بااین که ده سالی از مادرم کوچیکتر بود و سی سالش می شد ولی خیلی با مادرم جیک شده بود . نمی دونم چرا بعد از پنج سال ازدواج هنوز بچه نداشتند . اون جوری که ازحرفای مادر متوجه شده بودم خانم وشوهر هیشکدوم واسه درمان و این که ببینن علت بچه دارنشدن چیه نرفتن دکتر و آزمایش بد ن . خیلی خوشگل بود . اسمش بود تانیا . راستش اولین باری بود که این اسمو می شنیدم . سال آخر دبیرستان درس می خوندم و جز یکی دوبار اونم با دخترای اهل حالی که با همه حال می کردند با کسی حال نکرده بودم . تانیا وشوهرش مشترکا یه بوتیک بزرگ رو اداره می کردند . معمولا یکیشون بود مغازه و یکی دیگه بود دنبال جنس در کشورهای دیگه مثل تایلند و ترکیه و چین و گاهی هم امارات . منم که بچه بزرگ خونه بوده اسمم شهرامه و خواهرم هم شهره هشت سالی ازم کوچیکتره خیلی هم درس خونه . پدرم هم بنگاه معاملات ملکی داره همین دور و بر خونه خودم . مادر شهلا و تانیا که چونه شون گرم میشد می رفتم اتاق خودم یه گوشه ای سنگر گرفته و محو تانیا می شدم . از اون زنای خیلی خوشگل و نجیبی بود که خیلی اصول و مقررات حجاب در حد معمول و عرف رو رعایت میکرد . یک خانم مذهبی و خشک نبود ولی جلوم با روسری ظاهر می شد و هروقت مجبور بودم برم تو جمع اون و مادر یه یاالله می گفتم و اونم روسری سرش می ذاشت .. بااین که روسری میذاشت ولی در پوشیدن لباسای فانتزی مراعات نمی کرد . یه لی استرچی پاش می کرد که کون برجسته و درشتشو در حال ترکیدن نشون می داد و حتی رو قسمت کس و درزش طوری بود که آدم حس می کرد که جای کس هم قالب کس تانیا جونم ساخته شده . بااین که وقتی رو کاناپه می نشست زوایای کونش مشخص نبود ولی من کیرمو در می آوردم وبه یادش جلق می زدم . خانم خوش صحبتی بود . باهام درمورد مسائل مختلف حرف می زد . وقتی باهام صحبت می کرد من فقط به آهنگ صداش توجه می کردم و دیگه به بقیه حرفاش کاری نداشتم . ما هردومون در یه طبقه از ساختمون ده واحدی پنج طبقه زندگی می کردیم . طبقه پنجم که از اونجا به پشت بوم راه داشتیم . .این که یه روزی اونو بکنم واسم آرزو شده بود . برای این کار باید پرروتر می شدم و اعتماد به نفس زیاد تری پیدا می کردم . یکی از دوستام که مثل من خیلی خوش تیپ و دلیر بود گفت که پایان زنای دنیا چه بی شوهر و چه با شوهر این آمادگی رو دارن که زیر هر کیری بخوابن همون جوری که ما مردا آمادگی داریم هر کوسی رو از خواب بیدار کنیم ولی این یه قلق می خواد و این که باور ها رو در یک خانم عوض کنیم که اون بسته به هنر انسانی ما داره . می بینی بعضی پسرا نه قیافه دارن نه پول دارن و نه کیر درست حسابی اما خوشگل ترین دخترا و زنا رو تور می کنن حتی شوهر داراشو . واسه همین من خیلی زود اونم با شهامت پنح شش تا دوست دخترپیدا کردم هرچند با بیشترشون تلفنی حرف می زدم ولی همین اعتماد به نفس منو زیاد تر می کرد با این حال تانیا بهم توجهی نمی کرد . برخوردش بیشتر باهام مثل پسری که نداشت یا برادر کوچیکش بود و من این طور نمی خواستم . اون خیلی به خودش می رسید . تازه رفته بود به مرز سی سالگی . یه میکاپی رو صورتش انجام می داد که اونو عین بیست سالهها نشون می داد . ولی نمی دونم چرا روسری رو از سرش نمی گرفت . یه بارکه محو صورت زیبا و کشیده اش شده بودم اون مطلبوگرفت و نگاه معنی داری بهم انداخت و لباشو ورچید که یعنی متوجه ام شده . یه بار رفتم خونه شون کانالای ماهواره رو براش ردیف کنم و اون چند تا کانالی هم که در مورد مد لباس بود کنار هم گذاشتم رفتم رو یکی از اونا.. وای عجب زنایی رو نشون می داد با مایو و سوتین و با اون هیکل مانکنی در حال مانور بودند .. -آقا شهرام .. خوب نیست یه پسر اینا رو ببینه -تانیا خانوم ببخشید ایرادش درچیه .. شما که تو بوتیکتون جنسای مد روز و ماهواره ای هم می فروشین پس دیدنش چه اشکالی داره . از طرفی زنا که خودشونو مرتب می کنند فقط برای این نیست که پیش زنای دیگه جلب توجه کنن .. .. یه اخمی بهم کرد وگفت خب بسه دیگه نمی خواد ادامه بدی . مثل این که من باید یه تغییراتی در رفتار خودم بدم . دلم می خواست اعماق اون تن و بدنو دید بزنم . کون خوشگل و تپلشو ببینم و حال کنم. یه فکر عجیبی به سرم افتاده بود مهندسی