…قسمت قبل….. چند روز بعد اینکه از اون جریان گذشت و من تونستم بالاخره رضایتش رو به دست بیارم دوباره دیدمش.. پشت تلفن آرومش کردم و سعی خودمو کرده بودم که ماجرا رو طبیعی و اتفاقا مثبت جلوه بدم.. یادمه اونموقع ها هنوز گوشی سامسونگ رو بورس نبود و فقط نوکیا و اریکسون.. یه گوشی ساده گوشکوبی دستش بود که بردمش پاساژ الزهرا.. تو انتخابای خودش دیدم دنبال گوشی لمسی ارزون قیمت میگرده.. همونجا با ۳۰۰ تومن یه باحالشو براش گرفتم که باورش نمیشد.. من پول داشتم و قیافه و تیپ و اونم دقیقا همینارو میخواست با این تفاوت که اون یه ویژگی خاص رو بیشتر از اینا دوست داشت و اون عجیب غریب بودن طرف بود.. بعدها بود که فهمیدم اون شکلک و آماری که بهم داده به خاطر تیپ و مدل خاص اون روزم بود..بعد از چند روز بالاخره به سرم زد که یه جا جور کنم و ایندفعه بتونم بکنمش..پشت گوشی باهاش مطرح کردم که بیا و میخوام تنها باشیم و از این حرفها.. خواستم ببرمش هتلی چیزی که ترسیدم بگایی بشه به خاطر همین به یکی از بچه ها رو زدم و بردمش باغ اطراف قم تو وشنوه.. صبح حدود ۱۰ راه افتادیم و نزدیکای ۱۱ اینطوریا رسیدیم اونجا.. تو اطاق کنارش دراز کشیدمو بوسیدمش.. مقنعشو درآوردم و موهاشو بو کردم و دستمو کشیدم لای موهای مشکی و بلندش.. بوی ادکلن بدنش دیوونم میکرد.. لباساشو درآوردم و لخت کنار هم دراز کشیدیم..لباشو میخوردم و قربون صدقش میرفتم.. به چشمام نگاه میکرد و لبخند میزد.. هیچوقت تو زبون بهم نگفت که دوستم داره.. اما نگاهاش عاشقونه بود.. با اینکه بعدها حس کردم شاید عشقی درکار نبود و فقط این مغز خسته ی من بود که توهم عشق میزد..نوک سینه هاشو با لبام گرفتم و میمکیدمشون.. بهش گفتم باید بکنمت آزاده.. گفت نمیشه که من باکره ام.. یه کس و شعر یادم اومد که براش خوندم.. اول جا خورد و بعد خندید.. و اونم این بود ( گر خدا ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری)خلاصه نشد که بکنمش و نذاشت.. ضد حال خوردم.. اینهمه برنامه ریزی و وقت گذاشتن و زحمت دادن به رفیقمون همش کس و شعر شد.. هیچوقت تو زندگیم دختری رو به زور نکردم..برگشتیم.. تو راه مثل سگ شده بودم.. بازم شق درد و هزار ماجرا.. فهمید که چقدر عصبی ام.. به خاطر رودربایستی با رفیقم مجبور بود از پشت اشاره کنه و بهم پیام میداد که آروم باشمو اونم چیزیو که من میخوام بهم میده.. اما این چیزی نبود که من میخواستم.. من دوست داشتم این از رو علاقه ی خودش باشه نه به خاطر ناراحتی من.. خلاصه چند روز گذشت و به هزار زحمت یه سوئیت کاری کوچیک تو مفتح جور کردم که اونجام نزدیک بود به وسیله ی همسایه ها به گا بریم.. اونجا بود که برای بار اول از پشت کردمش اما چشمتون روز بد نبینه.. بار اول بود و بی تجربگی گاییدمون.. بدون دستمال بودیم.. روان کننده زیاد زدمو گذاشتم توش بعد چند ثانیه بوی گند عن زد بیرون و خلاصه یه کمم خرابکاری شد.. جمع و جور کردیمو زدیم به چاک رفتیم دستشویی یه مسجد اونجا خودمونو شستیم.. پیش خودم گفتم عجب غلطی کردم چقدر کیری بود.. خداییش اونموقع مثل الان مجازی فعال نبود که آمار دربیاریم و رومون بشه مشورت کنیم.. البته الان وضع فرق کرده.. مرده سیبیلاش در نیومده از کُسایی که کرده تعریف میکنه.. بعدها دیگه هیچوقت با ژل نکردمش به خاطر ترس تکرار دوباره ی اون ماجرا.. البته بهش میگفتم که خودشو تمیز کنه اما خب حرفه ای نبودبهشت من اون سه روزی بود که خونه خالی شد و اما باز برادرم شد آمار نگه دار من چون پدر نرفت مسافرت.. سه روز پشت سر هم کردمش.. کون دادنی که همراه با درد و رنج بود براش چون بدم میومد بخوام با انگشت براش جا باز کنم و انگشتم بچه کونی بشه البته سوسول نبودم ولی خلاصه میدونید کهر دفعه چهل دقیقه.. بدون قرص و اسپری.. به هر کی میگم میخنده و میگه کس نگو اما این حالت منه.. دیر ارضام و برای دخترایی که از پشت میدن یه عذاب محسوب میشم اما برای اوپن ها یه نعمتبقیه ی داستان میره برای ماجرای گرفتنمون تو بلوار امین و پست کردن دفترچه ی خدمتم و رفتنمون به تهران و اینکه چی شد که مامانش از ماجرا خبردار شد و تو تهران یکی از بزرگترین بگایی های تاریخ زندگیم رقم خورد….نوشته نیما_شوکر
0 views
Date: February 20, 2020