امیر که رفت منم ته مونده مشروبم رو سر کشیدم و سیگاری روشن کردم. پاشدم و تو همون حال داغونم رفتم سراغ اتاق خواب . در گاو صندوق رو باز کردم و عکس مونا رو برداشتم. نگاهی بهش کردم و بی اختیار اشک تو چشمام جمع شد. فندک رو روشن کردم و گرفتم زیرش. عکس مونا همراه با خاطراتش و خنده رو عکسش شرو به سوختن کرد. دلار هام رو میخواستم با کارت های بانکی. ورداشتم.ساکم رو در اوردم و چند تا خرت و پرت همراه با لپ تاپم انداختم توش.لباس هام رو پوشیدم . تا حالا اینقدر اروم نبودم. مغزم فقط به مونا ، خاطراتش و رفتن متمرکز شده بود. هیچی دیگه یادم نبود. تلفنم زگ خورد مونا بود. تلفن را خاموشش کردم. چند ثانیه بعد تلفن خونه زنگ خورد. اونم از دو شاخه کشیدم. اومدم بیرون و رفتم پارکینگ . سوار ماشین شدم و رفتم سمت فرودگاه. به خودم که اومدم دیدم تو اون وقت شب سر قبر خانوادم هستم . یکم با هاشون حرف زدم و خودمو خالی کردم. بعدش رفتم و از داییم هم خداحافظی کردم. دوباره رفتم سمت فرودگاه امام. جلو پارکینگ فرودگاه مسئولش گفت چند ساعت دیگه بر می گردید؟ با لبخند تلخ گفتم هیچ وقت و گازش رو گرفتم.هواپیما که داشت تیک اف می کرد یاد جمله ای افتادم که رو دیوار خونه با ماژیک بزرگ نوشته بودم.خداحافظ امیر – خدا حافظ مونا.23 اردیبهشت سال نود.ساعت حدود دو بعد از ظهر تو ساختمان شماره 32 خیابون تخت طاووس .مدیرمون از من خواست برم دفترش. بی خبر از همه جا رفتم دفترش نشستم گفت چایی بیارن و قبل از اینکه چاییم رو بخورم خیلی محترمانه اخراجم کرد. بدون هیچ دلیلی و منطقی . همچین شوکه شدم و به غرورم برخورد که بی مقدمه ازش تشکر کردم و رفتم بیرون. یه راست رفتم اتاقم و کیفم رو برداشتم. بی خداحافظی از شرکت زدم بیرون. یه سیگار روشن کردم و دنبال سویچ ماشین تو جیبم گشتم. کلید بود. رفتم سمت ماشین و یهو …..صدای نجوایی رو تو گوشم میشنیدم یکی داشت اروم اروم تو گوشم حرف میزد .نمی فهمیدم چی میگه ولی صداش اشنا بود.دوباره صدا قطع شد نمیدونم چقدر گذشت که از خواب بیدار شدم. تصویر مبهی از دو نفر جلو چشمام بود خواستم تکون بخورم حس کردم پایان تنم بسته شده. یواش یواش داشتم می فهمیدم کجام .روتخت بیمارستان بودم. امیر و مونا بالا سرم ایستاده بودن. یه ذره دقت که کردم دیدم از یه پام وزنه اویزون کردن یه دستم هم تو گچ بود و به یه دست دیگم سرم. همه جام درد می کرد .با دیدن من امیر و مونا هر دو شون با هم خندیدن و خدا رو شکر کردن . اول مونا ازم حالم رو پرسید و بدون اینکه جوابی از من بشنوه امیر حالم رو پرسید. اولین سوالی که از ذهنم گذشت این بود که بپرسم چی شده؟من چی شده من اینجا چیکار می کنم؟امیر نگران نباش دیروز از شرکت که می اومدی بیرون تصادف کردی الان حالت خوبه و تو بیمارستان هستی.من امیر ساعت چنده؟مونا 12شب . خوبی حالت خوبه.تو همین حین دکتر اومد تو. یکم معاینم کرد و چند تا سوال ازم پرسید و رفت. حس درد وخستگی زیادی داشتم. پرستار اومد یه امپول بهم زد .امیر چیکار کردی باخودت پسر چرا این جوری شد؟مونا امیر ولش الان وقت این حرفااااااااااااااااااااباز اون صدا تو گوشم شرو به زمزمه کرد. دقت کردم ببینم کیه؟یکی داشت دعا می خوند. مونا بود .خدایا خودت کمکش کن. خدایا او نو به من ببخش. خدا میدونی که اگه چیزیش بشه منم می میرم. یهو شک کردم یعنی واقعا مونا بود؟16 سالم بود که پدرو مادر و تنها خواهرم تو یه تصادف فوت کردن. تنها داییم حضانت منو به عهده گرفت. مثل پدر ازم مواظبت کرد. داییم 5 سال از من بزرگتر بود . پول دیه خانوادم و همه طلب های پدرم رو گرفت و یه حساب واسه من باز کرد و همش رو به حساب من زد پایان هزینه های بیمارستان و کفن و دفن هم خودش داد. تو این دنیا بجز داییم هیچ کسی رو نداشتم . نه دایی نه خاله نه خاله و نه خواهر برادر دیگه ای . 21 سالم بود که داییم سرطان خون گرفت و مرد . همه ارث و میراث اونم به من رسید و منم طبق خواسته خودش بخشیدم به شیر خوار گاه امنه. تنها کسی که تو این دنیا داشتم امیر بود. امیر سه سال از من کوچیکتر بود. و خیلی بچه ساکت و ارومی بود. مهندس کامپیوتر بود و تو یه شرکت بزرگ مخابراتی کار می کرد. وضع مالیش هم خوبه. مونا رو اولین بار با امیر دیدم . همکار بودن. مونا یه دختر سفید با قد متوسط( تقریبا بلند) با چشمای سیاه ودرشت بود که این اواخر یکم هم چاق و خوشکل تر و فوق العاده سکسی شده بود.سینه هاش هم گرد و متوسط بود با رو نای کشیده و صاف. همینطور مونا چشمای فوق لعاده خوشگلی داشت. آشپز قهاری بود و بهترین غذاش قیمه. من عاشق قیمه هاش بودم. امیر و مونا یه هفته ای بود آشنا شده بودن که امیر مونا رو به من معرفی کرد. از همون اول گرم و صمیمی بود . اول ها با هم دست میدادیم ولی یواش یواش که بیشتر آشنا شدیم و مخصوصا بعد از ازدواج شون دیگه رو بوسی و همدیگر رو بغل هم میکردیم . رابطه امیر و مونا خوب بود ولی بعضی وقتها حس میکردم از هم دور شدن. این رو وقتی که با مونا درد دل میکردیم از تو حرفاش میکشیدم. البته هیچ وقت اون اول ها مونا رک چیزی بهم نگفته بود.اره واقعا مونا بود که داشت این حرفها رو میزد. چشمام رو باز کردم مونا سمت چپ من بود انگشتام رو که از گچ زده بود بیرون تو دستش گرفته بود و سرش رو بالش من بود . واسه همین باز کردن چشمای منو ندید. مونا داشت اروم اروم گریه زاری می گرد و دعا می خوند.صداش که کردم یهو پرید و سلام کرد و بعد اشک چشماش رو با پشت دستاش پاک کرد.مونا بیدار شدی؟ حالت خوبه ؟ چیزی میخوای چیزی می خوری؟من نه مرسی دختر چته چرا گریه زاری کردی؟مونا لبخندی زد و گفت هیچی نگرانت بودم.مگه چیه دلم خواست گریه زاری کردم. موردی هست؟همیشه اینجوی بود جدی و شوخی شو نمیشد بفهمی.لبخندی زدم و گفتم ای شیطون . راستی امیر کجاست. گفت امیر خیلی خسته شده بود صبح باید می رفت سر کار واسه همین فرستادم برم خونه بخوابه. ازش ساعت رو پرسیدم ساعت 8 صبح شده بود. گفتم امیر کی رفت گفت دیشب. گفتم تو چرا نرفتی سرش رو انداخت بالا و گفت مجبورم جواب بدم به این سوالت.من ارهمونا دلم خواست. چته صبحی بیدار شدی گیر دادی به من ها . میزارمت همین جا میرم ها.من نه ببخشید نرو بیا بوست کنم ازت معذرت خواهی کنم.سریع صورتش رو اورد جلو و قبل اینکه من کاری کنم از گوشه لبم یه بوس اروم کرد و سریع برگشت.مونا دیدی نتونستیخندیدم باز حس درد اومد سراغم.مونا سریع اومد و دستمرو گرفت . چی شد عزیزم مشکلی داری بگم پرستار بیاد؟من نه چیزی نیست فقط بگو چی شده؟مونا هیچی پدر نترس تو چیزیت نمیشه همش یه تصادف کوچولو کردی. جلو در شرکتتون یه پژو یی زده بهت . بنده خدا خودش هم اوردتت بیمارستان از دیروز هم اینجاس. پیش پلیسه.من مونا راستش رو بگو چیزیم شده؟مونا نه به جون امیرم. لگنت شکسته با دستت. شانس اوردی که گردنت نشکسته. همین دیگه همه جات سالمه . نترس خودم چک کردم . همه جات سالمه . این همه جات اخری رو یه جور عجیبی کشید .من همه جام رو مطمئنی چک کردی.مونا شک داری یعنی من دروغ گو ام. میخوای خودت هم چک کنی.ما با هم خیلی راحت بودیم . خیلی هم شوخی میکردیم جک های بی تربیتی هم حتی میگفتیم . ولی جلو امیر این راحت بودن نصف میشد. البته جلو امیر مشروب و سیگار و لباس راحت پوشیدن و اینها و تا حدی هم شوخی دستی با هم داشتیم. روبوسی و اینا رو هم جلو امیر راحت بودیم . ولی امروز مونا حال عجیبی داشت . چشمای پف کردش حالت عجیبی داشت و بوس کردنش اونم از نزدیک لب و این حال و هوای حرف زدنش منو متعجب می کرد. البته به خودم میگفتم که این حتما ناشی از استرس و شوکی هستش که وارد شده.مونا اومد پیشم و دستم رو دوباره گرفت . گفتم مونا کی بهتون خبر داد. گفت دیروز اخرین نفری که باهاش حرف زدی ظاهرا من بودم . بعد از تصادف راننده اخرین شماره رو میگیره و من جواب میدم . منم سریع زنگ زدم امیر . اون از سرکار اومد و منم از خونه. ( مونا مدتی بود که سر کار نمی رفت) امیر نزدیک تر بود واسه همین هم زودتر رسید اینجا. من که اومدم اتاق عمل بودی امیر هم منتظر.بعدش اوردنت بیرون ما هم چشممون به جمالت روشن شد. خیلی خوشحالم که هستی. اینو گفت و یه قطره اشک از گوشه چشماش اومد بیرون ولی سریع به خودش مسلط شد.یه لبخند زدم و با یکم زوری که داشتم دستشو فشردم. دوباره درد اومد سراغم اینو مونا از صورتم فهمید . به پرستاری که داشت به بیمار بغلی رسیدگی میکرد گفت اونم باز اومد یه چند دقیقه دیگه یه امپول زد و من کم کم به خواب رفتم.بیدار که شدم متوجه شدم که هوا تاریک شده امیر هم اومده بود . مونا اول سلام کرد و گفت امیر نیگا کن بیدار شد چشماش رو باز کرد . امیر لبخندی زد و اومد جلو. صورتم رو بوسید و گفت امشب پرستارت خودمم فرصتی که میخواستم پیش اومده .دست و پات بستس بهترین موقعییته که ترتیبتو بدم. من یه لبخندی زدم و گفتم مونا به دادم برس این امشب ما رو بی ناموس می کنه ها.مونا نترس امشب هم خودم یشت می مونمامیر نه پدر تو برو خونه امشب خسته ای از دیروز سر پایی . برو صبح بیا که من برم سر کار.مونا نه امیر نگران میشم . من میرم یه دوش میگیرم بر میگردم.من مونا اصلا یه کاری بخدا من خوبم هر دو تا تون برید بخوابید فردا میاید.امیر حتمااااااااااااااا چشم امر دیگه ای نیست. بچه بچه کونی فک کردی میزارم این فرصت از دستم بره. امشب خودم هستم.با اصرار من و امیر مونا رفت خونه ولی ازش قول گرفتم که واسه فردا واسم قیمه درسته کنه بیاره.بعد رفتن مونا امیر گفت میخوام یه چیزی بهت بگم اجازه هست رئیس. ( به خاطر کارم همیشه منو رئیس صدا میکرد) منم نگران شدم گفتم چی شده زود بگو . گفت قاطی که نمی کنی. گفتم نه پدر راحت باش.گفت راستش این بابایی که زده بهت از دیروز تو بازداشته. همون اول هم مونا تا دیدیش یکی خوابوند زیر گوشش . بنده خدا ادم خوبیه . به زور از دست مونا گرفتیمش داشت مرتیکه رو جر می داد.گفتم خوب؟ گفت من با اجازت با پلیس هماهنگ کردم اوردم که ببینیش منتها جلو مونا نخواستم بگم. اگه ناراحت نمیشی بیارمش ببیندت. میخواد معذرت خواهی کنه بنده خدا خانم و بچه داره. خانم و بچش هم دم درن. چیکار کنم.گفتم اوکی مشکلی نیست عمدی که نزده بگو بیاد. امیر رفت و چند ثانیه بعد اومد. دیدم یه مرد حدود 34 ساله با خانم و یه دختر کوچولو که ماسک زده بود اومدن تو .با مامور پلیس. دستش یه دسته گل بود . دستش خانومش یه جعبه شیرینی و دست دختر بچه یه شاخه گل رز. سلام کردن . منم جواب سلامش رو دادم. مرده با ترس اومد جلو خواست دستمو بوس کنه که من نزاشتم . گفتم امیر زشته خره نزار دیگه. بعد خانوش اومد جلو . یه خانوم حدود سی ساله با قد متوسط با یه مانتو معمولی و بدون ارایش. خانومه هم اومد جلو و شروع کرد به گریه زاری کردن. این بار امیر الاغ زود دوزاریش افتاد و اومد جلو و از خانومه خواست که به اعصابش مسلط باشه. با دیدن اشک های خانومه دختر بچه که خیلی هم ناز بود و اسمش هم فرشته بود شروع کرد گریه زاری کردن . معلوم بود فضای تو اتاق روش تاثیر گذاشته. اسم دختره رو پرسیدم وصداش کردم . گفتم فرشته دایی چی شده چرا گریه زاری می کنی . ناراحت چی هستی عمو. دختره در حال گریه زاری کردن گفت اخه میخوان پدرم رو ببرن زندون. باز زد زیر گریه. به امیر الاغ اشاره کردم که باز بیاد جلو . به مامانش هم گفتم خانوم این یعنی چی این حرف ها رو چرا به بچه میگید . اصلا کی گفته بچه رو بیارید اینجا تا اینقد ناراحت بشه.من دایی کی گفته بابات میره زندون. بیا جلو تو گوشت یه چیزی بگم . دختره اول امتناع کرد ولی مامانش اوردش جلو امیر هم کمک کرد گوش دختره بیاد جلو دهنم. گفتم میخوای بابات نره زندون. دختره با تکون دادن سرش جواب داد اره . گفتم یه شرط داره و اونم اینکه یه ماچ گنده از لپت بکنم. تو هم منو ماچ کنی. قبوله. دختره بدون جواب دادن با تموم وجودش ماچم کرد . منم یه ماچ گنده ازش کردم و گفتم خوب حالا با پدر برید خونه. دختره که یخش وا شده بود گفت اخه اقا پلیسه اینجاست نمی زاره. راس میگفت بچه. از پلیس خواهش کردم که بره بیرون . دست فرشته رو هم گرفتم دستم. بعد رفتنه پلیس امیر زود پرید وسط حرف و گفت …… ببین این اقا که اسمش هم حمید هستش بیمه داره بنده خدا میگه اگه هم بیمه نداد خودم ماشینم رو میفروشم هزینه هات رو میدم ولی یه کاری کن برم پیش خانم و بچم من تهران کسی رو ندارم و بچم بی تابی میکنه. گفتم اوکی ولی اول من یه سوالی دارم. اول بگو داستان چی شد؟ چطوری تصادف کردیم تا منم بعدش بگم چیکار کنیم.حمید والا داشتم میرفتم داروخونه هلال احمر دارو های فرشته رو بگیرم. اخه فرشته بیماری تنفسی داره . دارو هاش رو هم فقط هلال احمر میده . اخر وقت بود و نزدیک بسته شدن واسه همین عجله داشتم . یهو شما اومدید جلو . دستتون سیگار بود و داشتید سیگار می کشیدید. تا بیام ترمز کنم کار از کار گذشته بود.راس میگفت بنده خدا من کاملا یادم اومد که چی شده بود . البته تا اونجا که سیگار رو روشن کردم اومدم تو خیابون.حمید ادامه داد الانم هر جور بگی نوکری تو میکنم و در خدمتتون هستم.