاشو میخوام باهات حرف بزنم منم از تعجب داشتم سکته می کردم که اون شروع کرد و گفت که یک هفته است سکس نکرده و نمیتونه جلوی خودشو بگیره(به خاطر زندان رفتن شوهرش)و گفت که به من اعتماد داره.خلاصه بعد از این حرفا یه خورده من من کردم اگرچه خودم بیشتر مشتاق بودمبا خواهش قبول کردم اول دلم براش سوخت که بیچاره خیلی سختی کشیده اومد جلو و لبامو بوسید گرمی لباشو حس کردم من شهوتی شدم ازش لب گرفتم بعد دو سه دقیقه ای که از هم لب گرفتیم لباسهامونو در آوردیم من لباسای مریمو در آوردم و اونم لباسای منو که من فقط شرت پام مونده بود و اونم یه سوتین کرم رنگ و شرتش وقتی بدن تراشیده ی لختشو دیدم به قدری شهوتی شدم که کیرم داشت شرتمو پاره میکرد آخه قدش 175و وزنش 50کیلویی میشد اندامش خیلی خوش فرم بود رفتم سراغ سینه هاش وقتی سوتینو باز کردم سینه هاش افتاد بیرون واقعأ زیبا و سفت و کاملأ سفید بودن سینه هاش متوسط و خوش دست بود از بالای گردنش تا شکمشو لیس زدم مخصوصأ سینه هاشو قشنگ خوردم که آه و ناله اش در اومده بود بعدش با دست اول کسشو از روی شرتش مالیدم که خیلی حال کرد بعد شرتشو در آوردم وای عجب کوسی بود سفید و بی مو مشخص بود تازه تراشیده گرم گرم بود سرمو بردم بین پاهاش و کوسشو با ملایمت پایان لیسیدم مخصوصأ چوچولشو بعد چند دقیقه فهمیدم داره بدنش می لرزه و سرمو فشار میده به خودش که دیدم آبش اومد راستش بر خلاف بیشتر دوستان من دلم نخواست آبشو بخورم وقتی آبش اومد یه آه بلندی کشید و بی حال شد فهمیدم خوشش اومده خواستم دوباره بدنشو لیس بزنم که گفت نوبت منه شرتمو در آورد و کیرمو که دیگه کاملأ شق شده بود و حدود 16سانتی میشد گذاشت توی دهنش خیلی استادانه ساک میزد باورم نمیشد کسی که همیشه دوست داشتم باهاش ازدواج کنم و مخصوصأ سکس داره برام ساک میزنه بعد چند دقیقه که برام ساک زد بهش گفتم بسه الان آبم میاد گفت پس زود باش منو بکن که دارم میمیرم واسه کیرت.منم بردمش روی کاناپه و پاهاشو باز کردم یه خورده روغن زدم به کیرم و سرشو گذاشتم سوراخ کسش و با یه کمی فشار نصفشو بردم تو که مریم یه آه شهوتی کرد و گفت آخ جون بیشتر فرو کن بعدش من نامردی نکردم و تا دسته فرو کردم دو سه بار عقب جلو کردم دیگه کیرم جا شده بود شروع کردم تلمبه زدن و لب گرفتن از مریم و بوسیدن سینه هاش آه و ناله هر دومون بلند شده بود بعد چند دقیقه آوردمش به حالت سگی و از عقب گذاشتم توی کسش این جوری بیشتر حال میداد و وقتی تلمبه میزدم با برخورد بدنم به کونش لرزش قشنگی به لپای کونش میداد که باعث شد یه کمی هم به کونش فکر کنم که بهش گفتم میخوام کونتو هم بکنم اولش مخالفت کرد که تا حالا از کون نداده به شوهرش و گفت شوهرش یه بار خواسته این کارو بکنه ولی دردش زیاد بوده و بی خیال شده ولی من بی خیال نبودم هر جوری بود راضیش کردم که با روغن مایع راحت میره و اگه دردش اومد درش میارم قبول کرد و منم یواش کیرمو گذاشتم سوراخش و فشار دادم که جیغ زد و گفت درد میکنه منم هر جوری بود نصفشو جا دادم و یه کم عقب جلو کردم دیدم خیلی درد میکشه گفتم گناه داره و به خودم گفتم ریدم تو شانست بعد دوباره رفتم سراغ کوسش که داشت با دست می مالوند برش گردوندم و پاهاشو گذاشتم روی شونه هام و دوباره تا ته کیرمو توی کسش کردم که لیز شده بود بعد شروع کردم تلمبه زدن که حس کردم داره آبم میاد به مریم گفتم داره میاد گفت بیار بیرون میخوام بخورمش آوردمش بیرون گذاشت توی دهنش و چنان میک میزد که فکر کردم الان بیضه هامو میکشه بیرون بعد از چند بار میک زدن آبم اومد ریختم توی دهنش و اونم همشو خورد بعدش از هم لب گرفتیم و بی حال افتادیم روی هم و خوابمون برد صبح ازم تشکر کرد و منم بهش گفتم هر وقت نیاز داشت بهم بگه که البته چون خاله ام یک هفته ای بیمارستان بود خیلی از فرصت استفاده کردیم اگه خوشتون امده بگید تا ادامشو بنویسم که خیلی جالبه و تجربه ی زیادی به دست آوردم.ادامه…نوشته آروین
0 views
Date: November 25, 2018