خونه طوری بود که از پشت بوم مسکونی می شد به زحمت خودمو برسونم به فضای خلوت پشت دستشویی وبرگشت یه خورده سخت بود . بالای دیوار دستشویی یه پنجره کوچیک داشت. اگه من خودمو به اون فضای خلوت و اون پنجره می رسوندم معرکه بود . می تونستم یهنردبون بذارم ولی کاملا قد نمی داد و برگشتن سخت بود . اگر هم می فهمیدن و دراین فاصله کسی میومد بالا که یه انگولکی به این دیشش بکنه و هوایی بخوره باید حال بگیری می شد . ولی دلو زدم به دریا و این کارو کردم . خوبی پنجره شیشه ای این بود که عرض خوبی داشت و تهویه هم به یه قسمتش چسبیده بود و ارتفاع بلند نمی ذاشت که تانیا حوصله کنه بیاد اون فضای خلوت یاداکتو دید بزنه . لزومی هم نداشت ولی اگه منو می دید چی .. ولی تا اونجایی که دقت کرده بودم جهت لگن و پنجره طوری بود که راحت می شد دید زد . همین حالتو خونه ما هم داشت .. نردبونو گذاشته بودم مسیر خونه خودمون و بهمحض این که رفت دستشویی منم رفتم پشت پنجره . اخلاقشو می دونستم خیلی وسواس بود به این زودیها بر نمی گشت دلم مثل سیر و سرکه می جوشید . هرچند آخراش رسیدم ولی رو همون نردبون شلوارمو کشیدم پایین و جق زدنو شروع کردم . کون درشت و سفیدشو که روی لگن دستشویی نگه داشته بود . شلنگ آبو گرفت و رو کوسش آب پاشید . اونو نتونستم ببینم اون طرف بود فقط کونشو می دیدم . طوری حشری شده بودم که اگه می تونستم این دیوارو می شکستم و می افتادم روش .. نمی دونم چرا چند بار رو کوسش دست مالید و انگشت کرد و کف دستشو به چشاش نزدیک کرد شاید می خواست ببینه چقدر هوس داره یا کوسش خیسهو دوری از شوهره چقدر روش اثر گذاشته . قربون کوست تانیا . شوهرت که نیست من هستم . چرا این قدر حس کمبود می کنی . بازم هوس داشتم که یه جق دیگه هم بزنم ولیدیگه نگهش داشتم برای بعد . اومدم بالا و نردبون رو هم به سختی کشیدم بالا . البته پس از این که تانیا رفت . از اون به بعد من دیگه نمی دونستم چیکار کنم . بد جوری رفته بودم تو نخ خانم همسایه . فقط به این فکر می کردم که اونو بکنم . نه به درس فکر می کردم نه به دانشگاه نه به آینده . زندگیمن فقط شده بود یک رویا . رویای گاییدن اونو همه چیزو خلاصه شدن در اون می دیدم . اونم از حرکات و رفتار های من فهمیده بود که یه نظر خاصی نسبت بهش دارم . می خواست اذیتم کنه .. روسریشو از سرش در می آورد . دیگه دگمه های بلوزشو تا آخر نمی ذاشت ولی حرفاش و حرکاتش همون بود . یه بار کهمامان رفته بود آشپز خونه چایی بیاره و منم به یه بهونه ای اونجا بودم نگاهمو به سینه هاش دوخته بودم که قسمت بالاش به خوبی مشخص بود اون یه اخمی بهم کرد کهجا نرفتم ولی دگمه بالایی بلوزشو بست و منم از ناراحتی تا صبح خوابم نبرد از ترس اینکه دفعه دیگه این جوری نیاد ولی وقتی دو روز بعد دوباره اومد و اونو با همون شرایط دیدم دیگه آروم گرفتم . مانتوهایی که تنش می کردهم حرف نداشت . وقتی که حرکت می کرد برجستگی های باسنشو به خوبی نشون می داد.یکی از شب جمعه ها به عروسی یه زوجی دعوت بودیم که از بر و بچه های همین ساختمون بودند . پسری از یه واحد با دختری دریه واحد دیگه و همه هم دعوت بودند . در یکی ازتالار های بزرگ شهر و تا صبح هم قرار بر بزن و بکوب بود . یه پول و پله ای هم تو جیب اماکن ریخته بودند و مجوز گرفته بودند که آزاد باشن . مادر همش از این ناراحت بودکه چرا تانیا هنوز از تایلند بر نگشته . ظاهرا اون دو ساعت بعد از شروع مجلس می رسید .. جفت پاشو کرد تو یه کفش که تا این تانیا نیاد من نمیام -مامان شاید هواپیماش تاخیر داشته باشه .. شوهرش خودش داره میاد عروسی -اون از خداشه . ازبس چش چرونه -مامان پشت سر مردم این قدر حرف نزن خوبیت نداره . -الان باید رسیده باشه .. اون جاشو نمی دونه کجاست . یکی باید بهش بگه . موبایلشم بر نمی داره -مامان داخل هواپیما ؟؟ از اون حرفاست . هیچی مامانه رو فرستادم و از کل ساختمون فقط من موندم و من که مثلا راهنمای تانیا جونم شم . خیلی خودمو شیک و پیک کرده بودم . وقتی تانیا اومد همراش میرم طبقه بالا و دیگه یه جورایی مخشو کار می گیرم . شده بودم یه بچه سوسول پایان عیار . یه شلوار سفید با یه بلوز قرمز شیک آستین کوتاه .. این هشت ده روزی که تا نیا نبود یه ریش پرفسوری هم گذاشته بودم .. جااااااان حتما قبولم می کنه .. نکنه اون تو تایلند زیر این ماساژها کس و کونشو میده هوا و سیر بر می گرده .. نه پدر اون انصاف داره و از این کارا نمی کنه . فقط دعا می کردم که اهل خونه همه برن و بعد تانیا بیاد . همین طور هم شد یه ساعت بعد از رفتن همه حدود ساعت 9 شب تانیا اومد .. -تو این جا چیکار می کنی . -هیچی منتظر شمابودم -من ؟؟ واسه چی ؟؟ -جریانو واسش تو ضیحدادم . -حوصله ام نمی گیره خسته ام ولی باید خیلی باحال باشه . حالا برم بالا ببینم چه خبره. چند تا چمدون بار باهاش بود . شانس آوردیم این آسانسور هم از اون آسانسور های بزرگ و جا دار بود . که بیست نفر هم داخلش جا می شدند . کمکش کردم و چمدونها رو گذاشتیم داخل آسانسور -خوب تیپ زدی ها .. امشب دیگه حسابی دل دخترا رو می بری . ولی حواست باشه ها . این روزا دخترا خیلی پررو تر از پسران . -شما هم این طور بودین ؟؟ -تو دیگه پررو نشو شهرام جان من جای خواهر بزرگتم . دیگه آدم با یه خانم متاهل که از این شوخی ها نمی کنه . سوار آسانسور شدیم سه طرف آسانسور آینه داشت . دلم می خواست همونجا لختش می کردم و تر تیبشو می دادم. ولی با همه هارت و پورت هایی که با خودم داشتم می دونستم بازم یه چیزی مانع این کارم می شه . چقدر منو تشنه تا لب چشمه می برد و بر می گردوند ولی باید یه جوری ردیفش می کردم . من به این سادگی ول کنش نبودم . رفته بودم تو کوکش .. چقدر خوشگل شده بود .هفت هشت ساعت سواری هوایی و خستگی راه هنوز اونو سر پا داشته بود دلم میخواست بهش بچسبم ولی این آسانسور لعنتی طول و عرضش خیلی زیاد بود . منو به یاد آسانسور های بیمارستان مینداخت . دگمه طبقه پنج رو فشردم . کاشکی پنجاه طبقه بود اینجا ولی.. می دونستم وقتی برسیم عرضه ای ندارم .این مانتوی کیپی هم که تنش بود خیلی کونشو گنده تر نشون می داد می دونم مخصوصا پشتشو کرد بهم تا دلمو ببره ولی چیزی بهم نده . منم با کمال گستاخی دیدش می زدم . اونم از تو آینه منو می دید . نمی دونم چرا هنوز نرسیده بودیم .. وای آسانسور وایساده بود . از کار افتاده بود . تکون نمی خورد . برقش قطع نشده بود . یعنی اون برقی که داخلش بود و روشنایی قطع نشده بود . نمی دونم چه چیزش از کار افتاده بود . من که این چیزا رو وارد نبودم . اصلاهم نمی دونستم آیا از جایی هوا میاد یا نه . هیشکی هم در این ساختمون نبود . پس باید چیکار کرد . ولی من زیاد خیالم نبود .. جووووووون با این تانیا جونم چند ساعتی تنها می مونم . حداقل تا سه ساعت دیگه شام نمیدن و یک ساعت هم بر گشت چهار ساعت .اگرم بخوان تا رقص و آواز صبح بمونن که هفت هشت ساعت دیگه هم نمیان . تانیا داشتسکته می کرد -شهرام جان یه کاری بکن . ما این داخل خفه میشیم . یه زنگی بزن .. موبایلم شارژنداره . تازه نمی دونم آنتن شاید نده . هرچی این کلید های اضطراری رو می زدیم خبری نبود . مشت و لگد های الکی هم به در می زدم می دونستم کسی اون دور و برا صدا رونمی شنوه اگرم بشنوه فکر می کنه یکی داره خونه چکش کاری می کنه . -تانیا خانوم غصه نخور حداکثر تا صبح میان .. ما تااون موقع هوا داریم . خفه نمیشیم .. بعدش چیزی نیست اگه اکسیژن کم بیاریم هم تا چند ساعت فقط ممکنه بعضی قسمتهای بدنمون فلج شه .. البته به نظر میومد از یه جاهایی هوا میاد . تانیا هنوز هیچی نشده از حال رفته بود . کلی اکسیژن داشتیم تنگی نفس گرفته بود . -شهرام یه کاری بکن . ما خفه می شیم .. دیگه تانیا خانومو تبدیل به تانیا جون کرده بودم . -تانیا جون عیبی نداره کنار هم خفه شیم نمی دونی این جوری مردن چه حالی میده .. نه ای وای راستی راستی از حال رفته بود . نکنه این بمیره کار دستمون بده . آسانسور با این فضای به این گندگی . کفش هم موکت کاری شده بود . ما تو راه گیر کرده بودیم و دیگه اونو رو زمین خوابوندم . راستش این کارش منو هم ترسونده بود حس می کردم نکنه منم نفس تنگی بگیرم . دهنمو پر از اکسیژن کرده و دماغشو گرفتم و تنفس دهن به دهنو شروع کردم تا حالش جا بیاد . عجب لبایی خوردن داشت . هنوز هوش بود. حتما فهمیده بود که همراه با تنفس دهن به دهن دارم اونو می بوسم دگمه های مانتوشو باز کردم مانتو رو در آورده گذاشتم رو چمدوناش . بلوزشم هرچی دگمه داشت رو باز کردم . یه خورده هوشیار تر شد و زد پشت دستم .. -بی تربیت چیکار می کنی -تانیا جون موضوع مرگ و زندگیه . من نمی تونمبی تفاوت بشینم و ببینم که جون یک انسانی در خطره . وای جون یه سوتین بنفش از اون تایلندی ها بسته بود که به سینه ها ایستادگی خاصی می داد . دیگه از این بهتر نمی شد . دستمو گذاشتم رو همون سوتین و همراه با سینهاونو می گردوندم . -نهههههه شهرام زشته .. -اینم جزیی از عملیات بیدار سازیه . -نه نکن.. این کارو نکن . -تانیا جون این لحظه های آخرزندگی رو بذار خوش باشیم . این مهمونا تا صبح از تالار بر نمی گردند و ما هم خفه میشیم . پس بذار با لذت از این زندگی و دنیا خدا حافظی کنیم . تانیا دست و پا می زد و می خواست حودشو خلاص کنه -کجا می خوای در بری . تو که جون نداری .. -ولم کن خفه شدم . -خودم خنکت می کنم . بازم استرچ پاشکرده بود داشتم از همون روبرو از پاش در می آوردم که یه دور خودشو بر گردوند . بد تر کرد چون دیگه وقتی کون بر جسته شو در یه حالت استرچی دیدم طاقتم طاق شده بود . سرمو انداختم روش و زبونمو کشیدم رو شلوارش . -جاااااااان تانیا کونتو .. -نکن کثافت . میندازمت زندون .. آخ نفسم نمیاد . الان یه کاری می کنم که نفست بیاد . با حرص و سرعت شلوارشو کشیدم پایین و کلی هم لگد خوردم .کون سفید و گنده شو همین جوری زیارت میکردم و نمی دونستم دیگه با چه زبونی اونو بلیسم . تکون نمی تونست بخوره . واسه این که زیاد تنش درد نگیره مانتوشو از زیر رد کرده تا روش دراز بکشه . آخه موکت اذیتش می کرد . منم دست به کار شدم . کون تانیا جونمو از وسط بازش کرده و زبونمو از کناره های شورتش رو کوسش کشیدم . هنوز خشکبود . باید اونو حشریش می کرد . شورت نازکوو فانتزی اونم همرنگ سوتینش بود . از پاش کشیدم بیرون . اونم به زور و چپوندمش تو دهنم و حال کردم . خیلی کیف داده بود . بلوز شو که در آوردم ازش تنها چیزی که با قیمونده بود سوتینش بود . کمرلخت و سفیدش تو دید من قرار داشت . . از جام پاشدم و خودمو تا بخوام لخت کنم اون از جاش بلند شد . خنده ام گرفته بود . فکر کرد می تونه درو باز کنه و فرار کنه . اونو ته آسانسور گیر انداختم . پشت کرده بود به من و جفت دستاشو گذاشته بود رو کوسش منم خودمو چسبیدم بهش و گفتم تانیا جون کجا می خوای در بری -خدمتت می رسم -تو که تازه از مردن حرف می زدی .. اینو که گفتم یه خورده دوباره نفسش گرفت -تانیا جون دوروز دنیا ارزش اینحرفا رو نداره . اگه مردیم با خوشی از این دنیا میریم . اگه جون سالمم به در بردیم یهخاطره خوش واسه هردومون میشه . -نه من نمی تونم تو روی مردم نگاه کنم . دستامو گذاشتم رو کمرش تا آخرین چیزی رو همکه تنش مونده بود درش بیارم . سوتینو هم یه گوشه ای انداختم و و جفت دستامو رسوندم به سینه هاش . چهره خوشگلشو تو آینه می دیدم . سرشو انداخته بود پایین . ولی چشای خوشگلش مشخص بود . با سینه های درشتش بازی می کردم . -تانیا از لحظه هات استفاده کن . پشیمون می شی . زمان از دستتدر میره . زندگی شکار لحظه هاست . -نه درست نیست .. -درسته روتو بر گردون این طرف . حس کردم تنش داغ شده . -نهههههه خواهش می کنم . متوجه شدم که یه خورده رام شده . وقتی که روشو تنشو طرف خودم بر گردوندم سرشو انداخته بود پایین. – یه پاشو بلند کرده و انداختم رو شونه هامو کف دستمو گذاشتم رو کوسش و اونو چنگش گرفتم . تند و تند این کارو انجام می دادم . یواش یواش داشت آب اولیه اش در میومد و همراه با آبش ناله هاش هم همین طور .-دیدی نگفتم چقدر مزه میده ؟؟ خودمو بهش چسبیدم و لبامو گذاشتم رو لباش تا با بوسه هام داغش کنم . نفسهای تندش نشون می داد که هوس داره . و کس خیس و چشای بسته اش و مهمتر این که دستشو از زیر رسوند به کیر کلفت من و کف دست خودشو دورش حلقه زد و و اونو به طرف کوسش که دست من روش قرار داشت کشوند . جووووووون دیگهحس کردم تونستم که تسخیرش کنم . دستش رو کیر من قرار گرفته بود . یه خورده که لبم از رو لباش جداشد گفت شهرام -جووووووون بگو -من نمی خوام بمیرم من جوونم میخوام از زندگیم لذت ببرم . -منم برا همینه که الان همش بهت میگم که لذت ببر و با هام عشق کن . منم دوست دارم از زندگی لذت ببریم و