من گفتم اولا که هم من بیمه دارم هم شما. منم عمرا دلم نمی یاد یه لحظه و یه ان قلب این فرشته کوچولو رو بشکونم. من نه پولی ازت میخوام نه چیزی . الان هم امیر از طرف من وکالت داره تا ( من و امیر به هم دیگه وکالت کاری داده بودیم) تا مشکل شما رو حل کنه. منتها این پول بیمه رو اگه راضی باشی و اگه بیمه داد میگیرم . چون هم حق شماست که پول دادید بیمه کردید و هم حق من که دارم مالیات و بیمه پرداخت میکنم. قضیه رضایت رو هم خود امیر رفع و رجو میکنه .من امیر جون هر جوری که شده این بنده خدا امشب بره پیش خانم و بچش .رو کردم به خانومه که بعدا فهمیدم اسمش زهراست و گفتم فقط باید قول بدید فرشته رو بازم پیش من بیارید.حمید هم بعد کلی تشکر و قربون صدقه رفتن برگشت گفت حتما حتما این کار رو خواهیم کرد.اون شب تموم شد و امیر کار اون بنده خدا رو انجام داد. هرچند بیمه دهنمون رو صاف کرد تا بعد یه سال پول داد. منم لج کردم پول رو گرفتم دادم شیر خوارگاه امنه.فردا صبح که از خواب بیدار شدم باز دیدم مونا اومده و دستش تو دست منه . سلام دادم و رومو بوس کرد و سلام کرد. گفت یه خبر خوش برات دارم . گفتم می دونم . گفت نمیدونی اگه میدونی بگو؟ گفتم برام قیمه اوردی. گفت اوه اون که اوردم خبر خوب یه چیز دیگست . یه دونه بوسم کن بگم. گفتم باشه. این رفتارمون خیلی عادی بود. منتظر بودم صورتش رو بیاره ولی دیدم یهو لبش رو اورد جلو. منم دیگه بی اختیار لبم رو گذاشتم روش و بوسش کردم. با خوردن لبم به لب مونا حرارت عجیبی درون خودم حس کردم. این اولین بار بود که از لب بوسش میکردم. یه اتیش عجیبی پایان وجودم رو گرفت . مونا که لبش رو برداشت چشماش تو چشمام بود . ولی سریع جو و عوض کرد و با یه لبخند شیطنت امیز گفت فقط یه لبمون رو گیر نداده بودی که اونم اخرش بهت رسید .من سکوتمونا سکوتمونا خیلی ممنون که زنده موندی . بازم یه قطره اشک و این بار سرش رو اورد پاییین و گذاشت رو سینم.چشماش رو بست و گفت دوست دارم.سکوت تنها چیز بود تو اون اتاق.بعد اون کارش مونا واسه عوض شدن جو سریع از اتاق زد بیرون.من دچار یه شوک عجیبی تو زندگیم شده بودم. خانم دوستم که مثل خواهرم بود و تا اون روز حتی با این که خارج از کشور با هم دریا رفته بودیم و شنا کرده بودیم ولی هیچ گونه احساسی بهش نداشتم و کسی که برام هم دوست بود هم خواهر و هم مادر الان حس کردم که رسما اعلام عشق کرده.عذاب وجدان . شهوت . حس گناه و داغی لبهای مونا همراه با حس خیانت همش تو یه ان وارد رگ های خونم شد. حس غریبی داشتم.یک ان گفتم نکنه این دختره ما رو فیلم کرده . سریع پرستار رو صدا کردم. پرستار اومد و ازش خواستم مونارو برام پیدا کنه. پرستار گفت ببخشید اقا ولی خانومتون حقشنیست اینقدر ناراحتش کنید بنده خدا اون شب اول تا صبح نشست بالا سرتون قران خوند و گریه زاری کرد . شما الان چیکارش کردید نشسته اونجا داره گریه زاری میکنه.خدایا چی شده تو این چند روز این داره چی میگه. مونا داره با من چیکار میکنه. گفتم خانوم پرستار تو رو خدا برو بهش بگو بیاد وگرنه پا میشم خودم میام ها.پرستاره رفت و مونا بعد چند ثانیه با چشمای اشک بار اومد تو. سرش کاملا پایین بود. گفتم مونا بیا جلو ببینمت کارت دارم.اومد جلو دستش رو گرفتم و گفتم مونا دارم میمیرم بگو چی شده . دختر این چه کارییه این حرفها چیه . داستان چیه؟مونا یه خنده با شیطنت کرد و گفت چیه خوب حرف بدی مگه زدم خوب دوست دارم دیگه . دوس نداری دوست داشته باشم . از خدات هم باشی زنی مثل من دوست داشته باشه. همین طور حرف میزد و من داشتم به لباش نیگا می کردم. هر جوری بود مثل همیشه شست و سر و تهش به هم اورد . من دیگه پی قضیه رو نگرفتم ولی این حرکت مونا تو دلم غوغایی به پا کرد و نگاهم به مونا کاملا عوض شد.گفتم خوب حالا این خبر خوبت چی بود خانمی؟مونااها اصلا اصل کاری یادم رفته بود. دوست دخترت زنگ زده بود حالت رو می پرسید؟من دوست دخترم . دیونه مگه من دوست دختر دارم.مونا ما غریبه شدیم دیگه کین ایشون این زهرا خانوم کی باشن. اینقدر نگرانتون هستن.من دیونه دوس دخترم کجا بود . زهرا خانوم خانم این بنده خدایی هستش که با هاش تصادف کردم.مونا غلط کرده زنگ زده زینکه جنده. راستی تو از کجا میشناسیش؟من خوب دیشب با شوهرش و بچش اینجا بودن.مونا اینجا بودن؟ چه پر رو. مرتیکه هم زده ناقصت کرده هم پر رو پر رو اومده دیدنت؟ قسم خوردم مر تیکه رو جرش میدم . حالا می بینی اون شب دعا کنه امیر نذاشت همون جا می کشتمش عوضی رو.من اوه یواش چه خبرته. عمدی که نزده. اومد اینجا منم به امیر گفتم از طرف من رضایت بده.مونا غلط کردید جفتتون هم . می دونستم این امیر عوضی از فرستادن من به خونه یه هدفی داره.من مونا یه خواهش ازت کنم.مونا اره عزیزم بگومن مونا دست از سر این بنده خدا بر دار. بخدا دختر کوچیکش رو میدیدی عمرا راضی نمی شدی اذیتش کنی . لطفا این داستان همین الان و اینجا تموم بشه. بعد از ظهر هم قراره بیان . لطفا ارم باش و عفشون کن. باشه.مونا اخه …. ببین چه بلایی سرت اورده.من مونا لطفا.مونا باشه چشم حالا که تو اینجوری میخوای چشم رئیس.تو مدت یک ماهی که تو بیمارستان بودم فرشته با مامانش و باباش هر دو روز یک بار به دیدنم می اومدن . زهرا خانوم هم مثل مونا آشپز قهاری بود. چند بار اول که دیدم آقا حمید هر وقت می یاد کلی وسایل برام می خره منم ازش خواهش کردم که بجای این خرید ها زهرا خانوم برام غذا بپزه. انصافا غذا پختنش خیلی عالی بود و رو دست مونا جون بود. تو همین یه ماه هم هر روز صبح زود مونا به دیدنم می اومد . البته دیگه نمی ذاشتم شبها بمونن. هر روز که از خواب بیدار می شدم مونا زود تر از اینکه من بیدار بشم اومده بود و هر وقت بیدار می شدم دستم تو دستش بود و مونا پیشم بود . این یک ماه باعث شد خیلی به مونا نزدیک بشم و هر روز قبل از روز قبل بهش وابستگیم بیشتر بشه. بالاخره روز های بیمارستان تموم شد و من باید یواش یواش میرفتم خونه. روز ترخیص امیر هم اومده بود مونا هم که از صبح تو بیمارستان بود. منو با یه امبولانس تا خونه بردن . به علت شکستن لگنم پام باید تا سه ماه پام تو گچ بود و می خوابیدم. تو بیمارستان مشکل دستشویی رو از طریق کارکنان بیمارستان حل میکردم ولی تو خونه نمی دونستم چی کار کنم. مونا پیشنهاد داده بود که خودم کمکت می کنم ولی من از امیر خواستم تا یکی رو برام پیدا کنه . اونم با سرایدار ساختمون صحبت کرده بود تا هر روز صبح و بعد از ظهر واسه کمک کردن بیاد . هفته ای سه بار هم شستشو می داد منو. این خیلی خوب بود چون واقعا نمی تونستم تو این زمینه از امیر یا مونا کمک بگیرم. خونه که رسیدم واقعا داشتم شاخ در میاوردم. خونه دسته گل شده بود. تختم هم از اتاقم اوردن بودن تو پذیرایی و جلو تلویزیون گذاشته بودن . همه اینها کار امیر و مونا بود . من واقعا مدیونشون بودم. پرستار ها من و گذاشتم رو تخت و رفتن. دیگه من موندم امیر و مونا. اولین چیزی که خواستم سیگار بود . بعد از یک ماه با خیال راحت می تونستم سیگار بکشم . اخه تو بیمارستان ممنوع بود و فقط تونسته بودم یکی دو بار قاچاقی یه چند پک بزنم . هم من هم امیر و هم مونا هر سه تامون سیگار می کشیدیم. مونا رفت تو آشپز خونه تا چایی و شام حاضر کنه . طرف های غروب بود. مونا دقیقا ساعت دارو هام رو می دونست واسه همین با یه لیوان اب میوه و دارو هام اومد. گذشت تا شب شد . قرار شد اونا شب رو بمونن. با اینکه فاصله خونه امیر اینا تا خونه من کمتر از دویست متر بود ولی بودنشون در کنارم برام ارامش می داد. بعد از خوردن شام ومیوه یواش یواش وقت خواب بود . اونا تو اتاق من ، و من تو پذیرایی خوابیدم . خوابم نمی گرفت داشتم به مونا و این یک ماه گذشته و بوس های هر روزه مونا فکر می کردم . منتظر بودم تا سر و صدایی از اتاق خواب بیاد و کنجکاو بودم به اینکه سکس خواهند کرد یا نه. ولی صدایی نیومد و منم خوابم گرفت.صبح که بیدار شدم دیدم همه جا سکوته. کنترل تلویزیون نزدیکم بود . تلویزیون رو روشن کردم . زدم یه شبکه موسقی و داشتم گوش می کردم که دیدم در ااق خواب باز شد و مونا از اتاق اومد بیرون . با یه لباس خواب نازک که معلوم بود زیرش نه شرت داره نه سوتین. ولی بندش رو بسته بود . البته این اولین بار نبود و مونا رو چند بار با این لباس دیده بودم.مونا سلام صبح عالی بخیر.من سلام مونا جون خوبی خوب خوابیدی . ببخشید تو این مدت خیلی خستت کردم.مونا خفه شو پدر باز سر صبحی داری صدای منو در میاری ها.من خرس گنده کو هنوز خوابه؟مونا نه پدر بنده خدا صبحی پاشده رفته سر کار .صبحونه چی دوس داری برات بزارم.من هر چی دوست داشتی هر چی تو بخوری منم همونو می خورم.مونا اها راستی یادم رفت. اومد جلو و باز لباش رو گذاشت گوشه لبام و بوسم کرد. وقتی خم شد تا بوسم کنه من از یقه لباسش بدن سفیدش رو دیدم . سینه های گرد و خوش تراشش اومدن پایین و من یکی از زیبا ترین صحنه هایی رو که یک خانم می تونه بوجود بیاره رو دیدم. مونا بوس کرد و رفت دستشویی. بعد از چند دقیقه اومد بیرون . تو این حین من همش فکرم تو سینه های مونا و بدن سکسی اون بود . واقعا برای هر مردی دیدن اون صحنه خیلی سخته. از دستشویی که اومد بیرون دیگه بند لباسش بسته نبود با دستش نیگر داشته بود و وقتی داشت می رفت سمت اتاق چون پشتش به من بود دیگه دستشم ول کرد و باز یه صحنه سکسی دیگه بوجود اورد . از در اتاق که رفت تو من نیگام دنبالش بود یهو لباس رو از شونه هاش انداخت پایین و تو یه ان لباس تا روی باسنش پایین اومد و اون بدون اینکه به روش بیاره رفت داخل اتاق و من دیگه بقیه اش رو ندیدم . بعد چند دقیقه مونا از اتاق اومد بیرون همون لباس های شب قبل تنش بود . یه رکابی با بند های نازک ولی این بار بدون سوتین بود که نوک ممه هاش کاملا دیده می شد،لباسش تا نافش هم بیشتر نبود با یه شلوار لی تنگ که کونش کاملا میزد بیرون . اومد و رفت سمت آشپز خونه . کیرم کاملا شق شده بود از یه طرف هم دستشویی داشتم. چند دقیقه بعد با یه سینی اومد تو صبحونه نیم رو درست کرده بود با هم غذا خوردیم و دوباره در حالی که می رفت تا سینی رو ببره گفت ناهار چی دوست داری بازم قیمه یا یه غذای دیگه درست کنم. منم گفتم تو دستات طلاست هر چی سر آشپز ترجیح بدن همون رو میخورم . ولی باید اول یه نیم ساعتی بندازمت بیرون . برگشت گفت وا واسه چی . گفتم می دونی که مشکل دارم. یه خنده ای کرد و گفت برو بچه نترس راحت باش من میرم اتاق. بعد میام . من قبول نکردم . مونا برگشت گفت ها چی شد ما نامحرمیییم نترس چشم چرونی نمی کنم . گفتم نه اصلا بحث این حرفا نیست من راحت نیستم . اصلا برو سیگار بخر بیا. وقتی متوجه شد که من جدیم اونم اصرار نکرد . منم شماره سرایدار رو گرفتم تا بیاد بالا . مونا هم لباس پوشید خواست بره که دیدم یه مانتو تنگ پوشیده . چون سوتین هم نداشت نوک سینه هاش باز زده بود بیرون . دیگه دست خودم نبود . گفتم مونا یه لحظه بیا اومد . گفتم بیا نزدیک تر. اومد . دستم بردم با یه حالت حشری سینه اش رو گرفتم و به شوخی گفتم برو اینا رو بنداز تو سوتین بعد برو بیرون . این چه وضعیه دارن از صد متری راهنما میزنن که بیا منو بخور. بعد دستم رو ول کردم . مونا خندید و گفت حالا چشم چرون کیه . تو با نوک اینا چیکار داری . هرزه بی شعور . خندید. گفتم مونا لطفا برو سوتین بپوش بعد برو. گفت پدر هم گرمه هم اینکه من با ماشین میرم پیاده نمی رم که . گفتم باشه ولی نه من نه امیر دوست نداریم تو با این وضع بری بیرون . لطفا درک کن. تا حالا مونا رو اینقدر رام ندیده بودم . یه چشم قربانی گفت و رفت تو اتاق. تختم طوری بود که نمیشد داخل اتاق رو دید . با اینکه در اتاق باز بود ولی چیزی نتونستم ببینم. مونا اومد بیرون و رو کرد به من سینه هاسش رو داد سمت من و گفت خوبه رئیس؟ اینو عین امیر گفت. راضی شدید نوک موک که دیده نمیشه سایزش هم اگه مورد پسنده رئیسه و امر دیگه ای نیست بنده برم. خندیدم و گفتم افرین حالا خوب شد . بیا حالا یه بوس بده برو. مونا اومد این بار از صورتم بوسید و منم از صورتش بوسیدم و رفت . چند دقیقه بعد هم آقا رضا اومد و کمکم کرد. مونا یه یه ساعتی طول کشید تا بیاد و وقتی اومد دیدم رفته خونشون کلی خرت و پرت آورده.من مبارکه دارید اسباب کشی می کنید؟مونا اره دیگه دیدم نون مفت کباب مفت ما هم گفتیم زیر ساخت هامون رو بیاریم اینجا که راحت باشیم.من زیر ساخت ها ؟ یعنی چی ؟مونا در حالی یه پلاستیک کوچیک رو نشون می داد گفت این ها لوازم آشپزی این بنده خداست. بعد رو کرد به یه پلاستیک دیگه و در حالی که داشت پلاستیک رو سر ته میکرد گفت اینها هم زیر ساخت های امیر جونت هستش. بله معلوم شد خانوم منظورش چی بود . همش لباس زیر های امیر بود. بعد هم اون یکی پلاستیک رو اورد جلو و سر ته کرد ریخت رو من. کلی شرت و سوتین بود با یه بسته نوار بهداشتی. گفتم دیونه چیکار می کنیمونا آخه دیدم یه مدتی اینجام تو هم که حساسی و به لباس گیر میدی همش رو اوردم تا هر کدوم رو که شما اجازه دادید بپوشم.وای مونا چه لباس زیر هایی داشت یکی از یکی سکسی تر و خوشکل تر. خندیدم و گفتم کثافت جمع کن اینا رو . تو مثل اینکه یادت رفته من مجردم ها .مونا مثلا اگه مجرد نبودی چی می شد؟من مونا تو رو خدا پا شو جمع کن رحم کن به حالم.مونا جمع نمی کنم .من مونا دعا کن حالم بده وگرنهمونا وگرنه چی ؟من مونا پا میشم ترتیبتو میدم ها.مونا اوه اوه ترسیدم. تو از جات تکون بخور من خودم یه دور بهت میدم.من مونا خیلی با هم شوخی میکردیم ولی اینبار خیلی جلو رفته بودیم.