سلام من تو این سایت خیلی وقته میام ولی تازگیا عضو شدم ببینین این ماجرایی که میخوام تعریف کنم برای اینه که شماها منو راهنماییم کنید چیکار کنم پس جون عزیزتون مسخره بازیو بزارین کنار و اینم بگم که توش سکس نداره میدونم دیگه اینا تکراری شده براتون ولی حقیقت داره این داستانای سکس با محارم باعث شد من نظرم در مورد خالم عوض شه من اسمم آریو هستش و 19 سالمه یه خاله دارم که اسمش سحر است 26 27 سالشه و این خاله ی من 2 ساله از شوهرش جدا شده و یه پسر 5 ساله داره و الان تنها با بچش زندگی میکنه ولی اینو بگم که صیغه یه مرد 50 55 ساله شده که اهل جنوب و ماهی چند بار میاد پیش خالم این مرد که میگم 2 تا خانم دیگم داره یکی تو تهران یکی جنوب که خودش یه داستان هندی تعریف کرد برامون که اره ما بدونیم واسه هوس نبود که طولانیه اینم بگم که خونه خالم با ما 2 تا چهارراه فاصله هستش اینو بگم که من با این خالم راحتتر از مادرمم در مورد gfو… (غیر سکس) اخه بخاطر علاقم و این که شهرمونو دوس داشتم من تا 3 راهنماییم خونه پدر بزرگم زندگی کردم و پیش خالم میخوابیدم تا قبل ازدواجش که فک کنم 1 راهنمایی بودم خوب بگذریم بریم سر اصل مطلب یه روز یادمه 2 دبیرستان بودم دیگه حسابی داغ کرده بودم خونه تنها بودم اون موقع خالم هنوز طلاق نگرفته بود زنگ زدمو همه ماجرا رو بهش گفتم اونم اوّل خندش گرفت ولی سریع خودشو جمع کرد بعدش جوری که انگار دلش برام سوخته یا شایدم از مجبوری گفت که اریو من خالتم این گناه کبیرست برو توبه کن اگه این اتّفاق بیفته بیفته وقتی ازدواج کنی خجالت میکشیو ….گفت که به کسی نمیگه ولی به مادرم زنگ زد و گفت که آریو الان تو سنّ حساسی هستو مواظبش باش اینو بگم که من اصلا از کارای خالم سر در نمیارم خالم بیشتر وقتا نماز میخونه شهادتا رو میره مسجد رمضانو روزه میگیره ولی بنا به دلایلی که نمیتونم بگم مطمئن هستم خالم هم زمانی که شوهر داشت هم الان که صیغه یه پیر مردست دوس پس داره شایدم بیشتر از یکی (شاید) من یادمه 7 تا 9 سالم بود اون موقع خالم یه دختر 17 18 ساله منو اون تنها بودیم بهم گفت برو تو حیاتو ببین کسی نیست منم رفتم و برگشتم گفتم نه دراز کشیده بود بهم گفت بیا پیشم دراز بکش منم رفتم گفت لبتو بزار رو لبم منم این کارو کردم اونم چشاشو بست خوب اون موقع خیلی بجّه بودمو نمیدونستم دارم چیکار میکنم ولی اینو یادمه که برام لذّت داشت . چند ماه پیش رفتیم مصلای امام نمایشگاه قران که هم کتابارو ببینیم و هم این که خالم در مورد این که بچّش خیلی شیطونه و فحش میده مشاوره بگیره تو نوبت بودیم که بهم گفت تو نمیری مشاوره گفتم نه مشکلی ندارم با این که 3 سال از این ماجرا میگذره با یه حالت که لبخندم تو چهرش معلوم بود (ولی کم) گفت بعد میگی که نمیتونم جلو خودمو بگیرم که منم سرمو انداختم پایین هیچی نگفتم یه بارم تو مترو بودیم در مورد وزن صحبت میکردیم که وقتی وزنشو گفت تعجّب کردم چون اون موقع هم وزن بودیم گفتم تو با این هیکلت هم وزن منی با حالت عادی گفت حالا نمیدونم بی منظور یا از سر کرمش بوده گفت که ما زنا گوشت شلیم دیگه مثل مردا اسکلت بندی نداریم لطفا فقط جون عزیزتون راهنماییم کنید و مسخره بازیو فحش و…. ممنون .نوشته آریو
0 views
Date: November 25, 2018