با هم حال کنیم . تو رو می برمت بیرون .. هوس دیگه فکر مرگو ازمون دور کرده بود. من که دلم قرص بود نجات پیدا می کنیم. دست تانیا روی کیر من قرار داشت ولی من دستمو از رو کوسش بر داشتم . چون اون کیرموبه طرف کوسش حرکت می داد . -آخخخخخخ تانی جون . دستات جادو می کنه .. بمالون کیرمو به کوسسسست -اوففففف اووووفففففف کیرت چه آتیشه .. آتیش آتیشه .. یه گلوله آتیش . داره می سوزونه .. کیرم به کس داغش چسبیده بود . چشاشو باز کرده بود و تو چشام زلزده بود . فاصله چشا و نگاهمون به همنزدیک شده بود . -خیلی شیطونی شهرام . -تو هم خیلی ناز و طنازی تانیا . -کیرتو بکن تو ناز من . توی ناز نیاز من . چقدر در این لحظه های غم و نومیدی می ارزه از این کارا .. به آدم امید میده . خونو تو رگای آدم به جریان میندازه . سر کیرم به سر کوسش چسبیده بود . -پس دیگه از دستم در نمیری . حالاتو این کیرو می خوای ؟؟ دیگه ردم نمی کنی ؟؟ یه حرکتی به وسط کونش داد که چند سانتی از کیر من رفت تو کوسش . کیرمن وارد جهنم هوس شده بود . منم خودمو به طرفش حرکت دادم حالا یه پاش رو یکی از شونه هام قرار گرفته بود و کیرمو از زیر می فرستادم بره ته کوسش یه میله افقی هم در پایین و حاشیه آینه قرار داشت که فقط دستشو می تونست بذاره اونجا . سرعت گاییدن تانیا رو زیاد کرده بودم . به آرزوم رسیده بودم . -عزیزم عزیزم شهرام . می میرم واسه کیر تازه ات . نمی خوام حالا به هیچ چیز دیگه جز همین فکر کنم . من فقط اینو می خوام . یه دستشو گذاشته بود دور کمر من و یه لحظهکیرم طوری به کوسش چسبید که نتونستم خودمو ازش جدا کنم . -تانیا .. تانیا آهههههه نههههههه اونم خیلی خوشش اومده بود . -راحت باش عزیزم راحت باش شهرام جون .. فقط حواست باشه اگه سر و صدا شنیدی خودمونو جمع کنیم . فقط بذار بریزه توکوسم . خیلی تشنه امه . نمی دونی تواینسفر چقدر تحریک شدم .. آخرش قسمت اینجا بود که بیام حال کنم . کوسشو دور کیرم می گردوند تا آب بیشتری ازش خارج کنه . لحظه داغ و پر تنشی بود . آب کیرم از دور و بر کوسش در حال ریختن رو پاهاش بود . با این حال بازم کیرمو تو کس تانیا حرکت می دادم تا اون بیشتر حال کنه . . هردومون وایسادیم . -تانیا جون می ترسی ؟؟ دوباره دستشوگذاشت رو کیرم یه نگاه تو چشام انداخت وگفت تا تو و اینو دارم از چی باید بترسم -قربونت . ایستاده کیرمو کردم تو کوسش و این بار هر دو مون صاف وایسادیم ولی خودشو کنارکشید و رفت یکی از چمدوناشو باز کرد وچند تا حوله رو زمین پهن کرد . -تانی جون اینا برای فروشه -ولش شهرام پول به دستمیاد ولی زندگی به دست آوردنش سخته ..پس تا زنده هستیم بذار زندگی کنیم .. کف آسانسور پر شده بود از حوله و یه سری وسایلی که حداقل در اون لحظات ما بتونیم رو یه جای تمیزی ولو شیم . -ببینم ماساژتایلندی هم می خوای ؟؟ خندید و گفت این جا رو حموم گیر آوردی .. یا .. -خوشحالم که می خندی .-پاهشوبه دو طرف باز کرد و گفت یادت پاشه هنوزار ضا نشدم . تو می دونی باید چیکار کنی ؟؟ -در این کارا تجربه ندارم ولی می دونم بایدچیکار کنم -خیلی شیطونی شهرام از چشات می باره می خوای بگی با یه خانم دیگه هم بودی ازم خجالت می کشی ؟؟ عیبی نداره .. فدای تو و احترامت همین کارا رو می کنی که دوست دارم بیشتر و بهتر خودمو در اختیارت بذارم . بهتر و بیشتر بهت کس بدم . پاهاشو به دو طرف باز کرد و گذاشت رو میله های کناری و من هم دهنمو انداختم رو کس نابش . یهکوس تپل و چاقالو و خوشگل و برق انداختهکه نشون می داد همین دو روزی باید برق انداخته باشه . اون چه جوری چند روزو دور از شوهره تحمل می کرد . چیکار داشتم . با این که حاشیه های کوسش ورم زیبایی داشت ولی چاک وسط و سوراخش از تنگ بودنش حکایت داشتو خب منم که قبلا گاییده بودمش و مظنه دستم افتاده بود -بخور کوسسسسمو ولم نکن شهرام . همین طور با سر به کوسش فشار می آوردم و اون رو به عقب حرکت می کرد . تاجایی که سرش رسید به دیواره عرض آسانسور . می خواست این طرف و اون طرف به گردش خودش ادامه بده ولی من دو تا رونشو داشته و کوسشو با حداکثر فشاری که دردشنگیره و جاهای حساسشو میک می زدم خیلی راحت و بی خیال داخل آسانسور جیغ می کشید ..