من من قرار نیست تکون بخورم اونی که تکون میخوره خودش میدونه چیکار کنه.یهو مونا کیرم رو گرفت و جیغ زد رفت کنار . آخه راست راست کرده بودم.مونا اوه اوه اوه چه اماده ، اینو واسه کی اماده کردی؟ کی اینجا بود من که رفتم نکنه با آقا رضا شیطونی می کردید. راستش رو بگو….من نه بخدا دیوونه تو اینا رو اوردی ریخیتی اینجا این جوری شد.مونا با خنده گفت این که واسه دوتا شرت و سوتین اینجوری راست میشه اگه اصلش رو ببینه چیکار می کنه.من اگه اصلش رو ببینه پارش میکنه.مونا والا اونایی که اصلش رو می بینن هیچ کاری نمی تونن بکنن. امید وارم مال تو اینجوری نباشه.مونا اومد جلوتر تا لباساش رو جمع کنه . من با یه حالت امیخته از شهوت با اون دست سالمم بازوش رو گرفتم و در حالی که داشتم دندونام رو به هم می فشردم گفتم مونا می کنمت ها.مونا گفت الان نمیتونی کاری کنی حالا بزار خوب شی خدا کریمه. در ضمن ول کن بازوم رو سیاه میشه صابش دعوات میکنه.من که تازه متوجه کارم شده بودم سریع ولش کردم . مونا داشت لباس رو جمع میکرد که یکی از شرتاش رو که مشکی و قرمز و توری بود بر داشتم و گفتم وای این چقد خوشکله . مونا گفت بیا اینم سوتینش.من مونا تو رو خدا برو اینا رو بپوش ببینم چه جوری میشه؟مونا خجالت بکش عوضی همینم مونده. میخوای یه دور هم بهت بدم . امر دیگه ای نداری.من کثافت خفه شو شوخی کردم. فقط خواست ببینم امیر وقتی اینا رو میبینه چه حالی میشه.مونا امیر . نترس هیچی نمیشه از این بدترش رو هم بپوشم اون کبریت بی خطره. از اون بخاری در نمی یاد.من واقعا؟مونا خدایی هنوز دوستت رو نشناختی؟من نه چطور مگه مشکلی هست؟مونا ولم کن ….. دست رو دلم نذار بعدا بهت میگم حالا.اینو گفت و رفت سمت آشپز خونه. من در حالی که هنوز شرت مونا دستم بود داشتم به حرف هاش فک میکردم.مونا ناهار میخوام کوفته تبریزی بزارم دوس داری؟من وای مونا عاشقتم. اول کوفته میخورم بعد تو رو باشه.مونا اره به همین خیال باش.من هستم. دیگه مونا چیزی نگفت و منو تو فکر برد. یعنی واقعا امیر نمی تونه ترتیب اینو بده . نکنه مشکلی دارن . راستی چرا بعد 3 سال هنوز اینا بچه دار نشدن. و همه این سوال ها تو ذهنم رد و بدل میشد.ناهار اماده شده بود حول و هوش ساعت سه بود که دیدم یکی داره موهام رو نوازش میکنه و صدام میکنه بیدار میشی عزیزم ناهار امادست ها . پاشو قربونت برم باید قرص هم بخوری.من بیدار شدم و مونا قرص های قبل از غذام رو داد. بعد هم رفت ناهار اورد. و کمکم کرد تا بخورم . منم چون یه دستی نمی تونستم لقمه کنم مونا کمکم میکرد.غذای اون روز رو تو سکوت خوردیم . حرف خاصی رد و بدل نشد. غذا که تموم شد مونا رفت و چایی اورد و سیگاری با هم کشیدیم. بعدش هم یکم از این در و اون در حرف زدیم خیلی می خواستم برم سر قضیه صبح ولی نشد. یه نیم ساعت دیگه به مونا گفتم بره یکم بخوابه اونم که خوابش می اومد از خدا خواسته رفت تو اتاق.منم زدم به یه شبکه ترک و تلویزیون تماشا کردم. همون جوری هم خوابم گرفت. غروب باز مونا رو انداختم بیرون و اقا رضا رو صداش کردم . ولی این بار مونا ناراحت شد و و خواست که از فردا این کار رو نکم. بره تو اتاق و تا وقتی کارم تموم نشد نیاد بیرون . منم قبول کردم . شب امیر اومدو دور هم بودیم. امیر رفته بود دکترم و ازش در باره مشروب پرسیده بود . اخه من خواسته بودم . دکتر هم گفته بود مشکلی نیست و میتونه بخوره. با شنیدن این حرف خیلی خوشحال شدم . ازش خواستم بساط رو پهن کنه تا بخوریم . آخه حیوونی مونا خیلی خسته شده بود از صبح . ولی مونا نتونست کمک نکنه رفت و کمک امیر کرد. امیر بساط رو اورد و هر سه تا مون مشغول شدیم. نوع نگاه های من و مونا به هم دیگه عوض شده بود . مونا جلو امیر یه مدل لباس دیگه می پوشید و همیشه با سوتین بود و لباس هاش یکم پوشیده تر بود . ولی امیر که نبود لباس هاش باز تر و سکسی تر بود. شروع به خوردن کردیم. مونا یواش یواش داشت گرم میشد . منم حالم خوب بود . خرس گنده هم که مثل همیشه از پیک سوم به بعد بهونه خواب داشت. یکم که خوردیم امیر پاشد بره بخوابه . امیر که رفت مونا که حالا مست بود گفت ….. یه چیزی بهت بگم گفتم بگو گفت به نظرت من واسه چی مشروب میخورم . یا کلی بگم یه خانم عادی چرا مشروب میخوره؟من موندم چی جوابش رو بدم . گفتم نمی دونم مونا خیلی دلیل ها می تونه داشته باشهمونا خیلی دلیل ها ولی تو خوب می دونی واسه چیه؟من واقعا نمی دونم چی بگم مونا .مونا …. خودت رو به اون راه نزن از حالم معلومه چی میخوام.درسته، مونا واقعا تو اون لحظه سکس می خواست . و من اینو از تو چشماش می خوندم. گفتم خوب باشه پاشو برو پیش امیر. خندید و در حالی که دود سیگارش رو بیرون می داد گفت امیر؟؟؟؟؟؟باشه میرم در رو هم باز میکنم ببین چی میشه؟مونا رفت و چند دقیقه ای سکوت بود. منم ته مونده مشروبم رو سر کشیدم و بعد یه سیگار روشن کردم. بعد از اون سکوت دیدم صدای مونا داره میاد که به امیر داشت می گفتامیر پاشو امیر امیر . پدر پاشو دیگه پاشو زنت تو رو میخواد . امیر پاشو منو بکن دلم سکس میخواد .امیر موناااااااااااا ولم کن میخوام بخوابم.مونا امیر لطفا من الان بهت احتیام دارم.امیر مونا ولم کن الان حسش نیست بزار بمونه واسه بععععععععععععد. و باز هم سکوت.من داشتم از تعجب شاخ در می اوردم . یعنی چی ؟ یعنی داره کس به این مالی رو از دست میده. واقعا نمی خواد بکنه یعنی ؟یعنی چی ؟ دوباره یکم مشروب ریختم و سر کشیدم و دوباره یه سیگار روشن کردم.خیلی حالم بد بود . من اگه بودم و یکی مثل مونا این حرفا رو بهم میزد هم جا جرش می دادم. داشتم به این فک میکردم که اگه من بودم چه جوری میکردمشلباش رو رو لبام میزاشتم و تا می تونستم میخوردمشون. بعد اون سینه های گردش رو با دستام لمس میکردم و با پایان وجود نوکشون رو میخوردم. من تو این حال و هوا بودم و با اون یه دست سالمم داشتم با کیرم ور میرفتم که یهو دیدم مونا با همون شرت و سوتین صبحی از در اتاق اومد بیرون و اومد کنار من. هم من می دونستم اون در چه حالیه و هم اون می دونست من در چه حالیم .مونا سیگاری روشن کرد و گفت دیدی که چی شد.من من اوهموم… ولی چرا؟مونا یه اهی کشید و در حالی که داشت مشروب میخورد گفت همیشه اینطوریه عزیزم. هوس یه سکس مشتی سال هاست که رو دلم مونده. بعد یه لبخندی زد و گفت اصلا ولش کن قسمت ما هم اینه دیگه. تو هم که حالت بهتر از من نیست. راست میگفت تو اون لحظه حالم خیلی خراب بود.مونا میخوای کمکت کنم.من کمک چی ؟مونا با دستش کیرم رو گرفت و گفت کمک کنم بخوابونش دیگه تو که با این وضع زورت به این شاه کیر نمی رسه.من نه ولش کن….مونا دیگه هیچی نگفت و با یه خنده شیطنت امیز دستش رو برد زیر شرتم و کیرم رو گرفت دستشوای چه گندس این. تو این مدت اینو کجات قایم کرده بودی؟ من گفتم مونا ولش کن زشته یهو امیرمیاد می بینهمونا در حالی که با کیرم ور می رفت گفت نترس راحت باش الان توپ هم در کنی اون خرس گنده بیدار نمیشه. وبعد ادامه داد. تو رو خدا بزار کارم رو بکنم.من هم که حالم خیلی بد بود و واقعا نیاز داشتم هیچی نگفتم. مونا ملحفه رو کشید کنار و کیرم رو اورد بیرون وای قربونش برم چه کیری درست 10 برابر کیر امیره. وای چه گندس…… یکم مالیدش بعد یهو با پایان وجود کردش تو دهنش و شرو کرد به ساک زدن.یه چند لحظه بعد گفت …. وای نمی دونی چقدر دلم میخواست الان بتونی اینو بکنی تو کسم جرم بدی و بعد دو باره کرد تو دهنش. منم بی کار ننشستم و با دستم اول بدنش رو مالیدم بعد سینه هاش رو. اروم اروم اومدم سمت پایین و دستم رو کردم زیر شرتش. کسش خیس خیس بود. مونا مرتب می گفت وای چه کیری قربونش برم. وای خدا…کسش خیس خیس بود انگشتام رو می کردم توش و با چو چولش بازی می کردم. گفتم مونا میخوای برات بخورمش. مونا گفت واقعا این کار رو می کنی؟ من گفتم چرا نکنم از خدامه. اومد بالا و کسش رو اورد جلو دهنم. وای چه کس خشکلی داشت لامصب چقدر کوچیک و تنگ بود. زبونم رو کشیدم روش و شرو کردم به خوردنش. مونا هم با پایان وجود داشت ساک میزد. یواش یواش داشتم ارضا میشدم که گفتم مونا داره میاد ها . مونا گفت باشه منم دارم میام. و بعد یهو منفجر شدم. با اینکه یه دو ماهی بود سکس نکرده بودم و یه ماه بود که بیمارستان بودم و کلی وزن کم کرده بودم ولی باز حس خیلی خوبی داشتم. همینجور که مونا ساک زدنش رو تند تر میکرد منم کسش رو تند تر میخوردم . من ابم اومد و مونا داشت ابم رو می خورد که دیدم اونم شرو به لرزیدن کرد و اب کسش بیشتر شد. مونا هم ارضا شده بود. اب کیرم رو نذاشت بره بیرون همش رو خورد و قورت داد. بعد از روم پاشد و شرتش رو درست کرد و سینه هاش رو گذاشت داخل سوتین . بعد هم یه لب مشتی گرفت .مونا مرسی … خیلی بهم حال دادی. واقعا ممنون. ولی یه خواهش ازت دارم.من بگو عزیزم بگومونا بین خودمون می مونه نه. شتر دیدی ندیدی.من مطمئن باش.مونا رفت تو اتاق و من دوباره یه پیک دیگه مشروب خوردم و یه سیگار روشن کردم.باورم نمی شد من و مونا دست به همچین کار احمقانه ای زده باشیم. استرس عجیبی همراه با پشیمونی سراغم اومد. واقعا من و مونا به امیر خیانت کرده بودیم ؟ این غیر قابل عفو بود. وای اگه امیر بفهمه . اگه بدونه. چه جوری می تونم تو چشماش نیگاه کنم. خدایا عجب غلطی کردم.و با این افکار خواب رفتم.صبح که از خواب بیدار شدم امیر دوباره نبود و مونا هم تو آشپز خونه بود. صداش کردم اومد. یه تاپ مشکی پوشیده بود با یه دامن کوچیک و تنگ. یه ارایش مختصر هم کرده بود. مثل همیشه زیبا و سکسی شده بود.سلامی کرد و دیدم با ظرف صبونه اومد تو . خیلی خیلی عادی رفتار می کرد انگار نه انگار که هیچی نشده .دوباره اومد و یه بوس کوچولو ازم گرفت. ظرف صبونه رو گذاشت جلوم و شرو به لقمه گرفتن کرد. تلویزیون رو باز کرد و همراه با موسقی شروع به نم نم خوندن کرد.واقعا باورم نمی شد این همون دختر دیشبی بوده باشه. خیلی اروم بود و تو چشماش ارامش عجیبی بود.صبونه که تموم شد مونا بلند شد و رفت . گفت من میرم تو اتاق تو هم بگو رضا جونت بیاد کمکت. واقعا از این درکش خیلی خوشم می اومد. زنگ زدم آقا رضا اومد و بعد یه نیم ساعتی رفت بهش هم گفتم که بره یکم خرت و پرت بخره بعد از ظهر هم بیاد کمکم کنه یه حموم کنم. از بس رو تخت خواب بودم پشتم خیلی اذیت می شد. واسه همین نیاز به شستشو داشتم. آقا رضا که رفت مونا اومد تو . گفت تموم شد شازده. گفتم اره بیا راحت باش. اومد و رفت تو آشپز خونه. بعد چند دقیقه گفت من میخوام یه دوش بگیرم کاری نداری. گفتم راحت باش من دارم فیلم نیگا میکنم. گفت مرده شورتون ببرن با اون فیلم دیدنتون همتون سر وته یه کرباسید. خندید و رفت حموم. بعد رفتن مونا من دوباره یاد دیشب افتادم. به سرم زد که یه زنگ به امیر بزنم و ببینم چیزی فهمیده یا نه. دیدم تلفن رو میزه واسه همین خواستم برش دارم. واسه این کار باید یکم دستم رو دراز میکردم . خواستم دستم رو دراز کنم که یهو وزنه پام تکون خورد و درد شدیدی رو تو پام حس کردم جوری که دادم در اومد . با صدای داد من مونا از حموم داد زد ….. چی شد چی شد. منم که نمی تونستم تکون بخورم فقط گفتم مونا بیا. مونا اومد . کمکم کرد که جابجا شم تنش یه حوله تن پوش بود که بند جلوش بسته بود . تو حینی که کمکم می کرد سرم رفت سمت سینش و تو اون حال سینه های گرد و سفیدش رو دیدم که حالا دونه های اب هم روش بود و کاملا سکسیش کرده بود. حواسم به سینه هاش بود که کارش تموم شد و بلند شد. گفت چته چی شد. گفتم هیچی می خواستم به امیر بزنگم که اینجوری شد. اینا رو که میگفتم چشمم به سینه هاش بود که الان یقش هم یکم باز شده بود. مونا که دید من هواسم به سینه هاش هستش گفت . امان از دست شما مرد ها که چقد چشم چرونید . چته ممه ندیدی بیا خوب ببین حالا. اینو گفت و حولش رو کامل باز کرد. وای خدایا شرت هم پاش نبود. چقدر خوشکل بود سینه های این دختره. انگار تو تموم عمرش کسی بهشون دست نزده . مونا این و گفت یه لحظه سینه هاش رو نشون داد و گفت بسته من برم به حموم برسم. زیاد نیگا کنی واست خوب نیست. مونا رفت و قبل از اینکه وارد اتاق بشه که بره حموم حوله رو از تنش در اورد. من دیگه کاملا راس کرده بودم و از پشت به اندام لخت مونا نیگا می کردم. کون زیاد بزرگی نداشت ولی هیکلش فوق العاده زیبا و سکسی بود.حدود یه ساعت بعد مونا از حموم اومد بیرون این بار از اتاق صدام کرد و گفت…. بیداری ؟ گفتم اره . با یه شرت و سوتین نیلی رنگ اومد تو اتاق و گفت بهم میاد . گفتم فوق العادس دختر . تو میخوای با این کارات پدر منو در بیاری دیگه. خنده شیطنت امیزی کرد و گفت خدا وکیلی کدوم مردی میتونه الان از من بگذره. گفتم خدا وکیلی هیچ مردی نمی تونه ازت بگذره حتی من با این حالم.مونا اگه سالم بودم همچین می کردمت که جیغت تا هفت کوچه اون ور تر بره.مونا بله با اون دسته بیلی که شما بستید به کمرتون هر کی رو بکنید دادش تا هفتا کوچه اون ور تر میره.هنوز دم در اتاق بود. گفتم مونا بیا جلو کارت دارم. گفت بلخ،حتما، بیام تا بکنی عمرا.اینو گفت و رفت تو اتاق. هر چی هم صداش کردم دیگه جواب نداد . بعد چند دقیقه دیدم با یه پیراهن خوشکل و شلوار اومد بیرون.گفتم چی شد. گفت هیچی مگه قرار چیزی بشه.من پدر میخواستم بکنمت ها.مونا ارواح عمت فکر کردی منم بهت میدم.دیگه کم رویی رو کنار گذاشتم و اشاره کردم به کیرم که راست شده بود. گفتم من جهنم دلت به حال این بد بخت بسوزه.گفت ….. عجله نکن همه چی به وقتش.بعد هم رفت آشپز خونه منم بی خیال شدم.اون روز هم گذشت .اون هفته هم گذشت . ما هر روز با مونا نزدیک تر و نزدیک تر می شدیم. حس میکردم روحیه مونا خیلی خیلی بهتر از قبل ها شده. دیگه با هم راحت درد دل میکردیم . بالاخره موضوع مشکلش با امیر رو هم فهمیدم. امیر کیرش هم خیلی خیلی کوچیک بود و هم تو سکس به هیچ عنوان کمک نمی کرد که هیچی هر هفته یه بار با زور مونا سکس می کردن. اونم کل سکسشون در حد چند دقیقه بود. چون خیلی زود ارضا میشد اگه حالی داشت با دست مونا رو ارضا می کرد اگه نه که هیچی. در ضمن امیر نه سینه می خورد نه کوس. کلا ظاهر قضیه این بود که این امیر خان ما تو این چند سال هیچ طوری نتونسته مونا رو ارضا کنه . و مونا هم سوخته و ساخته با هیچ کس دیگه ای هم نبوده و در بد ترین حالت خود ارضایی میکرده.بعد از قضیه اون شب تا یک هفته بعد هیچ اتفاقی نیافتاد ولی تو این مدت مونا هر روز لباس های سکسی می پوشید و حتی بعضی وقت ها از صبح تا غروب که امیر می اومد با شرت و سوتین تو خونه می گشت.دقیقا اگه اشتباه نکنم ده روز بعد از ماجرا اون شب بود که مونا یکم دیر از خواب پا شد . اومد با لباس خواب دم در اتاق ایستاد. سلام کرد. منم گفتم سلام خوشکله. بیا تو دم در بد . گفت میام ولی یه شرط دارم گفتم چیه شرطت اون وقت. بدون اینکه جوابم رو بده با سرعت اومد سمتم و ملحفه رو زد کنار و مسقیم رفت سراغ کیرم . من که با دیدن اون حالت سکسی و لباس خواب سکسی تر اون یواش یواش کیرم نیم خیز شده بود خودم رو اماده کردم واسه یه سکس مشتی. مونا کیر نیم خیز منو کرد دهنش و بدون اینکه مثل اون روز قربون صدقه کیرم بره یه ضرب داشت ساک میزد . خیلی وحشیانه داشت ساک میزد و تخم هام رو می لیسید. گفتم مونا پس من چی؟ بازم بدون اینکه حرفی بزنه اومد روم و 69 شدیم . البته کار واسه اون و من سخت بود . چون من نه می تونستم تکون بخورم نه مونا به خاطر وضع من می تونست راهت باشه. هر طوری بود کوسش رو رسوند دهنم و منم مثل اون شب براش خوردم. گفتم مونا پاشو لباست رو در بیار . آخه اذیتم می کرد. سریع بلند شد و لباس رو در اورد . گفت دیگه تحمل ندارم می تونی بکنی توش. من که دیگه الان وزنه پام در اومده بود و خیلی هم حشری بودم گفتم باشه بیا روش ولی خیلی فشار نیار. مونا پا هاش رو باز کرد و اومد رو من . کسش رو گذاشت دم کیرم و اروم اروم کرد تو . لامصب چقدر تنگ بود. فک نمی کردم اینقدر تنگ باشه. البته کیر منم تقریبا بزرگه . مونا اروم اروم داشت فشار می داد. بار اول نشد . اومد بالا کسش رو اورد جلو دهنم گفت خیسش کن . این شاه کیر باید بره این تو. منم دوباره با اب دهن زیاد کسش رو کاملا لیس زدم و خیسش کردم. دوباره رفت سراغ کیرم و باز تلاش کرد که بکنه تو . مونا فشار بیشتری لازم داشت تا کیرم بره تو کسش . من کس به اون تنگی ندیده بودم. گفتم مونا خیلی تنگی دختر . مونا اونقدر حشری بود که نمی دونست چیکار کنه دستش رو برد سمت دهنش یکم تف برداشت و زد رو کیر منو کس خودش بعد دوباره کسش رو گذاشت رو کیر من و فشار داد فشار زیادی رو کمر من اومد ولی نخواستم به روم بیارم . یعنی واقعا تو لحظه جاش نبود . یهو انگار کیرم از داخل یه حلقه ای گذشته باشه رد شد و رفت داخل کس مونا. وای خدایا عجب کسی هست این . مونا جیغی زد و وایستاد دوباره فشار داد و پایان کیرم رو کرد تو کسش. چشماش رو بسته بود و فشار زیادی رو تحمل میکرد. داغی خاصی رو تو اطراف کیرم حس کردم. اول فکر کردم اب کسش هستش ولی دقت که کردم دیدم خونه. اره واقعا خون بود. وای خدایا یعنی مونا دختر بود. مونا دختر خون اومد . مونا تو دختر بودی؟ اره فک کنم عزیزم . این جوابی بود که مونا داد و من تو حال عجیبی فرو رفتم . مونا شروع کرد به بالا پایین پریدن و حال کردن با کیر من . حدود سه چهار دقیقه ای تلمبه زد و بعد بدنش شروع کرد به لرزیدن. مونا واسه اینکه رو من نباشه خودش رو پرت کرد کنار و چشماش رو بست . یه نیم ساعتی گذشت . من داشتم به اتفاق افتاده فکر می کردم . به اینکه مونا بعد از سه سال هنوز دختر بود . به لباس خودم و ملحفه و کس مونا که غرق در خون بود نیگاه می کردم. نمی دونستم این قضیه رو چه طوری هضمش کنم. مونا اروم اروم که چشماش رو باز کرد اومد سمت من و برای اولین بار ازم لب محکمی گرفت و گفت … ممنون ازت بهترین سکس عمرم بود . منم گفتم نوش جون دعا کن که تو این حال بودم اگه نبودم یه کاری می کردم که تا اخر عمر این سکس رو فراموش نکنی. الان هم پاشو این ملحفه ها رو جمع کن. مونا که پاشد دستش رو گرفتم و گفتم مونا دوست دارم همین جور لخت کنارم باشی. گفت باشه مییام ولی اول اجازه بده اینجا رو مرتب کنم. گفتم نه می خوام با هات حرف بزنم. کنارم نشست و گفت میشنوم بگو.من مونا چرا هنوز دختری؟مونا دلیلش رو مگه اون روز صحبت نکردیم . من فک میکردم پرده ندارم ولی از قرار معلوم کیر امیر نتونسته پردم رو پاره کنه و من هنوز دخترم.من الان از این به بعد وضع ما چی میشه.مونا راحت باشم؟من راحت باشمونا تو امیر رو دوس داری؟من اره خوب اون جای برادر منهمونا دوس داری زنش جنده لاشی باشه؟من نه مسلما.مونا امیر به هیچ عنوان نمی تونه خواسته های جنسی منو بر اورده کنه پس باید جورش رو تو بکشی. من دیگه بسمه بیشتر از این نمی تونم خودم رو ازار بدم . دارم یواش یواش روانی میشم. خسته شدم از خود ارضاییی. حشرهای تو خودم مونده . سکس های نیمه کاره. الان انتخاب با خودته . یا می تونی شاهد دادن من به یه غریبه باشی یا همه چیز رو به امیر بگی و برای همیشه من از شما دوتا جدا شدم. این جا به بعدش به عهده شما.من رفتم دوش بگیرم.مونا صب کن صب کن میخوام باهات حرف بزنم لامصب. ولی مونا گوشش بدهکار نبود و رفت حموم . بلد بود چیکار کنه.مونا عمرا اهل دادن به یه غریبه نبود چون اگه بود تا حالا ده بار این کار رو کرده بود . منم اهل فروختن مونا به امیر نبودم. ولی اینکه به امیر خیانت کنم صرف اینکه مونا به خواسته های جنسیش برسه هم برام قابل هضم نبود.در گیر این قضایا و حرف ها بودم که خوابم برد.از خواب که بیدار شدم مونا تو آشپز خونه بود . صداش که کردم اومد . و سلام کرد .گفتم مونا باید حرف بزنیم . گفت من حرفام رو زدم . گفتم ولی من شرایطی دارم. گفت باشه بگو .من گفتم جلو امیر همون ادمای سابقیم . تحت هر شرایطی مورد روز اول تکرار نخواهد شد. به هیچ عنوان جایی که امیر باشه سکس نخواهیم داشت. هر روز هر روز هم این کار نشه هر وقت فرصت بود. باشه؟مونا لباش رو اورد جلو و گفت به شرطی که الان یه لب مشتی بهم بدی . منم گفتم به شرطی که الان منم مثل خودت راحت کنی .مونا یه چشم قربانی گفت و خواست بره سراغ کیر من که گفتم نه صب کن بمونه واسه بعد . با تعجب گفت چرا؟ گفتم باید بشورمش خونیه. خانوم که تازه دوزاریش افتاده بود گفت وای هواسم نبود الان ظرف میارم بشورم. رفت و یه ظرف اب گرم اورد و شرع کرد به شستن کیرم . کیر من هم راست راست شده بود . مونا گفت …. لعنی این همه سال اینو داشتی و ما تو حسرت بودیم . منم گفتم عزیزم از این به بعد هر وقت بخوای در خدمتتون هست.مونا اره با این همه شرطی که تو گذاشتی حتما .من مونا باید درک کنی دیگه . باور کن هنوز نتونستم قضیه رو هضم کنم . لطفا .همین جور بمونیم تا ببینیم چی پیش میاد . کار شستن کیرم که تموم شد با یه حوله خشک کرد و افتاد به جونش . باور نمی کردم به این خوبی بتونه ساک بزنه. یکم که خورد ازش خواستم تا منم براش بخورم ولی گفت نه میخوام هنوز اون حسه تو تنم بمونه. منم یکم با سینه هاش ور رفتم تا ابم اومد و اونم ابم رو یکمتو دهنش چرخوند و تا اخرین قطرش رو از کیرم کشید بیرون بعد همش رو برد تو دستشویی خالی کرد.تازه به خودم اومده بودم که یادم اومد امروز نه قرص هام رو خوردم نه صبونه . واسه همین هم مونا ناهار رو زود اماده کرد و خوردیم.2 ماه بود که تو خونه بودم و به صورت مرتب با مونا سکس داشتم . گچ پام رو باز کرده بودن و داشتم میرفتم به فیزیو تراپی الان دیگه راحت تر سکس می کردیم و می تونستیم تو حالت های مختلف باشیم . ولی همیشه حرکت ها از طرف مونا بود و عمل رفت و برگشت توسط اون انجام می شد.دوران نقاهتم که تموم شد الان دیگه راحت می تونستم حرکت کنم و حتی رانندگی کنم . تو مدتی که رانندگی نمی کردم همیشه ماشین دست مونا. مونا اینا هم رفته بودن خونشون و مونا هر روز صبح می اومد و بهم سر می زد . فرشته و مامانش هم هفته ای یه بار می اومدن خونم و به هم سر میزدن. دیگه دوست داشتم که یه سکس اساسی با مونا داشته باشم واسه همین هم با دکتر صحبت کردم و دکتر گفت می تونی راحت سکس کنی.خودم رو اماده کرده بودم . با امیر صحبت کردم و قرار شد یه دو روزی بریم مشهد زیارت . اخه مونا نذر گفته بود. رفتیم مشهد و دو تا قربونی بریدیم و بر گشتیم. صبح روز بعدش بعد از حدود 5 ماه تصمیم گرفتم برم سراغ شرکت قبلیم و پول هام رو بگیرم.از در شرکت که رفتم تو همه با دیدن من اونم بعد 5 ماه داشتن شاخ در اوردن و سراغم رو میگرفتن . اخه تو این مدت به هیچ تلفنی از اونها جواب نداده بودم. رفتم سراغ رئیس خیلی مودبانه در زدم و رفتم تو . صحبت کردیم و من حق و حقوقم رو خواستم . اونم معذرت خواهی کرد و بعد از اینکه از دسته چک خودش برام مبلغ رو نوشت ازم رسما خواست که تو همون شرکت دوباره شرو به کار کنم . ولی من قبول نکردم. البته رسما هم رد نکردم و گفتم اجازه بدید تا کمی فکر کنم .اومدم بیرون و رفتم خونه . با مونا هم صحبت کردم اونم شب شام دعوتم کرد . قبول کردم .رسیدم که خونه دیدم تلفنم زنگ خورد . زهرا خانوم بود . جواب دادم بعد از احوال پرسی ازم پرسید کجایید منم گفتم خونم . گفت اگه مزاحم نیستم می خوام بیام دیدنتون . منم که فکر می کردم فرشته رو میخواد بیاره با کمال میل او کی دادم . یه یک ساعتی شد تا بیاد . منم تو این مدت اساسی همه جا رو مرتب کردم و چایی گذاشتم . ایفن که به صدا در اومد در رو باز کردم ولی بر عکس همیشه که فرشته می گفت منم درو باز کن اینبار خود زهرا خانوم بود . زهرا خانوم اومد بالا منم در اپارتمان رو باز گذاشتم تا بیاد بالا. رسید در رو بست . با دیدن زهرا خانوم چشمام چهار تا شدوای خدایا این زهرا خانوم ما بود. چه عروسکی بود. خودش رو هفت قلم ارایش کرده بود . یه مانتو گشاد پوشیده بود و موهاش هم بیرون بود . تعجب منو که دید خندید و گفت خوب چیه ما حق ارایش کردن و خوشکل شدن رو نداریم . همش باید مونا خانوم خوشکله کنه ما کم بیاریم.من نه خواهش میکنم . فقط تعجب کردم که با اینکه شما اینقدر خوشکلید چرا هیچ وقت ارایش نمی کنید . ببین چه عروسکی شدی.زهرا خواهش میکنم شما لطف دارید .زهرا خیلی راحت و بی پروا حرف میزد. یواش یواش روسریش افتاد رو دوشش و موهاش هم اومد بیرون . منی که تا حالا این جوری ندیده بودمش بیشتر تعجب کردم و گفتم این اومده امروز اینجا بده . باور نمی کنی نیگاه کن.گفتم خوب زهرا جون تعریف کن فرشته کو . اونو چرا نیاوردی. اونم برگشت گفت چه عجب مونا خانوم نیستن. گفتم ولی این جواب من نبود ها.زهرا راستش رفته خونه مادر بزرگش منم گفتم یه بار هم تنها بیام اینجا تا با شما راحت تر حرف بزنم.من خیلی خوش اومدی عزیزم قدمت رو چشم.اینو گفتم و رفتم از آشپز خونه یه چایی براش اوردم.تو برگشت از صحنه ای که دیدم داشتم شاخ در می اوردم . خانوم روسریش رو برداشته بود و مانتوش رو در اورده بود . یه تاپ با بند های نازک مشکی تنش بود بدون سوتین که سینه های گندش بد جور بیرون زده بود . با یه شلوار تنگ تنگ. که قشنگ می شد کس بیرون زدش رو دید. با دیدن این صحنه کیرم اروم اروم هوس بلند شدن کرد. من که خودم رو واسه مونا جونم حاضر کرده بودم الان قسمت زهرا داشتم می شدم. نشستم بغل زهرا رو مبل و صاف نیگاه کردم تو چشماش.زهرا لبحندی زد و اونم تو چشمام نیگا کرد. گفتم میتونم زهرا صدات کنم . گفت اره عزیزم. اروم دستش رو گرفتم . دستاش داغ داغ بود . یهو دستشو کشید و گفت وای خدا اصلا یادم نبود یه چیزی برات اوردم بیا ببین. پاشد رفت سمت کیفش که رو میز ناهار خوری بود.زهرا بیا دیگه یه چیزی برات اوردم که اگه ببینی خیلی خوشت می یاد.من اومدم عزیزم اومدم.رفتم جلو پیش زهرا . زهرا گفت بشین کارت دارم . نشستم رو صندلی ناهار خوری . زهرا یه لبخندی زد و در حالی که دستش رو می برد داخل کیفش گفت چشمات رو ببند . منم که داشتم یواش یواش شک می کردم گفتم چرا؟ گفت می خوام سورپرایز بشه. چشمام و بستم و گفتم مادر جنده لاشی الان میگه چشمات رو باز کن و میینم که لخت جلوم وایستاده . صدای باز شدن در یه چیزی اومد . بعد گفت حالا چشمات رو باز کن . وای خدای من از چیزی داشتم می دیدم واقعا داشتم شاخ در می اوردم . الان تو این فصل زهرا برام مربای توت فرنگی اورده بود . من عاشق این مربا بودم . اونم اینکه با دست پخت زهرا باشه. گفتم وای زهرا دستت درد نکنه. خدایی جا داره الان دستات رو ببوسم . زهرا یه عشوه ای اومد و گفت دستام رو مطمئنی . من دیگه دوزاریم افتاده بود که امروز حتما یه اتفاقی بین ما دو تا خواهد افتاد. گفتم باشه هر جا رو که دوست داری می بوسم .