-شهرام جوووووون کوسسسسسم داره مثل یه شمع مث کره مثل خامه آب میشه .. -مثل یه عسل سفت و شیرین چی .. -میکش بزنبخورشششش . واسه تو نرم شده .. -فرار نکن از دستم تانیا جون . هم ازم فرار می کرد وهم خودشو بهم می مالوند . نذاشتم تکونبخوره می دونستم همین جا باید تمومش کنمو کارای دیگه رو شروعش کنم . دستاشو رسونده بود به میله های کناری و فریاد می زد من دیگه همون حرکتو ادامه داده تا این که دیدم دستاش شل شد -آخخخخخخخ داره میاد شهرام . آبم داره می ریزه . چقدر نرم و داغه .. .. می دونستم که با نوازش کردن و بوسیدن من این هوسهاش خوب پخش میشه . همین کارو هم کردم . چشاشو بسته بود و با دستاش به دنبال کیر شق شده ام می گشت . گذاشتم تا خودش کیرمو طرف کوسش ببره . . این بار راحت تر اونو می گاییدم . -شهرام جون .. انگار نه انگار تازه ارگاسم شدم . -شاید واسه اینهکه چند دقیقه ای میشه کیرم تو کوست نرفته . تانی جون چه اندامی داری . من می میرم برای اون کون درشت و تپل و سفیدت . -چش چرون تو همیشه نگاه بدی بهم داشتی -ولی آخرش که خوب بود ؟؟ -شیطون بلا کارتو بکن .. حسابی که اونو از کون گاییدم خواستم که یه دور برگرده و کونشو خوب دید بزنم . -شهرام حس می کنم نفسم گرفته .. ولی دلم نمیخواد از زیر کیر تو پاشم . نگاهی به ساعت انداخته و دیدم ساعت نزدیک دوازده شبه . -تانی جون باورت میشه ما سه ساعته که مشغولیم . همون بچه کونی که قبلا از توی دستشویی یهچشم انداز قشنگی واسم داشته بود دوباره افتادتوی دید من . کیرمو به چاک کونش چسبونده و تانیای من که واقعا مجهز بود در یکی دیگه از چمدوناشو باز کرد و یه قوطی کرم پلمب شده رو داد دستم . -بازش کن و دور محل و داخل جایی که می خوای فرو کنی بمال . کجا استفاده شه بهتر از تو کون من و رو کیر تو ..-قربونت تانیا . قربون تو و کون تو . کیرم به دیدن همچه بچه کونی دوباره شق کرده بود . فکر نمی کردم با همون ضربات اول داغ کنم ولی به خودم فشار آوردم آبمو توی کونش خالی نکنم . -تانیا تانی خوشگله منسرشو به طرف من بر گردونده بود و می گفت بیا لب لب من مال توهه .. مال تو عزیزم .. بگیرش .. لبام رو لباش اونو می گاییدم . دلم می خواست با نگاه کردن به کونش کیرمو توی سوراخش فرو کنم و بکشم بیرون ولی اون عاشق این بود که من ببوسمش واین جوری چشام دیگه نمی تونست متوجه کونبر جسته و پر هوسش باشه . چه معجزه ای .فکر نمی کردم تانیا زیر کیر من باشه و دارم اونو راحت می کنم . پس یه خانم هم مث یهمرد نیاز داره وقتی پای هوس در میون میاد ایمانش میره زیر سوال . هر چند همه این جورینیستن ولی آمادگی اونو دارن . دستمو فرو برده بودم لای موهای نرم و افشون تانیا . موهاش به رنگ خرمایی بود و یه خورده بور می زد. کونشو در ذهنم تصور می کردم که با حرکت کیرم می لرزه . در همین خیالات بود که حرکت آب داغ کیرمو حس می کردم . خودمو کاملا وقف کونش کرده بودم . نرم کیرمو بایه حالت شیب دار در انتها به لبه های کناریکوسش مماس کرده و طوری کیرمو حرکت می دادم که حداکثر داغی و لذتو داشته باشه و تا می تونه آب کیرمو داخل کونش خالی کنه . تانیا مال من شده بود . حالا دیگه خوب گاییده بودمش .. لبای چسبیده به لباش در حال خالی کردن مدام باز و بسته می شد و می خواست اوج هوس خودشو نشون بده .. آخرش یه فاصله ای بین لبام انداخته و گفتم تانیا من الان در بهشت روی زمین هستم . -قربون آدم خودم برم-منم حوای خودمو می پرستم . یه خورده دیگه با هم ور رفتیم و دوتایی مون گرسنه مون شده بود . یه خورده خوردنی با خودش داشت از اونایی که داخل هواپیما بهش داده بودند و یه خورده هم از اونایی که معلوم نبود چه جوری اجازه حملشو بهش داده بودند . نسبت به هم زیاد ایثار گری می کردیم . یه بیسکویت رو میذاشتیم بین دهن خودمون و هرکدوم آروم تر گازش می زدیم تا اون بیشتر بخوره . به آخرشکه می رسید همدیگه رو می بوسیدیم . خیلی نامرتب شده بودیم . فضای اتاقی آسانسور روکرده بودیم اتاق خواب . جای حموم و دستشویی خالی . مجبور شدیم خودمونو مرتب کنیم . چون دیگه اگه میومدن و ما رو این جور آشفته می دیدند خیلی ضایع بود . اثر روژ و این جور چیزا رو رو تنم پاک کرده . وسیله ها رو داخلچمدون ریختیم . درهر حال هر علامتی رو که نشون دهنده ور رفتن ما با هم بود پاک کردیم .