زهرا باشه حالا فعلا بیا از این مربا بخور بین اصلا دوست داری بعدا به اون جاش هم می رسیم.من چشم تو رو خدا بده بخورم.زهرا انگشتش رو کرد داخل شیشه مربا و اروم یه دونه از توت فرنگی ها رو در اورد . من دهنم رو باز کردم و زهرا با یه ناز و عشوه خاصی توت فرنگی رو اول مالید و انگشت کرد به لبم بعد گذاشت تو دهنم. طعم شیرین مربا منو بیشتر حشریم کرد . بعد دوباره دستش رو برد تو شیشه و یکی دیگه برداشت. این بار توت فرنگی رو مالید و انگشت کرد به لبای خودش و بعد لباش رو غنچه کرد . نوک توت فرنگی رو گذاشت وسط لباش و با یه انگشت فشار داد که بره تو . اینجوری شیره داخل توت فرنگی بیرون زد و دور لباش شیره ای شد. گفت وای لبام رو ببین باید پاکش کنم. گفتم میخوای کمکت کنم . گفت واییییییی ممنون میشم. دو تا بازوی زهرا رو گرفتم و با زبونم شیره های دور لبش رو پاک کردم. توی چند ثانیه لب هامون به هم گره خورد. زهرا به طور عجیبی لب می گرفت . انگار می خواست لب هام رو بکنه. بعد منو از خودش جدا کرد یه ذره فاصله گرفت و دو طرف پاییین لباسش رو گرفت. لباسش رو اروم اروم بالا اورد تا درش بیاره. تاپش رو که داشت در می اورد انگار سینه هاش رو داری از قفس ازاد می کنی دوتا سینه گرد و سفید پریدن بیرون. چشمای خمار زهرا با لبهای قرمزش که حالا ماتیک روش هم به اطرافش مالیده شده بود و بالا تنه لختش کیر هر مردی رو راست می کرد. زهرا صاف تو چشمام نیگا کرد و گفت …. منو بکن لطفا دارم می میرم. منم دیدم واقعا نمی شه از همچین هلویی گذشت . با دستام سینا هاش رو گرفتم و لب هام رو سپردم به لب های زهرا . همجون که سر پا بودیم لب می گرفتیم و من با ممه های زهرا ور می رفتم . اروم اروم بردمش سمت اتاق خواب . زهرا دستش رو برد سمت کیر من و از رو شلوارداشت می مالید. رسیدیم اتاق خواب و انداختمش رو تخت. رفتم سراغ سینه هاش و با ولع خاصی شرو به خوردن کردم. زهرا دستش رو برده بود زیر شلوارم و داشت از اون زیر با کیرم ور می رفت. سینه های فوق العاده خوش فرم زهرا زیر دندونم بود و من داشتم با پایان وجود می خوردمشون . زهرا بلندم کرد و گفت بسه کیرت رو در بیار. به پشت خوابیدم و خودش اومد کمربندم رو باز کرد و شلوارو شرتم رو کشید پایین . اول یکم با دستاش با کیرم ور رفت و بعد یه تف انداخت روش و شرم به خوردن کرد . انصافا خیلی حرفه ای می خورد . خیلی ماهر تر از مونا ساک میزد. یکم که خورد ازش خواستم بیاد بالا تا منم کوسش رو بخورم . که یادم اومد هنوز اون شلوار تنشه. شلوارش رو کشید پایین و شدیم 69. بهترین حالتی که دوس دارم. فکر نمی کردم لای اون پاهای زهرا کس به این تمیزی و خوشکلی باشه . بر عکس کس مونا که سبزه بود کس این سفید و صورتی بود. ظاهرا هم تازه اپیلاسیون کرده بود . چون کسش خیلی خیلی نرم و لطیف بود . دریغ از کوچکترین تار مو. نوک زبونم رو اروم بردم سمت کسش . زهرا فقط نفس می زد و کیر می خورد . از اون خانم هایی که موقع سکس سایلنت هستند بود. و دقیقا بر عکس مونا که جیغ و دادش همه جا رو می گرفت . کسش زیاد تنگ نبود و معلوم بود که حمید اقا حسابی بهش حال می ده البته ناگفته نمونه که خانم با اینکه یه شیکم زاییده بود ولی کس سر حالی داشت. من با نکو زبونم قشنگ کسش رو لیس میزدم . یکم بعد کل زبونم رو در اوردم و با پایان وجود شروع به لیسیدن کسش کردم. تو همین حال زهرا دستش رو اورد سمت کسش و جایی که کس شرو میشه رو شرو به مالیدن کرد. فهمیدم که به اونجا بیشتر حساسه . واسه همین برش گردوندم و همونجاش رو شرو به لیسیدن کردم . با این کارم حالا دیگه مست مست شده بود . و داشت با سینه هاش ور میرفت . یاد مربای توت فرنگی افتادم که رو میز بود . بلند شدم و گفتم چند لحظه صب کن. زهرا پرسید چیزی شده گفتم نه منم یه سورپرایز برات دارم . رفتم از پذیرایی مربا رو ارودم . زهرا با دیدن شیشه مربا لبخندی زد و گفت میخوای منو بکشی. خندیدم و یه دونه از مربا ها رو برداشتم . نشستم وسط پاهاش و مربا رو مالیدم به کسش. زهرا داشت دیونه می شد و مرتب پاهاش رو به هم می مالید و انگشت کرد و سینه هاش رو با دستاش لمس می کرد. توت فرنگی رو گذاشتم لای لبام و با لبام و توت فرنگی شرو به خوردن کس مربایش کردم. زهرا اروم اروم ناله می کرد یهود من کشید بالا و تو گوشم گفت بکن دیگه دارم می میرم. بدون اینکه من کاری بکنم کیرم رو گرفت و گذاشت دم کسش . با جابجا کردن کسش کیرم رو تو کسش بلعید. اهی کشید و گفت اینو می خواستم . اروم اروم شروع به کردن کردم. زهرا گفت اره اروم اروم بکن دوست دارم . اروم دوست دارم. حرکت کیرم داخل کس زهرا و حرکت های بدن زهرا زیر کیر منظره بسیار جالبی رو ایجاد کرده بود . دقیقه ها همین جوری می گذشت و من و زهرا راضی از سکسی که بینمون در جریان بود . یواش یواش حس خستگی کردم . به زهرا گفتم بر گردیم تو بیا روم . اونم قبول کرد. من به پشت خوابیدم و زهرا اومد روی من . بسیار حرفه ای و اروم کسش رو وارد کیرم کرد و به صورت رومانتیک ای شرو به حرکت دادن بدنش کرد . زهرا خیلی خوب بلد بود . طوری رفتار می کرد که اب ادم زود نپره بیرون. واسه همین هر وقت حس میکرد داره ارضا میشه یا اب من داره میاد کامل نگه می داشت و می اومد ازم لب میگرفت یا سینه هاش رو می سپرد به دهنم. منم ثابت می موندم و سینه هاش رو می خوردم. حدود یک ساعتی بود که این جوری بودیم . زهرا گفتم من دارم خسته میشم بریزیم . منم قبول کردم . قوس کمرش رو زیاد کرد و کسش رو تنگ کرد . حالتی به کسش داد که حس کردم فشار زیادی رو کیرم داره میاره . بعد اول یکم اروم و بعد با سرعت زیادی شرو به بالا پایین پریدن کرد . گفت تا می خواد ابت بیاد بگو . زیر اون فشار کسش نتونستم زیاد دووم بیارم گفتم ابم داره میاد . اونم داد زد منم . تو همون حال جفتمون با هم ارضا شدیم و من ابم رو تو کسش خالی کردم . زهرا در حالی که می لرزید محکم بغلم کرده بود و منو محکم گرفته بود . یهو شل شد . ولی روم بود و کیرم توی کسش. چند دقیقه ای گذشت تا کیر من خوابید و از کسش افتاد بیرون. زهرا هم اومد کنارم و تو اغوشم خوابید . خیلی خوشم اومده بود ازش خیلی خوب و عالی سکس می کرد . البته مونا با زهرا تفاوت های زیادی داشت . اون سینه هاش کوچیکتر بود و کسش خیلی خیلی تنگ تر . دوست داشت زود ارضا بشه ولی به دفعات زیاد. زهرا یک بار ارضا می شد ولی تو مدت زمان طولانی تر . من تو این فکرا بودم که زهرا بلند شد و گفت میشه دوش بگیرم . منم قبول کردم . خیلی دوست داشتم بازم بکنمش و اینبار زیر دوش . زهرا که رفت حموم چند لحظه ای صبر کردم و بعد رفتم حموم . در رو زدم و گفتم اجازه هست . زهرا گفت خواهش میکنم بفرمایید . رفتم تو . از پشت بهش چسبیدم و سینه هاش رو تو دستم گرفتم . زهرا مکثی کرد و برگشت رو به من. …. جان ببخشید خیلی خسته شدم باید برم دیرمم هم شده . می دونم دوس داری ولی اگه اجازه بدی سری بعد . قبول کردم اون یه دوش گرفت . منم سریع یه دوش گرفتم و با هم رفتیم بیرون . من مشغول لباس پوشیدن بودم که دیدم زهرا سریع لباس پوشیده . یه ان نشناختمش. باورم نمی شد . همون زهرا خانوم همیشگی بود . با یه مانتو معمولی . بدون ارایش و خیلی ساده .من ااا چی شد . عوض شدیزهرا دیگه دیگه . باید بعضی چیزا رو رعایت کرد.من هر جور راحتی.زهرا راستی یه چیزی می خواستم بگم .من بگو.زهرا این دختره مونا رو دیگه تو پذیرایی نکنش. صداش تا دم در میاد.من واقعا . بی خیال کی شنیدی.زهرا هفته قبل اومده بودم ببینمت. در پایین باز بود منم خواستم سر زده بیام . جلو در که رسیدم شنیدم. از همون جا هم هوس کردم باهات باشم.من پس دم مونا گرم که منو به تو رسوند.زهرا چی بگم . والامن رفتم جلوتر. زهرا دم در بود . دستش رو گرفتم . تو چشماش یهحالت عجیبی بود . از گوشه لباش یه دونه بوسیدم و گفتم زهرا بازم بیا باشه . ولی نه برای سکس بیا بشینیم حرف بزنیم.زهرا در حالی که حس کردم بغض کرده گفت باشه. ولی چشم به راهم نباش . موقعیت که جور شد میام.ازش خداحافظی کردم و بغلش کردم . درونش پر بود . منو به فکر فرو برد . اون ادمی که اومد با اون ادمی که رفت زمین تا اسمون فرق داشتن. زهرا رفت و برای همیشه رفت . دیگه هیچ وقت ندیدمش . حتی یه بار هم رفتم خونشون ولی یه خوش امد گفت و رفت تو آشپزخونه . منم دیدم موقعیت اینجوریه سریع رفتم . و دیگه هرگز نه دیدمش نه باهاش حرفی زدم . هنوز هم دوس دارم ببینمش و باهاش حرف بزنم . خانم خوبی بود .بعد رفتن زهرا من یه چند ساعتی خوابیدم تا اینکه مونا زنگ زد که دیونه کجایی پاشو بیا. بلند شدم واماده رفتن شدم . خونه مونا اینا که رسیدم امیر هنوز نیومده بود . رفتم تو و خیلی عادی مثل همیشه با مونا احوال پرسی و رو بوسی کردم.یه نیم ساعت دیگه امیر اومد . با امیر در باره کار و بیمه و غیره حرفیدیم. مونا شام استیک درست کرده بود . شام رو خوردیم و یکم مشروب هم زدیم . بعدش من دیگه نموندم . چون ترسیدم باز مونا کار دستم بره . اونها اصرار کردن بمون ولی من هر جوری بود پیچوندم. اومدم خونه. تو راه کمی قدم زدم .یاد گذشته ها افتادم.یاد پدر و مادر و خواهرم . خیلی دوست داشتم الان اونها هم بودن. خیلی حس تنهایی کردم . بغض گلوم رو گرفت و نا خود آگاه گریه زاری ام گرفت. رسیدم خونه و اساسی گریه زاری کردم. دلم خیلی گرفته بود . همون جور خوابم برد . صبح که بیدار شدم یه راست رفتم بهش زهرا و سر قبر پدر و مادر خواهرم . یکم باهاشون حرف زدم. بعدش هم رفتم سراغ قبرعموم و اونجا بود که بغضم ترکید . خیلی حالم بد بود خیلی … داشتم خفه می شدم. یکم که گذشت و حالم خوب شد بلند شدم که برم . موبایلم رو روشن کردم دیدم مونا 12 تا اس ام اس داده نگرانم بود طفلک . هنوز اس اول رو باز نکرده بودم که زنگ زد . …. کجایی تو . مردم از نگرانی. خونه هم که نیستی کجایی؟ گفتم مونا حالم خوب نیست اومدم سر قبر. اینو که گفتم مونا کمی اروم تر شد و گفت باشه پس بیا خونه منتظرتم. راه افتادم سمت خونه . مونا زود تر از من رسیده بود کلید خونه منم داشت.مونا منتظرم بود . نشستم یه دم جوش گیاهی برام اورد . یه قرص هم داد خوردم. بهم گفت دراز بکش . رفتم رو تخت و دراز کشیدم . اومد کنارم و اروم اروم مثل یه مادر موهام رو نوازش کرد . مونا اروم اروم خوابوندم . نمی دونم چه مدتی خواب بودم که یهو از خواب پریدم . مونا هنوز کنارم بود و داشت بهم نیگا می کرد . تابلو بود که بی صدا گریه زاری کرده . منو که دید یه لبخندی زد و ارم تو گوشم گفت … دوست دارم. خیلی دوست دارم . منم گفتم مونا منم دوست دارم .بغلش کردم و اومد تو آغوشم . واقعا بهش به آغوش گرمش نیاز داشتم . محکم بغلش کردم وموهاشو بوسیدم . مونا خیلی مهربون بود . خیلی و واقعا تو هر حالی درکم می کرد. تا حالا حتی یه بار هم ناراحتم نکرده بود. خیلی بهم ارامش می داد . طرف های غروب شده بود که مونا گفت گشنت نیست تو . گفتم چرا. چیزی واسه خوردن هست ؟ گفت اره ولی فک نکنم الان حس خوردنش رو داشته باشی . فهمیدم چی میگه . دیوونه منظور کسش بود . گفتم اون بذار واسه بعد . الان حاضر شو بریم بیرون . میریم دنبال امیر و باهم بیرون شام میخوریم.اماده شد و رفتیم .قرار شد بریم جمشیدیه . الان اونجا پاییز بود و خیل رومانتیک بود. ماشین رو پایین پارک کردیم و قدم زنان رفتیم تو پارک. مونا دستم رو گرفته بود و خودش رو چسبونده بود به من . داشیم قدم میزدیم و سکوت کرده بودیم . یهو گفت….میدونی داشتم به چی فکر می کردم .من به چی ؟مونا اینکه اگه تو مردم بودی چی می شد. راستش رو بگو دوست داشتی زنی مثل من داشته باشی؟ یا نه اصلا من زنت بودم.من مونا فک نمیکنی در این مورد سکوت کنیم بهتره. من نمی خوام زیاد به عمق بریم . قرار شد فقط در حد بر طرف کردن نیاز ها با هم باشیم.مونا سکوووووووووووووووت. باشه هر طور دوست داری.یه قطره اشک از گوشه چشم مونا اومد پایین . بازو هاش رو گرفتم و بهش نیگا کردم . چشماش رو بست و قطرات اشک از گونه هاش اویزون شد. واقعا تو یه بن بست عجیبی مونده بودم . گفتم مونا چشمات رو باز کن میخوام یه چیزی بهت بگم.مونا گفت ….. لطفا چیزی نگو . بزار این عشق برای همیشه طعمش تو تنهاییم بمونه. گفتم مونا من عاشقتم .سکوتی عجیب بینمون برقرار شد . دقیقه های زیادی روبروی هم وایستادیم و تو چشم های هم دیگه نیگا کردیم. سکوت محض با صدای کلاغ ها امیخته شد. وزش باد پاییزی برگ های درخت های بلند پارک رو تکون می داد و برگ ها اروم اروم از درخت ها پایین می اومدن. صحنه نابی از عشق و سکوت میونمون گذشت . تا اینکه با صدای موبایل امیر هر دومون به خودمون اومدیم . مونا جواب داد. امیر تو پارک بود و دنبال ما می گشت. ادرس دادیم و چند دقیقه بعد امیر اومد. هر دو مون به حالت طبیعی خودمون رو نشون دادیم ولی انگار که امیر متوجه چیزی شده باشه بهمون گیر داد که چی شده . مونا هم با زرنگی گفت که رئیس امروز رفته سر قبر و حالش گرفتش . بچم رو اوردم پارک یکم تاب بازی کنه دلش وا شه.با این حرف مونا هر سه تامون خندیدیم. و رفتیم تو رستوران سنتی داخل پارک. غذاش مزخرف بود . ولی شامی خوردیم و برگشتیم . تو برگشت مونا و امیر با هم رفتن و من تنها. رسیدم که خونه یکم مشروب خوردم و بعد گرفتم خوابیدم ….با حس دست نوازش روی سرم از خواب بیدار شدم . مونا بود که صبح زود اومده بود . سلامی کرد و لبام رو گرفت رو لباش.