دو ر تا دور آینه خیلی عریض آسانسور پر بود ازاثر انگشت ما که در هنگام سکس به جا مونده بود . چیزی رو ثابت نمی کرد ولی اونا رو هم که عین جا پای گربه شده بود پاک کردیم . هنوز اثری از مهمونای صاحبخونه نبود .یعنی صاحب خونه هایی که رفته بودند مهمونی. دیگه وقتی هوس گل می کرد شلوارشو تا نیمه پایین کشیده کیرمو میذاشتم داخلش که وقت تلف نشه و ما هم به فیض اکمل برسیم . دو نصفه شب بود که چند نفری سر و کله شون پیدا شد . به محض شنیدن صدای اونا با مشت و لگد حالیشون کردیم کهاسیر شدیم . دو ساعتی کشید تا برن یکی رواز خواب بیدار کنند و بیارن . خلاصه ما رو از اون خراب شده نجات دادند ولی من به آرزوم رسیده بودم . قبل از این که اونا ما رو در بیارندر آخرین لحظه هایی که دو نفره بودیم بهمگفت فراموش کن هر چی که بین ما اتفاق افتاده .. این برای لحظاتی بود که نمی شد تصوری از آینده داشت -ولی تانی جون ما به زندگی و آینده امید وار بودیم -شهرام من شوهر دارم . وضعیت ما در اینجا فرق می کرد . درهر حال دوروزی می شد که اونو ندیده بودم .منتظر بودم که یه بعد از ظهری بهمون سر بزنه . چون طبق گفته مادر یه چند روزی رو می خواست خونه بمونه تا اعصابش آروم بگیره و شوهرش هم بوتیکو اداره می کرد . یه بعد از ظهری یه کاری واسه مادر پیش اومد و رفت . نیمساعت بعدش در خونهمونو زدند و تانیا بود .اول من سلام کردم واونم علیک گرفت-ببخشید تانیا خانوم مادر نیستند . دوباره همون جوری حرف می زدم . -من خودم می دونم اون نیست . با تو کار داشتم . می تونی یه نگاهی بکنی ببینی چرااصلا رسیور من هیچ کانالی رو نشون نمیده ؟؟ یه ده دقیقه دیگه بیا الان میرم پایین یه کاری دارم بر می گردم . من به جای ده دقیقه دیگه یک ربع بعد رفتم . درو واسم باز کرد .. رفتم داخل اما کسی رو ندیدم . توی هال و جلوی میز تلویزیون و این دم و دستگاهها نبود . -تانیا خانوم . تانیا خانوم . -بفرمایید .. رفتم طرف صدا .. لخت روی تخت اتاق خوابش افتاده بود . اونم دمرو . -ببینم شهرام جون . با یه ماساژ به سبک تایلندی چطوری . یه لحظه پاهام سست شد . دست و پامو گم کرده بودم و میخواستم لخت شم انگار دستام می لرزید . ولیخودمو لخت کردم . -تانیا خودتی ؟؟ -بیا جلومگه من خواهر دو قلوم هم دارم ؟؟ روغنو از رو میز دستشویی بر دار از تایلند آوردمش . مردماز بس زنای لخت و دراز کشیده رو دیدم و که مردا دارن اونا رو می مالن و منم باید با حسرت به اونا نگاه کنم . حس می کردم که تازه می خوام بیفتم رو کون تانیا . با چرخشای کونش دلمو برده بود -شهرام نکنه پشیمونشدی و میگی ور رفتن با یه خانم شوهر دار حرامه ؟؟ بیا عزیزم بیا جلوتر .. دیگه باید سنگ تموم بذاری . نفهمیدم چه جوری لخت شدم . -بیا جلو نترس . امشب مردم خونه نمیاد . می تونی نصفه شبی هم جیم بزنی بیای این طرف -اوووووفففففف اصلا نصفه شبی چرا . یه بهونه میارم میگم می خوام با دوستام درس بخونم . -پس آبتو داشته باشواسه امشب که تو هر سوراخی که دلت خواست خالی کنی .. دیوونه شده بودم . جفت دستاموگذاشته بودم رو کونش و همونجا رو فقط با روغن می مالوندم . -اوهوی شهرام جون ما رو کون کردی رفتی . من کس و کمر و سینه هم دارم . یادت باشه توی آسانسور زیاد به سینه هام نرسیدی ها . ازت گله داره .. اونجا روهم واسش روغن مالیدم . بدن سفیدشو براق کرده بودم . شونه هاشو می مالوندم . پشت پا و گردن و حتی دستمو به جلو بدنش می رسوندم . ولی به قسمت کون که می رسیدم از پایین کون و کپل به بالا و از دو طرف به وسط گوشت و اون بر جستگی و لمبرشو گرفته و تو کف دستم به صورت فشرده جمعش کرده و ولش می کردم و آخر کار هم کف دستمو می ذاشتم وسط چاک کوسش -تانیا این روغنه یا خیسی کوسته -نمی دونم یه راهی داره که متوجه شی . دستمو گذاشتم دوباره رو همون کس و چشیدمش .. -خب چطور بود -خیلی خوشمزه -نتیجه آزمایش ؟؟ -مخلوط داره .. -چقدر تو با هوشی شهرام -حالا نمی خوای اون داخلو ماساژبدی ؟؟ -با دستام ؟؟-دیوونه دستات که تا ته کوسم نمیره . زیر نافم همه جا ماساژمی خواد .. دو طرف کونشو باز کرده و کیرمو مثل یه موشک به سوراخ کوسش نزدیک کردم . -ببینم ماساژتند یا نرم ؟؟ -از نرمش شروع کردم ..