گفت …. وقتش رسیده . امروز میخوام کار رو تموم کنم . گفتم ببخشید کدوم کار . مونا گفت همون که مدت هاست منتظریم تا جنابعالی حالتون خوب بشه. با این حرفش دستش رو برد زیر پتو و شرو به نوازش کیر من کرد. منم لباش رو گرفتم تو لبام و بعد چند ثانیه گفتم مطمئنی حاضری. گفت الان دو هفتس منتظر امروزم. بعد دیگه حرفی نزدیم و شرو به خوردن لب های هم دیگه کردیم . من که خیلی تشنه سینه های مونا بودم یقه تی شرتش رو گرفتم و پاره کردم . سینه های خوش فرمش زد بیرون و افتادم به جونش . با پایان وجود میخوردم و اونم داشت با کیرم ور می رفت . مونا رو کشیدم زیر خودم و در حالی که ممه هاش رو می خوردم شلوارش رو کشیدم بیرون . دستم رو بردم سمت کسش و با مشت کسش رو گرفتم. گفتم مونا می خوام جرت بدم امروز . گفت امروز هر کاری دوس داری بکن . میخوام جرم بدی . همه جام امروز مال توئه. اومدم پایین تر و با دندونام کسش رو یه گاز کوچیک گرفتم و شرو به خوردن کردم . اه و نالش بلند شده بود . یهو یاد حرف زهرا افتادم و رفتم در اتاق خواب رو بستم . گفتم میخوام داد بزنی وفتی جر خوردی. دوباره شرو به خوردن کسش کردم . مونا اه می کشید می گفت ….. بخور بخور من عاشق سکسم . من عاشق کیرم من عاشق دادنم. بخور همش رو بخور . با این حرف هاش حشر منو بالاتر می برد. مونا شرت منو کشید پایین و هر دومون لخت لخت شدیم. گفت …. من کیر میخوام بده بخورم. اومدم بالا گفتم دهنت رو وا کن. از پشت موهای بلندش رو گرفتم و دهنش رو باز کرد . کیرم رو فرو کردم تو دهنش و بیرون اوردم . برای بار دوم تا حلقش کردم تو . مونا با چشمای خمارش نگاهی کرد و زیونش رو در اورد دوباره کیرم رو اورم کردم تو دهنش . در که اوردم کیرم رو گرفت دستش و یه تف انداخت سرش . و کرد تو دهنش . خیلی سریع ساک میزد بدون اینکه دندوناش به کیرم بخوره . مونا هلم داد و من افتادم رو تخت . برگشت و کسش رو اورد جلو دهنم . کس خیسش رو می مالید و انگشت کرد به دهن و دماغ من . زبونم رو در اورم تا اون راحت تر کسش رو به سر و صورت من بکشه . بعد برگشت و دوباره 69 شدیم . مونا تف میزد به کیرم و می کرد تو دهنش کیرم رو که از دهنش می اورد بیرون با دستش کیرم رو می کشید . اینطوری خیلی بهم حال می داد. منم کسش رو می مکیدم و می خوردم کس کچیکش تو دهنم قشنگ جا می شد . مونا جیغ می زد و جون جون می گفت . مونا رو از رو خودم بلند کردم و گفتم بسه دیگه می خوام به ارزوت برسونم . میخوام جرت بدم . رو تخت خوابوندمش و دو تا پاش رو تا کردم رو شیکمش تا کسش قشنگ بزنه بیرون . می دونستم که درد کشیدن زیر کیر رو دوس داره . واسه همین نوک کیرم رو مماس کسش کردم . یکم با نوک کیرم کشیدم رو کسش تا باز حشری تر بشه . گفت ده لامصب بکن توش دیگه . این حرف رو که زد با پایان توان کل کیرم رو کردم تو کس تنگش. مونا جیغی زد و قرمز شد . تو یه ان فک کردم الان می میره . بعد با صدای اروم گفت مردم . مردم تو رو خدا بکش بیرون . من یکم از وزن خودم رو کم کردم و یهو کشیدم بیرون. مونا دستش رو گذاشت رو کسش و گفت خدایا مردم . تو رو خدا دیگه نکن. نگران شدم گفتم چیزی شده . گفت به کیرت نیگا کن بعد بپرس . نیگا که کردم دیدم کیرم خونی شده . بله مونا کسش جر خورده بود . مونا که دستش رو از کسش برداشت دستاش خونی شده بود . من اولش ترسیدم ولی مونا گفت اشکالی نداره ادامه بده ولی ارم تر . برای اینکه دیگه درد نگیره رفتم و روغن زیتون اوردم . روغن زیتون رو مالیدم به دستم تا گرم بشه بعد چکوندم رو کسش و مالیدمش . مونا دوباره حشری شده بود . گفت حالا بیا بکن ولی لطفا یواش تر . منم یواش یواش کیرم رو بردم داخل کسش. تا اینکه همش جا شد . مونا گفت یکم صب کن بعد . یه چند لحظه ای صبر کردم و یکم سینه هاش رو خوردم . بعد شرو کردم اروم اروم تلمبه زدن اینو زهرا یادم داده بود . بعد اینکه حسابی کسش نرم شد مونا گفت تند تر وقتشه تند تر . من ضرباتم رو تند تر کردم . مونا گفت … اره اینه محکم ترش کن محکم تر کن جرش بده . من با پایان وجود کیرم رو تا دسته می کردم تو کس مونا و پایان زور و وزنم رو می انداختم روش . رگهای مونا از گردن و صورتش زده بود بیرون . وحشی وحشی شده بود . سرش رو تکون می داد و جیغ میزد . یهو پاهاش رو دور کمرم حلقه کرد و محکم قفل شد. ارضا شده بود . من وایستادم . مونا شروع به لرزیدن کرد. پایان بدنش می لرزید . چشماش پر پر می زد . شل شد. مونا افتاد منم افتادم بغلش . مونا نای تکون خوردن نداشت. و مثل یه جنازه شده بود . سکوت مرگباری تو اتاق پیچده بود . مونا مثل یه جنازه افتاه بود و بدنش مچاله شده بود . می دونستم چی میکشه. کاریش نداشتم منتظر شدم تا حالش خوب بشه . این انتظار یه نیم ساعتی طول کشید . یکم بعد تکونی خورد گفت سردمه روم رو بکشه . با اینکه یه ملحفه روش بود پتو رو انداختم رو و بغلش کردم. گفت خیلی دوست دارم کاش مال من بودی . خواستم چیزی بگم که دستش رو گذاشت جلو دهنم . من سکوت کردم . مثل یه بچه اومد بغلم و به خواب رفت. بعد اینکه خوابید منم رفتم یه دوش گرفتم و اومدم. مونا یه یک ساعت خوابید و بعد پاشد .شیطنت از چشماش می بارید. سلامی کرد و گفت خیلی عوضی شدی ازت انتظار نداشتم . گفتم یعنی چی این حرف . گفت میری تنهایی دوش میگری . نگو که جغ زدی اخه یه برنامه برات دارم . مونا می دونست که اهل جغ زدن نیستم . می خواست شوخی کنه . تا این حرف رو زد شلوار و شرتم رو کشیدم پایین و گفتم بیا این امروز مال توئه هر کاری دوست داری بکن. مونا گفت الهی که قربونش برم من .گفت الان میام . رفت و چند ثانیه بعد در حالی که یه چیزی پشتش قایم کرده بود اومد .من چیه قایم کردی پشتت اون وقت؟مونا چشمان رو ببند تا بگم ؟من نه بگو بخدا دیگه قلبم نمی تونه سورپریز دیگه ای رو پذیرا باشهمونا دستش رو اورد جلو و دیدم تو دستش بست پلاستیکی هستش. از این بستایی که کابل با هاش می بندن . پلیس هم جای دستبند استفاده می کنه . گفتم این واسه چیه ؟ گفت مگه نگفتی مال منه ؟ من اینجوری دوست دارم و تو حق اعتراض نداری. قبول کردم که هیچ اعتراضی نکنم . مونا لختم کرد و دستام رو بست به اطراف تخت . بعد پاهام رو هم بست. اومد روم . من که دست و پام بسته بود منتظر بودم بینم چیکار می کنه. اول یکم کیرم رو خورد و بعد روغن زیتون رو ورداشت و قشنگ مالید و انگشت کرد به کیر من وکس خودش. کیرم رو یکم با روغن ماساژ داد . روغن زیتون باعث داغی بیشتر کس و کیر می شد. مونا پاهاش رو خیلی باز کرد و نشست رو کیر من . اروم اروم کیرم رو کرد تو کسش. بعد به صورت طوفانی شرو به بالا پایین کردن کرد . من هر لحظه منتظر بودم کسش پاره بشه چون خیلی سرعتش بالا بود . کیرم رو تا ته می کرد تو کسش طوری که تخمم هام درد گرفته بود از ضرباتی که می زد . چند دقیقه ای به همین منوال گذشت . گفتم مونا داره ابم میاد . منتظر بودم بیاد ساک بزنه و اب کیرم رو مثل همیشه بخوره ولی مونا ضرباتش رو تندتر کرد و وقتی ابم اومد با تموم زورش کسش رو کیرم ثابت نگه داشته. همه ابم رفت تو کس مونا . انقدر نگر داشت تا ابم تموم شد و بعد کشید بیرون .من یکم که به خودم اومدم گفتم دیوونه چیکار کردی؟ گفت نترس میرم قرص بخورم . من که از این کارش خیلی ناراحت شده بودم اصرار کردم که همین الان قرص بخوره تا من مطمئن بشم. البته بهش برخورد ولی با اصرار من دوتا قرص همزمان انداخت بالا. مونا به ظاهر می خندید و منم از این حرکت راضی بودم . ولی حس می کردم ته دلش یه خبر دیگس. من به روش نیاوردم تا کار به جای باریک نکشه . مونا که بعد اون دوتا سکس سنگین نیاز شدید به استراحت داشت رفت خونشون و من هم زدم بیرون . یه قرار مصاحبه تو یه شرکت داشتم برای غروب که باید می رسیدم . قرار مصاحبه اون روز خوب پیش رفت و قرار شد از شنبه برم سر کار . شب اومدنی گفتم یه سر به مونا و امیر بزنم هم اینکه اگه چیزی مونده بود بخورم . رفتم دیدم امیر خونس . مونا هم خوابه . امیر داشت غذا سفارش می داد. فهمیدم که مونا حالش خوب نیست . از امیر حال مونا رو پرسیدم . گفت مریضه خوابه. من که می دونستم داستان چیه به روی خودم نیاوردم و اظهار نگرانی کردم. از امیر با تعجب پرسیدم چشه من صبح باهاش حرف میزدم حالش خوب بود که.امیر گفت مثل اینکه بیمارش زنونه هستش. فهمیدم که نباید بیشتر بپرسم . واسه همین گفتم می تونم برم ببینمش ؟ امیر گفت چرا که نه برو. رفتم سراغ مونا امیر هم اومد . خواب بود. اروم بیدارش کردم و پرسیدم حالت خوبه . اونم بیدار شد و جوابم رو داد. یهو خواست بلند شه که حس کردم درد اومد سراغش . ازش خواستم که تکون نخوره . گفت اخه زشته پاشم یه چیزی درست کنم گشنتونه. امیر گفت نه عزیزم تو راحت باش من غذا سفارش دارم . مونا گفت نه اخه …. غذای بیرون دوست نداره. منم گفتم نه بخدا راضی نیستم تکون بخوری.من امیر رفتید دکتر؟مونا نه دکتر نمی خوام برم.امیر هی بهش میگم ولی قبول نمی کنه میگه خوب میشم.من مونا لوس نشو پاشو بریم دکتر.مونا نه به خدا حالم بهتر شده. تا صبح خوب خوب میشم.تو این حین زنگ در منزل زده شد . غذا اورده بودن . امیر رفت که غذا رو بیاره .مونا یه نگاهی به من کرد و با لبخند گفت همش تقصیر شما و اون شاهکیرتونهها. من گفتم بخدا نمی خواستم اینجوری بشه.مونا گفت دقیقا تقصیر شماست. من گفتم قرص می خورم . یه دونه خورده بودم تو هم دوتا خوروندی منو به این روز انداختی. خیلی خجالت کشیدم . چون واقعا نمی خواستم اینجوری بشه واسه همین هم یه بوسش کردم و ازش معذرت خواهی کردم.شب پیتزا رو خوردیم و من رفتم خونه. می دونستم که صبح زود امیر میره . البته گفتم که صبح میام که به مونا سر بزنم . واسه همین صبح زود رفتم حلیم خریدم و رفتم دیدن مونا .مونا حلیم دوست داشت . در رو زدم با یکم انتظار در وا کرد .بالا که رفتم دیدم در اپارتمان بازه . رفتم تو دیدم مونا نیست . صداش کردم دیدم از اتاق خواب میگه بیا اینجام . حلیم رو گذاشتم تو آشپزخونه و رفتم تا مونا رو ببینم. وارد اتاق که شدم از دیدن مونا نزدیک بود شاخ در بیارم . مونا یه لباس خواب حریر زرشکی تنش بود . به پهلو خوابیده بود. سینه بالاییش زیر لباس خواب بود و سینه پایینش به صورت حشری کننده ای از لباس زده بود بیرون . یه پاش رو جمع کرده بود رون اون یکی پاش. روناش تا بالای زانو بیرون بود . موهای اشفتش زیبایی خاصی بهش می داد . خودش رو بی حال نشون می داد . رفتم جلو و کنارش اروم نشستم . دستش رو گرفتم دستم. نیگاهی کرد و گفت این بار چرا راست کردی حالم رو نمی بینی . گفتم والا با این وضعی که تو هستی این بنده خدا راس نشه چیکار کنه. غلطی زد و از اون طرف دمر خوابید . تو حال غلط زدن لباس کناررفت و هر دو تا سینش رو با کسش رو دیدم . بازم شرت پاش نبود . گفت …. میشه دستت رو بکشی پشتم . من که مریض بودم واسه اینه پشتم زخم نشه مونا هر روز ماساژم می داد. منم دستام رو اروم کشیدم به پشتش . بعد بلند شد نشستم و کامل با هر دو دستم کشیدم به پشتش. از حرکت دادن کون و پاهاش فهمیدم که داره می خواره. گفت پاهم رو هم ماساژ بده . منم از ساق پاهاش شرو کردم و اروم اروم اومدم بالا. بالاتر که رسیدم از رو لباس داشتم می مالیدم که لباس رو داد بالا و کونش اومد بیرون . منم اومدم بالاتر تا به کون و کمرش رسیدم . پاهاش رو باز کرد و کسش زد بیرون . دیدم کسش خیسه. گفتم دختر تو مگه مریض نیستی. گفت من؟ واقعا فکر کردی مریضم . گفتم اره گفت واقعا من با کدوم بهونه می تونستم تو رو این وقت صبح بکشم بیای اینجا؟ من عاشق سکس صبح گاهیم . من خندیدم و گفتم مونا این بار همچین بکنمت که بمیری زیر کیر. مونا گفت من عاشق مردن زیر کیر تو ام. من که دیدم اوضاع این جوریه شلوارم رو کشیدم پایین و کیرم اومد بیرون. مونا خواست برگرده که گفتم نه می خوام از پشت بکنم تو کست. مونا هم حرفی نزد و با دو تا دستش کونش رو وا کرد.سر کیرم رو اوردم دم سوراخ کسش و اروم فشار دادم . تازه سرش رفته بود تو که مونا داد زد وای صب کن صب کن خیلی دردم اومد. منم کشیدم بیرون و گفتم تو که دوست داشتی . مونا گفت دوس دارم ولی اروم تر. دوباره با فشار بیشتری کونش رو با دستاش وا کرد. چشمم که به سوراخ کونش خورد برای اولین بار هوس کون کردن به سرم زد . تا حالا فقط یه بار کون کرده بودم اونم یه دختره بود که خودش اصرار داشت از کون بده. بعد اون هیچ وقت کون نکرده بودم. الان هم یه لحظه گفتم این که کسش مریضه بزار یه امتحانی بکنیم . واسه همین کیرم رو گذاشتم لای پاش و خوابیدم روش. مونا گفت چی شد نرفت تو ها. گفتم می دونم یه کار دیگه دارم. مونا گفت چه کاری ؟ گفتم مونا تا حالا از کون دادی . عین برق گرفته ها خواست که از زیرم در بره که وزن من نذاشت تکون بخوره. گفت … تو رو خدا نه من خیلی میترسم . کس به این خوبی بکن دیگه. یکم گردنش رو خوردم که حشری بشه بعد اروم تو گوشش گفتم . مونا هوس کون کردم . میفهمی؟ مونا فهمید که تقلا فایده ای نداره و من حتما از کون خواهم کردش . گفت نمی دونم ولی اگه دردم اومد نمی زارم ها . منم قبول کردم. گفتم روغن زیتون داری تو خونه؟ گفت اره ولی تو یخچاله. پاشدم رفتم اوردم . ریختم تو دستم و گرمش کردم . بعد زدم به سوراخ کونش. گفتم ببین می تونم یهو بکنم تو یکم درد بگپیره بعد راحت بشی یا اینکه ارم ارم بازش کنم بعد بکنم . مونا دومی رو انتخاب کرد . منم شروع کردم اول یه انگشتم رو کردم تو . دردش اومد . گفت مطمئنی دستته . گفتم نه انگشتمه. گفت …. میشه بی خیال شی این انگشتت بود این همه درد داشت وای به روز که کیرت رو بخوای بکنی اون تو . منم خرش کردم و گفتم . ده همین دیگه کل دردش به همین اولی بود دیگه دردش تموم شد. با این حرف دوباره رغن زیتون زدم و انگشتم رو بیشتر فشار دادم . بعد هم دو انگشت و سه انگشت . یواش یواش داشت خوشش می اومد خانوم و حشری می شد . گفتم خوب حالا نوبت شاه کیره که بره تو . باز التماس کرد که یواش تر . منم کلی روغن زیتون به کیرم زدم کلی هم به کونش. یه طرف کونش رو خودش گرفت و یه طرفش رو من باز کردم . با یه دستم هم کیرم رو میزون کردم دم سوراخش . گفتم اماده ای ؟ گفت تسلیمم راه دیگه ای ندارم کارت رو بکن. منم تو یه ضرب کل کیرم رو کردم تو کونش. جیغی زد شروع به دادزدن کرد . داد میزد تو رو خدا درش بیار ولی من روش بودم و نزاشتم تکون بخوره . دیدم صداش زیاد شد دستم رو گرفتم جلو دهنش یکم تقلا کرد و شرو به گریه زاری کردن کرد . حس کردم ولقعا داره درد میکشه و لی اگه بیرون میکشیدم بد تر می شد . ازش خواستم تحمل کنه تا تموم بشه. خلاصه ارومش کردم و یواش یواش شروع کردم به تکون دادن کمرم و بالا پایین کردن. هنوز درد داشت . ازش خواست تحمل کنه تا دوباره روغن بزنم. کیرم رو که در اوردم از گشادی کونش میشد داخل سوراخ کونش رو به خوبی دید. من روغن زیتون رو که گذاشته بودم رو شوفاژ که گرم بشه رو برداشتم و اساسی ریختم تو کونشو دوباره کیرم رو چرب کردم . و کردم تو این بار هم درد داشت ولی کمتر شده بود . دیگه شرو کردم به کردن . چند باری که زدم و خانوم دردش کم شد . ازم خواست که سرعتم رو زیاد تر کنم . بعدشگفت درش بیار دوبار بکن. من در اوردم دوبار کردم . داد زد دوباره. دوباره در اوردم و اینبار محکم تر کردم توش . دوباره داد زد بازم میخوام همینجوری بکن . چند بار پشت سر هم در اوردم کردم تو که یهو گفت تند تر تند تر . من سرعت رو زیاد کردم . شرو کرد به لرزیدم دیدم داره ارضا میشه منم با سرعت زیادی چهار پنج بار زدم و ابم اومد . همش رو ریختم تو کونش. چند دقیقه ای اونجوری بودیم که گفت پاشو نفسم برید . منم از روش پاشدم. مونا گفت این هم از کون، کونیمون هم کردی . دیگه چی میخوای و خندید .منم خندیدم گفت ولی حالی داد ها خوشم اومد. گفتم دهنت سرویسه از این به بعد کس و کونت رو یکی میکنم. مونا در حالی که داشت سیگار روشن می کرد دوباره خندید و گفت این کس کون مال خودته هر جور خواستی با هاش تا کن. من رفتم تو آشپزخونه تا حلیم رو واسه خوردن اماده کنم . مونا هم رفت دوشی گرفت و اومد . خیلی تابلو راه می رفت . هر کی این کاره بود می فهمید که کون داده . صبحونه رو خوردیم و من رفتم بیرون . باید میرفتم یه ذره خرت و پرت می خریدم .ازشنبه هفته بعدش من کار جدیدم رو شرو کردم . تو یه شرکت ایرانی و ترک مشغول به کار شده بودم . روابط من و مونا تو این مدت به صورت عادی بود . هر هفته دوشنبه صبح و پنج شنبه صبح با هم سکس داشتیم . من پنج شنبه ها تعطیل بودم و امیر سر کار . دوشنبه ها رو هم با شرکت صحبت کرده بودم که ساعت 10 بیام سر کار عوضش دوساعت دیر تر برم خونه. تقریبا سه ماهی گذشت . عید امسال هم رفتیم مسافرت ترکیه . اونجا هم دوبار با هم سکس کردیم . همشون همون سکس های همیشگی بود . هر دو مون به قرار هایی که گذاشته بودیم احترام می ذاشتیم. تا اینکه 12 فروردین امسال ما تو خونه امیر اینا بودیم . امیر یه فیلم خارجی گذاشته بود و داشت تماشا می کرد . من که از این فیلمه خوشم نیومده بود رفتم آشپز خونه تا کمک مونا کنم . خونه مونا اینا جوری بود که وقتی امیر می نشت پای تلویزیون کاملا پشتش به ما بود و ما تو آشپز خونه کاملا بهش دید داشتیم . یک هفته ای بود که با مونا سکس نکرده بودم . من داشتم خیار ها رو پوست میکندم واسه سالاد . مونا یه دامن بالای زانو هاش پوشیده بود . با یه چاک از بغل به رنگ سفید با گل های درشت زرد رنگ. یه تاپ صورتی هم تنش بود . مثل اکثر اوقات هم سوتین نداشت. اومد کنارم . بازوش رو زد به بازوم و با دستش کشید رو کیرم. برگشتم و یه چشم غره ای براش اومدم، یعنی امیر اینجاست هواست باشه. چشماش و خمار کرد و اروم تو گوشم گفت میخوام . الان هم میخوام . دهنم رو بردم سمت گوشش و ارم گفتم باز قرار مون یادت رفت . امیر اینجاست ها. دستش رو اورد جلو و یکی از خیار های سالاد رو برداشت. اول فک کردم میخواد بخوره ولی خیار رو کرد تو دهنش و خیسش کرد . بعد دامنش رو یکم داد بالا و خیار رو مالید و انگشت کرد به کسش. چشماش رو بست و یکم از خیار رو کرد تو کسش. من کیرم کاملا سیخ شده بود . خیار رو از کسش در اورد و اورد سمت دهن من و مالید و انگشت کرد به لبام . بعد هم کرد تو دهنم . خیار کاملا با اب کس مونا و اب دهنش خیس شده بود . نوک خیار رو گاز زدم و مونا دوباره کرد تو کسش. معلوم بود که حالش خیلی خرابه. اشاره کرد به کیر من و خواست دست کنه تو شلوارم که نزاشتم. دوباره اومد تو گوشم و گفت میخوام . و من اشاره کردم به امیر . یه ذره فاصله ازم گرفت و رفت سمت کابینت اون وری. گفت امیر این پودر کیک رو ندیدی . امیر جوابی نداد. به من گفت …. تو ندیدیش؟ برگشتم که نیگاش کنم دیدم کاملا دولا شده و دامن رو زده بالا. کس خیس و اب دارش کاملا زده بود بیرون . تو دلم گفتم بذار یه کاری کنم این یکم حشرش بخوابه دست از سرم ورداره. انگشتم رو خیس کردم و رفتم سمتش. دستم رو گذاشتم رو کونش و انگشتم رو کردم تو کسش. تکون نخورد . من از ترس امیر سریع انگشتم رو کشیدم و اومدم این ور. بلند شد و دوباره اومد تو گوشم گفت ببین … من کیر میخوام اونم همین الان . باید بهم بدی. من که اوضام با دیدن اون کس ابدار بدتر از اون شده بود گفتم باشه ولی امیر با تو. مونا گفت اون با من. پودر کیک رو برداشت و رفت سمت ظرف شوئئ. همش رو خالی کرد تو ظرف شوئئ و گذاشت تهش یه کوچولو بمونه. بعد داد زد امیر امیر یه جانمی تحویلش داد. مونا گفت قربونت برم یه کاری ازت بخوام میتونی برام انجام بدی؟امیر تا چه کاری باشه. من حوصله آشپزی رو ندارم ها .مونا امیر تو رو خدا برو از این مارکته یه پودر کیک بگیر بیار . دارم واستون کیک می پزم.امیر ول کن مونا بمونه واسه بعد.تو این حین مونا یه بشکون ازم گرفت که یالا وارد ماجرا شو. من سریع دوزاریم افتاد و گفتم مونا چه پودری میخوای بگو من برم بگیرم.مونا نه نمیخواد بری گند بزنی اون سری دیدم چی گرفته بودی؟راست می گفت بنده خدا یه بار گنده زده بودم و اشتباه خرید کرده بودم.مونا ادامه داد امیر تو رو خدا برو دیگه همش دو دقیقه راهه.امیر که هیچ وقت حرف مونا رو زمین نمی انداخت . واسه همینم فیلم استاپ کرد که بره . منم که کیرم راست راست بود سریع خودم رو چسبیدم به کابینت. امیر رفت اتاق که لباس عوض کنه. مونا گفت دیدی تونستم . رفت بیرون سریع بکن که دارم میمیرم. امیر اومد . تو این فاصله مونا سریع یه دو سه تا قلم دیگه هم نوشت و داد دست امیر. امیر شاکی شد که تو فقط پودر میخواستی حالا لیست میدی. مونا هم سریع یه لب ازش گرفت و امیر رو راهی کرد . امیر تا در اچارتمان رو بست مونا شلوار ورزشی منو داد پایین و کیرم افتاد بیرون . سریع کرد تو دهنش و خواست ساک بزنه که گفتم دختر الان میاد بیا بکنم تموم بشه. مونا یه لبخند شیطنت امیزی زد و گفت نترس این مارکته بسته اس باید بره سر خیابون و تا برگرده یه یک ربعی وقت داریم . ولی این بار من بودم که حشرم زده بود بالا و کس میخواستم . سرش رو کشیدم کنار و رفتم اول در پارتمان رو از تو قفل کردم . بعد اوردمش رو مبل گذاشتم . و دامنش رو دادم بالا. بی شرف شرت نداشت. همون جور کیر سیخ شدم رو گذاشتم رو کسش و ارم هل دام که بره تو . مونا دیگه اون مونای سابق نبود و از تنگی کسش چیزی نمونده بود . الان تا کسش خیس می شد راحت تا ته می شد بکنی تو. کردم تو کسش و شرو به تلمبه زدن کردم . مونا سینه اش رو از لباس کشید بیرون و داد دهنم. در حال خوردن سینه اش تلمبه هم میزدم . واقعا وقت نداشتیم . امیر هر لحظه ممکن بود بیاد . سرعتم رو زیاد تر کردم . مونا گفت که داره میاد . محکم بغلم کرده بود . مال من هم داشت می اومد . با چند لحظه فاصله ارضاء شدم ابم رو تو کسش خالی کردم . مونا یکم تو همون حالت موند . منم سریع رفتم دستشویی. من که اومدم بیرون در اپارتمان رو از تو باز کردم و مونا بعد چند دقیقه از دستشویی اومد بیرون . اومد سمت من و یه لب اساسی ازم گرفت و گفت آخش راحت شدم . دست به خیار میزدم ابم می اومد . دست به چاقو می زدم ابم می اودم . دیگه به دستگیره یخچال هم حساس شده بودم. داشتیم به همین موضوع می خندیدیم که زنگ در به صدا در اومد و امیر اومد. امیر کلی خرید کرده بود .-یک سال از ماجرا تصادف من گذشته بود . مونا و امیر پیشنهاد داده بودن که به مناسبت اون روز و اینکه سالم بودم یه پارتی کوچیک بگیریم . قرار شد تو خونه اونها باشه . خونه امیر اینا هم بزرگتر بود هم امکانانتش بیشتر بود . هم همسایه هاشون ادم تر . قرار شد چند تا از دوستانمون رو هم دعوت کنیم . کلا شده بودیم 21 نفر . بجز من که تنها اومده بودم . همه اونای دیگه یا با زنشون بودن یا دوست دخترشون . البته مونا و امیر اونقدر کنار من بودن که نبودن کس دیگه ای رو متوجه نشم. برای شام جوجه و گوشت خریده بودیم و تو ایوون بساط کباب و طبیعتا مشروب. حدود 6 تا شیشه ویسکی و شراب خریده بودم . بجز اینکه همه سیگار داشتن یه چیزی حدود 2 باکس هم ما خریده بودیم . یواش یواش صدای موزیک بیشتر شد و رقص ها شرو شد . بجز یکی از دختر ها که فقط سیگار می کشید بقیه همشون مست مست بودن. ساعت های 11 شب بود . هوا هم گرم . دخترها یکی پس از دیگری لباس ها رو در می اوردن . این کار با لباس کندن دختری به نام شیما شرو شد . مونا اومد و تو گوشم گفت الان یواش یواش سکس پارتی هم شرو میشه. اکثر دعوت شده ها دوستای مونا و امیر بودن. این شیما خانوم هم با دوست پسرش اومده بود . قبل لخت شدن با صدای بلند گفت اینجا غریبه که نیست . همه گفتن نهههههههههههههههه. گفت پس با اجازه همه من داغ کردم . و لباس رو در اورد. رو تنش فقط یه سوتین بود با یه دامن کوچیک. مرتب هم می رقصید . اوضاعی بود . همه با هم می رقصیدن . دختر های دیگه هم با دیدن شیما یکی یکی لخت شدن . یکی شون که معلوم بود جندس سوتینش رو هم در اورد و لخت شد . فقط یه شرت کوچیک تنش بود . همون جا جلو همه با یکی که می گفت نامزدش هستش شرو به لب بازی کردن . با دیدن این صحنه تقریبا همه داشتن کاری مشابه همین رو انجام می دادن. دیگه از رقص خبری نبود . 4 تا از بچه ها رفتن تو یه اتاق . 4 تا دیگه هم رفتن تو یه اتاق دیگه . دو تا رفتن تو اشپز خونه . این دو تا رو می دیدم. مرده کیر کلفت و بزرگی داشت. از همون اول هم کرد تو کس دختره . ما ها مونده بودیم تو حال . دوتا دیگشون هم که همسایه بغلی مونا اینا بودن با دو تا دیگه از بچه ها رفتن تو خونه اونها. موندیم ما هفت نفر . 4 تاشون هم با هم تو همون پذیرای شرو کردن . اول دو تا دوتا بودن یکی شون دختره رو نشونده بود رو مبل و کیرش رو داده بود دهنش . اون یکی هم دختره رو نشونده بود رو مبل و داشت کسش رو لیس می زد . من و مونا و امیر هم با هم نشسته بودیم و تماشا می کردیم . امیر اروم اومد کنار من و گفت … همیشه در کنار هم بودیم . امشب می خوام یه غیر ممکن رو ممکن کنی. حواسم به امیر بود که دیدم مونا سینه اش رو در اورده داره بازی می کنه. و دستش هم برده تو شرتش داره با کسش بازی می کنه. گفتم خوب امیر گفت میخوام امشب با مونا باشی؟ من سه فازم با هم پرید . نگاهی به امیر کردم. امیر چشماش رو بست.دوباره ادامه داد . من مشکل دارم نمی تونم . من میرم تو دستشوئی . مونا حالش خیلی خرابه. هر لحظه ممکنه نتونه خودش رو نیگر داره و یکی از این ها باهاش باشه. من دوست دارم تو باشی.یکی از پسر ها دختره رو میل گذاشته بود و داشت از پشت می کرد تو کسش. اون دوتا دیگه نزدیک تر اومدن . دختره در حالی که یه کیر تو کسش بود با یه دختر دیگه باهم کیر مرده رو شرو به خوردن کردن. وای خدای من داشتن گروپ سکس می کردن. مرده هم سینه های دختره رو گرفت تو مشتش. اون یکی دختر خوابید و کسش رو داد به دهن دختری که از پشت داشت کرده می شد. دختره با ولع پایان شرو به خوردن کس کرد .من هنوز مات و مبهوت حرف امیر بودم. امیر دوباره صدام کرد … قبوله من دارم میرم. بلند شد. سینه مونا رو گرفت دهنش . مونا تو حال خودش نبود . حشری حشری شده بود. امیر رو محکم بغل گرفت . امیر مونا رو اورد سمت من و نشوند رو پاهام . سر منو گرفت و به اون یکی سینه مونا رسوند. مونا دستش رو گذاشت پشت گردن من و منو کشوند سمت خودش. گفت زود باشید یکی تون منو بکنید دارم می میرم. امیر سرش رو عقب برد و رفت کنار . من که دیدم امیر از این وضع راضیه لباهای مونا رو گرفتم تو دهنم و شرو به لب گرفتن ازش کردم . مونا که فقط یه شرت و سوتین تنش بود و سینه هاش بیرون سوتین بودن خودش رو ول کرده بود تو آغوش من . امیر داشت به این صحنه نیگا می کرد. تو اون طرف دو تا مرده جاشون رو عوض کردن و شرو به کردن اون دوتا دختر کردن . دختر ها هم هر کدوم داشتن یه کیر جدید رو تجربه می کردن از هم لب میگرفتن و سینه های همدیگه رو میخوردن.