چقدر این تانیا خیس کرده بود و چقدر هم با لوندی خودش منو لحظه به لحظه بیشتر آتیشمی زد . -بکن بکن . شهرام بکن .. ولم نکن . چه خوب شد آسانسور خراب شد .. کوسسسسم کوسسسسم میخاره .. امشب باید پیشم بمونی تا صبح تا هر وقت که خواستممنو بکنی . -تانیا جون پیشتم بخوابم ؟؟ -دیوونه پس می خوای چیکار کنی بری رو زمین بخوابی ؟؟ البته دراز می تونی بکشی ولی معلوم نیست تا صبح بخوابیم یا نه ؟؟ چقدرخوب منو به هوس آورده بود . عین هیجان اولین سکس منو لرزونده بود . -تانی جون کیرمو تو کوست آبش کردی .. -به کیرت بگو آب نشه فقط آبشو پس بده . -داره میاد تانی جونم . داره میاد لعنت براین بی ارادگی . اگه کیر اسب هم می رفت توی این کس همون اول بی اراده خالی می کرد . ولی این بار که آبم اومد ولش نکردم . کمرشو محکم تو دستام گرفته تا تونستم اونو با ضربات چکشیخودم گاییدم .. پرشی تخت و لرزشی کونش خیلی زود کیرمو به همون اندازه قبل رسوند . قربون اون تن و بدن روغنی تو بشهشهرام .. -رام تو ام شهرام . اومد رو کیرم نشست و خودشو رو من خم کرد حالا خیلی راحت می تونستم سینه هاشو بخورم . -جوووووووون عجب لیموی آبداری -ولی مثل لیمو خنک نیست داغ داغه -عوضش تانی جون شیرین شیرینه . نوکشم عین نوک لیموست ولی تلخی نداره . سینه هاشو به لبام می زد و منم با حرص و هوس اونا رو میک می زدم . طوری کوسشو با کیر من هماهنگ کرده بود و خودشوبه اون می کوبید که دیگه فضای اتاق پر شده بود از صدای خودش و تخت . دستمو گذاشته بودم زیر سینه های در حال تکون خوردنش و نوک اونا رو به دهنم می رسوندم . از این به بعد تانیا جونو هر وقت که مغازه نمی رفت باید کمتر توخونه خودمون می دیدیم و همین جا باید رو تخت درازش می کردم . تانیای حشری با حرکات خودش بالاخره ارضا شد ولی دست از سرم بر نمی داشت . با همون تن روغن مالی شده رفت حموم و منم پشت سرش آخ که چه حالی می داد لیف زدن به این تن و بدن . با کف صابون سوراخ کونشو نرم کردهو کیرمو توی حموم کردم تو کونش . دیگه یه آخ هم نمی گفت فقط از هوس زیاد ناله میکرد . یه تماسی با خونه گرفتم و به خونواده گفتم که شبو خونه یکی از دوستام هستم و می خواهیم با هم فلان درس رو کار کنیم . اونابهم اطمینان داشتند چون اولین بارم نبود که شبو خارج از خونه بودم . یه بار که تانیا رفت دستشویی دو دقیقه بعد من رفتم و درو باز کردم . درو نبسته بود . جیغ کشید . -این چه کاری بود که کردی شهرام ترسیدم . بدت نمیاد این جوری منو دید می زنی ؟؟ -اگه بدونی چه صفایی داره تانیا . یه روزی واسه این لحظه ها خودمو می کشتم . پس بذار مث اون روزا خودمو غرق در این لذت کنم . افتادم واز پشت اونو گرفتم . چقدر اون روز دلم می خواست کونشو وقتی که رفته تو دستشویی توی بغلم بگیرم و بکنمش .. تونستم به این آرزومم برسم . -درحالیکه داخل دستشویی همدیگه رو می بوسیدیمو اونو به دیوار چسبونده بودمش و می کردمش آروم یه توقفی به لباش داد و گفت خیلی دیوونه ای شهرام -آره دیوونه ام دیوونه تانیایخودم . تا صبح در کنار تانیا جونم با هم حال می کردیم و حرف می زدیم . فکر نکنم دو ساعت خوابیده باشیم . ولی شرایط به گونه ایشد که یه چند روزی رو نتونستیم با هم باشیم. یعنی نمی شد خلوت کنیم . خاله اش از شهرستان اومده بود پلاس شده بود و خونه ماهم که خلوت بشو نبود . یه روز واسم زنگ زد و گفت شهرام دلم براش تنگ شده -براشتنگ شده یا برامن ؟؟ -برا هر دو تا تون . چون که از هم جدا نیستین . . من کیرتو می خوام. حتی واسه چند دقیقه .-ببینم تانیا جون تو هم به اون چیزی که من دارم فکر می کنمفکر می کنی ؟؟ -آره شهرام دل به دل راه داره .دو تایی مون اومدیم بیرون . سوار آسانسور شدیم . درو که بستیم همون داخل مشغولشدیم . شورتشو کشیدم پایین و معطل نکردم در جا کیرمو کردم تو کوسش . -مامان تو و خاله من که حالا بیرون نمیان . بقیه اعضای خونه هم که حالا پخش و پلان . اگرم بریم رو به پایین فوری خودمو نو جمع و جور می کنیم . فقط دستمو گرفته بودم جلو دهنش و همین جوری که کیرمو تو کوسش فرو می کردم باخودم گفتم فدای این آسانسور بشم که اگه نبودمعلوم نبود بایستی چیکار می کردیم … پایاننویسنده ایرانی
0 views
Date: November 25, 2018