من با یه دستم بند سوتین مونا رو باز کردم . همون جور که حواسم به بقیه بود یه انگشتم رو هم وارد کس مونا کردم. یکم بعد اون دختر و پسری که تو آشپز خونه بودن و کارشون تموم شده بود اومدن تو حال . دختره با دیدن این صحنه ها رفت و بدون هیج معطلی قاطی بقیه شد . یکی از پسرها یکی از دختر ها رو رو خودش اورده بود و کیرش رو تو کس دختره بالا پایین می کرد . دختری که تازه از اشپز خونه اومده بود تفی به دستش زد و رفت سراغ کون دختره . اب دهنش رو به کون دختره زد و انگشتش کرد . پسری هم که تازه از اشپز خونه اومده بود کیرش رو که تقریبا خوابیده بود داد دهن اون یکی دختره. یهو دختری که با اون بیرون اومده بودن مرده رو صدا کرد . مرده اومد پشت دختره. دختره گفت بیا این هم کون که میخواستی . مرده در حالی که یه کیر تو کس دختره بود کیرش رو کرد تو کون دختره . دختره خواست مخالفت کنه که پسری که باهاش بود مانع شد . حالا یکی داشت از کون میکردش یکی هم از کوس. این یکی دختر هم بی کار نموند و اورد کسش رو گذاشت تو دهن اون یکی دختره که زیر خوابیده بود و یه مرده داشت می کردش. مونا و من در حال عشق بازی شاهد این صحنه ها بودیم . مونا حشرش خیلی رفته بود بالا. منو خوابوند رو زمین و اومد روم . شرتش رو داده بود کنار . کیرم رو یهو کرد تو کسش. در حال بالا پایین پریدن منم سینه هاش رو گرفته بودم. لب هاش رو اورد جلو یه لب ازم گرفت و گفت …. منم دوتا کیر میخوام .نه خیر این خانوم سیر مونی نداشت. منم بدم نمی اومد که یه سکس سه نفره داشته باشیم . ولی یهو امیر یادم اومد که گفته بود نمی خوام کسی به مونا دست بزنه بجز تو. گفتم نمیشه . دوست دارم ها ولی امیر مخالفه. مونا گفت امیر رفته بیرون نیست تو خونه. گفتم کی رفت . گفت رفته. گفتم بزار مطمئن بشم . مونا رو گذاشتم کنار و پاشدم برم ببینم چه خبره. تو دستشویی نبود. آشپز خونه هم نبود . در یکی از اتاق خواب ها رو باز کردم . دیدم اونجا هم گروپ سکس به راهه. یک از دختر ها با دیدن کیر من که از هر دوتا کیر دیگه اون اتاق بزرگتر بود گفت بیا جلو کیر گنده حال بهمون بده. منم خندیدم و گفتم یکی منتظرمه. اونم در حالی که یه کیر تو کسش بود گفت خوش باشید. اومدم تو اتاق دیگه و حموم رو هم که تو اون اتاق بود گشتم. این اتاقی ها ظاهرا کارشون زود تموم شده بود و هر 4 تاشون لخت بغل هم خواب بودن.برگشتم رفتم سراغ در اپارتمان . اینا هنوز داشتن تو پذیرای بکن بکن میکردن . مونا هم داشت با کسش ور میرفت. منو که دید گفت بیا پدر بیا بکن ولش کن اونو من دارم میمیرم. اون رفته منم در بستم . با شنید این حرف حمله کردم سمت مونا . دوباره یه لب ازش گرفتم و گفتم دوست داری کس کونت رو پاره کنیم . گفت دارم می میرم هر کاری دوس داری بکن . دقت که کرده بودم کیر این مرده که اول تو آشپزخونه می کرد و اسمش هم حامد بود از همه گنده تر بود . حتی از کیر منم بزرگتر بود. مونا رو اوردم سمت خودم و رو خودم خوابوندمش . کیرم رو جا دادم تو کسش . یکم که زدم توش با اشاره دست به مرده گفتم بیاد اینجا . کون مونا رو با دوتا دستم گرفتم و وا کردم . یکی از انگشتم رو کردم تو کونش و بازیش دادم . مونا اه و ناله می کرد . وای بازم میخوام . بازم کیر گنده می خوام . جرم بده … مرده اومد و پشت مونا نشست. منم دستم رو کشیدم بیرون و اون کیرش رو میزون کرد دم سوراخ کون مونا. اروم اروم شرو کرد به کردن. مونا داشت جیغ میزد . منم محکم داشتم سینه هاش رو فشار می دادم . تو حال خودمون بودیم که دیدم یه دختر اومد و نشست بالا سر من . کسش رو اورد جلو دهن من . صورتش رو نمی دیدم. کس اب دار و خوشگلی داشت . شرو کردم به خوردن کسش. سینه هاش رو هم مونا کرد تو دهنش. تو اوج هیجان بودیم . اون ور ها هم مثل ما داشتن سکس می کردن . یکی از دختر ها ارضا شد و کشید کنار . حالا دوتا پسر دیگه افتاده بودن جون یه دختره. مرده دختره رو از کون میکرد و با دستش محکم میزد تو کون دختره. دختره اونقدر حشری بود که خودش هم میزد رو کونش. کونش قرمز قرمز شده بود. یکی از پسر ها ابش داشت می اومد . کیرش رو از کون دختره کشید بیرون و محکم کرد تو دهن دختره و هرچی اب داشت خالی کرد تو دهن دختره. دختره هم اب کیر ها رو با دهنش قاطی کرد و رخت رو کس دختری که کنار بود و شرو بخ خوردن کس اون کرد . دختره که داشت ارضا می شد با پایان وجود کس اون یکی دختره رو می خورد و گاز می زد . اونم ارضا شد . ولی یکی از پسر ها هنوز ابش نیومده بود . واسه همین هم اومد سمت ما و دختری رو که من داشتم کسش رو می خوردم رو برداشت . دختره هم چون کیر به اون جون سختی داشت می دید مخالفتی نکرد و رفت . خوابوندش رو زمین و با پایان وجودش کیرش رو کرد تو کس دختره. خیلی محکم تلمبه میزد . ابش داشت می اومد . ابش رو اورد بالا و ریخت تو دهن دختره.الان دیگه همه اونها ارضا شده بودن . فقط من و مونا و حامد مونده بودیم. وسط پذیرایی ما دو نفره داشتیم مونا رو می کردیم. 4نفری که تو اتاق بیدار بودن هم اومدن تو و داشتن ما رو نیگا می کردن. خواستم یه کاری کنم که مونا امشب رو فراموش نکنه واسه همین هم یکی از پسر ها که اسمش متین بود رو صدا کردم . کیر نسبتا خوبی داشت. زیاد بلند نبود ولی کلفت بود . البته تو اون جمع هم تنها کسی بود که کیر هنوز راست راست بود . متین اومد جلو . کیرش رو گرفتم و گذاشتم دهن مونا . اونم شرو کرد ساک زدن . الان یه کیر تو کسش بود . یکی تو کونش و یکی تو دهنش. همه ایستاده بودن و داشتن ما رو تماشا میکردن. بعد حدود یه دقیقه جام رو با اونای دیگه عوض کردم . متین اومد رو کون مونا . حامد هم رفت سراغ کسش . منم کیرم رو دادم تو دهنش. صحنه های نابی از یه سکس چند نفره در جریان بود . مونا همزمان پزیرای سه تا کیر گنده بود . فک کنم این یکی از ارزو هاش بود که داشت بهش می رسید. بازم جامون رو عوض کردیم . متین رفت سراغ کس . من سراغ کون و حامد رفت واسه ساک زدن . یاد حرکت اون مرده افتادم. یه ضربه به کون مونا زدم . تا ضربه رو زدم یکی هم خودش زد . من دومی و سومی رو محکم تر زدم . وای حرکت مواج کوج مونا چه حالی می داد. همین طور ضربه هام رو ادمه دادم. متین نوک سینه های مونا رو گرفته بود . یکی رو گرفت به دندونش و گاز گرفت مونا بیشتر دیونه شد. اون یکی ر و هم محکم با دستش فشار می داد. از بچه ها خواستم که حرکاتمون رو تند تر کنیم و هر سه باهم ابمون رو بریزیم . حرکات تند تر شد . مونا بشدت داشت حال میکرد . پایان بدن زیر دست و کیر های ما بود . من اماده ارضا شدن بودم . اون دوتای دیگه هم اماده شدن . من و حامد ابمون اومد مونا رو برگردوندیم و کیرامون رو گذاشتیم دم دهنش . مونا با دوتا دستاش کیر هامون رو گرفت و پذیرای اب کیر هامون تو دهنش شد . متین با کیرش محکم ور می رفت . اونم ابش اومد و اونم اومد . هر سه تامون اب هامون رو ریختیم رو صورت و دهن مونا.تمام صورت و سینه های مونا پوشیده از اب منی شده بود . اب منی ها رو تو دهنش می چرخوند و با تف میریخت رو سینه هاش. هر چهار تامون افتادیم. اونایی که تماشا میکردن شرو کردن به دست زدن و میگفتن دوباره دوباره. من که ناش رو نداشتم . متین و حامد هم کنار کشیدن. یکی از پسر ها اومد جلو و گفت مونا جون تو هنوز ارضا نشدی میخوای ما ادامه بدیم ارضا شی. مونا که داشت تو اتیش شهوت می سوخت بدون حرفی کیر مرده رو گرفت تو دهنش . دو تای دیگه هم اضافه شدن. دوباره مونا پذیرای سه تا کیر دیگه شد . اما این بار شدید تر از قبل بود . یکی از پسر ها جوری میزد تو کون مونا که جای انگشتاش می موند . مونا هم میگفت محکمتر. جرم بدید. وای خدا دارم می میرم . محکم تر . من که اروم اروم داشت کیرم دوباره بلند می شد یهو دستی رو رو کیرم حس کردم . یه دختره کنارم بود . اول باهاش ور رفت بعد کرد تو دهنش . من پایان حواسم به مونا بود . خیلی جون سخت بود . مونا جیغ هاش بیشتر شد . می دونستم که داره ارضا میشه. به دختره گفتم محکم تر ساک بزن. اونم خیلی حرفه ای هم ساک میزد هم با دستش تحریک می کرد . یکی از پسرها ابش اومد و اونو تو کون مونا خالی کرد . مونا به لحظه انفجار نزدیک شد . حرکت کسش رو کیر مرده رو محکم تر کرده بود . اون یکی کیر رو هم از دهنش در اورده بود و با دست باهاش ور می رفت. حرکاتش رو زیاد و زیاد کرد تا قفل شد . نفسش بند اومد . ایستاد . پایان بدنش شرو به لرزیدن کرد . با پایان وجود کیرش رو کرد تو کس مرده . اونقدر محکم مرده رو بغل کرد و ناخن هاش رو کرد تو پوست مرده که بعدا دیدم از جاش خون زد بیرون. مونا ارضا شد. افتاد کنار . منم برای بار دوم ابم رو تو دهن دختره خالی کردم. سکوت عجیبی تو اتاق بود. بچه یکی یکی رفتن و دوش گرفت. مونا همون وسط پذیرایی بود . یه پتو انداخته بودم روش. یه نیم ساعتی طول کشید تا به حال خودش برگرده . به حال خودشم که برگشت بردم انداختم رو تخت و خوابید. مهمون ها یکی یکی رفتن . فقط من موندم و مونا. رفتم سراغش و ازش خواست تا لباس بپوشه. قبول نکرد . علتش رو که پرسیدم . گریه زاری کرد . گفتم چرا گریه زاری می کنی؟مونا … من دوست داشتم تو و امیر باهم منو بکنید ….جون خسته شدم . من تحمل سکس نکردن رو ندارم. بزار امیر بیاد و ببینه تا با خیال راحت باهات سکس کنم . می دونم امروز خودش ازت خواست . ولی اجازه بده تا خودش بیاد و جلو خودش منو بکنی. گفتم باشه این کار رو هم میکنم . ولی الان نمیشه . گفت نه همین امروز باید بشه.امیر تو دوست داری منو … بکنه یا نه؟من با کی هستی مونا؟مونابا امیرم . نیگا کن پشت سرته.برگشتم و امیر رو پشت سرم دیدم . حس ترس و شرم عجیبی پایان وجودم رو گرفت.امیر … جون از نظر من به این حرف مونا گوش بده. من میخوام همین جا و جلو چشم من مونا رو بکنی.من ولی امیر …امیر ولی نداره. امشب بذار یه دوران جدید تو دوستیم ایجاد بشه.امیر اینو گفت و خودش لخت شد.کیر راست شده امیر خیلی کوچیک بود . امیر اومد سراغ مونا . مونا کیر امیر رو گرفت دهنش. دو سه بار بیشتر ساک نزده بود که امیر گفت بسه. اومد پایین و کیر کوچیکش رو کرد تو کس مونا . شاید 10 ثانیه هم طول نکشید که اب امیر اومد . امیر گفت بیا نوبت توئه.مشروب تو لیوان رو سر کشیدم . سیگارم رو هم انداختم و رفتم سراغ کس مونا . امیر با دیدن کیر من گفت افرین به این میگن کیر مال من دودول هم نیست .شاید سکسی که من اون شب با مونا جلو چشم امیر کردم یکی از بهترین سکس های عمرم بود . یا این جوری بگم بهترین سکس عمرم بود. با اینکه دوبار اون شب ابم اومده بود ولی خیلی خیلی حال داد. چون هیچ ترس و اظطرابی توش نبود . و باور کنید بسیار رومانتیک بود.و دقیقا به همین خاطر اصلا دوست ندارم جزئیات اون سکس رومانتیک رو براتون بنویسم.اون شب با پایان خاطراتش صبح شد.صبح روز بعد امیر به من زنگ زد.گفت مشروب داری؟ گفتم اره واسه چی میخوای.گفت غروب میام حرف بزنیم.تعجب کردم . غروب امیر اومد. داغون داغون بود. نگران شدم . گفتم چی شده .گفت هیچی.دلم مشروب میخواد . مشروب رو اوردم . همون جور با شیشه سر کشید . و سیگاری روشن کرد.امیر در حالی که چشماش پر اشک بود گفت…. من تو رو از برادرمم هم بیشتر دوس دارم . ولی ازت خواهشی دارم که دوست ندارم نه بگی. گفتم چی هر چی بخوای نه نمی گم . من تو این دنیا جز تو و مونا کس دیگه ای رو ندارم. امیر با چشمای اشک الودش گفت می خوام برای همیشه بری. من نمی تونم ادامه بدم. مونا رو خیلی دوست دارم.من هاج و واج مونده بودم.امیر این حرف رو زد و رفت….امیر که رفت منم ته مونده مشروبم رو سر کشیدم و سیگاری روشن کردم. پاشدم و تو همون حال داغونم رفتم سراغ اتاق خواب . در گاو صندوق رو باز کردم و عکس مونا رو برداشتم. نگاهی بهش کردم و بی اختیار اشک تو چشمام جمع شد. فندک رو روشن کردم و گرفتم زیرش. عکس مونا همراه با خاطراتش و خنده رو عکسش شرو به سوختن کرد. دلار هام رو میخواستم با کارت های بانکی. همه رو ورداشتم.ساکم رو در اوردم و چند تا خرت و پرت همراه با لپ تاپم انداختم توش. لباس هام رو پوشیدم . تا حالا اینقدر اروم نبودم. مغزم فقط به مونا ، خاطراتش و رفتن متمرکز شده بود. هیچی دیگه یادم نبود. تلفنم زنگ خورد مونا بود. تلفنم رو خاموش کردم. چند ثانیه بعد تلفن خونه زنگ خورد. اونم از دو شاخه کشیدم. اومدم بیرون و رفتم پارکینگ . سوار ماشین شدم و رفتم سمت فرودگاه. به خودم که اومدم دیدم تو اون وقت شب سر قبر خانوادم هستم . یکم با هاشون حرف زدم و خودمو خالی کردم. بعدش رفتم و از داییم هم خداحافظی کردم. دوباره رفتم سمت فرودگاه امام. جلو پارکینگ فرودگاه مسئولش گفت چند ساعت دیگه بر می گردید؟ با لبخند تلخ گفتم هیچ وقت و گازش رو گرفتم.هواپیما که داشت تیک اف می کرد یاد جمله ای افتادم که رو دیوار خونه با ماژیک بزرگ نوشته بودم.خداحافظ امیر – خدا حافظ مونا.-5 ماه بعداز سر کار برگشتم و یه راست رفتم تو اتاقم . سیگاری روشن کردم و شیشه مشروب رو سر کشیدم . تو حال خودم بودم که در اتاق به صدا در اومد . با همون حالم رفتم سراغ در. به گمون اینکه میهماندار هتل هستش در رو باز کردم.از اونچه پشت در می دیدم یخ زدم………..نوشته آتیلا
0 views
Date: November 25, 2018