سلام.من می خوام واسه اولین بار تو سایت داستان سکسی داستان بنویسم.در واقع می خوام میلیارد ها میلیارد فحش ناجورو به جون بخرم.این داستان راجع به سکس من با دخترخالم هلياست تو تیر ماه سال 86.یعنی وقتی من 18 سالم بود. سالگرد فوت پدربزرگم بود.خونه ی خودش که فقط مادربزرگم توش زندگی میکنه.همه دعوت بودن به صرف آش نذری.خونه اش ویلایی قدیمی بود.یه حیاط صد و خورده ای متر داشت ولی در عوض خونه کوچیک بود.یادمه دم دمای غروب بود که ما رسیدیم خونه اش.ما یعنی منو مادر و پدر و برادرم.ما که رسیدیم دیدیم فقط خالم و خونوادش واسه کمک اونجا بودن + مادربزرگم.منو واسه کارکردن اینقدر زود آورده بودن.ولی من مثله همیشه یه جوری جیم شدم.داخل خونه من و هليا نشسته بودیم و حرف میزدیم.اون تک فرزنده.بقیه هم بیرون بودن مشغول کار.من و هليا همیشه با هم راحت بودیم.نه اونا مذهبی بودن نه ما.ما تقریبا تا دو ساعت بعد از اومدن خانواده ی ما هیچ کاری نکردیم.فقط حرف میزدیم.باورتون نمیشه….خودمم الان باورنمیکنم….راجع به همه چی حرف میزدیم،طوری که سوژه تا قیامت وجود داشت.ساعت 730 بود و هوا روشن.مهمونا کم کم پیداشون شد.ماهم بی خیال وراجی شدیم و اومدیم بیرون. من به سکس با هليا فکر میکردم…از بچگی دوسش داشتم…اون بلند قد بود و نسبتا لاغر…خیلی خوشگل بود… برگردیم به خونه باغ…بوی آش مرده رو بیدار میکرد…اون شب آخرین چیزی که انتطارشو داشتم سکس با هليا بود-سینا جان…یه لحظه بیا سعید بود.شوهر خالم-ببین سینا من قرص فلبمو نیاوردم…پاشین با هليا برین بیارینش بیچاره پیر نبود ولی قرص میخورد.اونا به من اعتماد داشتن.من از بچگیم با خالم خیلی جور بودم…-هليا با سینا برو10 دقیقه بعد تو راه بودیم.کاملا عادی بود.حتی واسه من که تو فکر اون بودم.رسیدیم اکباتان.خونشون.رفتیم بالا رسیدیم در خونشون.دم در گفت-سینا…من چکه پامه سخته درش بیارم و بپوشمش.تو برو.یه قرصه زرده همه چیز عادی بود.رفتم تو اولین چیزی که دیدم تلیویزون 40 اینچشون بود.ولی فکر نکنین من ندید بدیدم.اول اونو دیدم چون روشن مونده بود و روی ماهواره ی sirus و شبکه ی hustler tv بود.یکی از بهترین شبکه های فیلمای پورنو.البته الان کارتیه. باورم نمیشد.چند لحطه صبر کردم-بدو دیگه رو اوپنههليا بود.هليا بود؟؟؟شیطان در من رخنه کرد-پیداش نمیکنم…خودت باید بیای-اه…بعد از چند لحظه صدای بسته شدن در اومد.اومد تو و بعد اونم کنار من خشکش زد.چون تلویزیونشون داشت یه سکس سه نفره نشون میداد-بابات از اینا نیگا میکنه؟ سعی کردم نخندم.ولی مگه میشد.با من من گفت-نه…خودم از هول حلیم افتاد تو دیگ.اومد باباشو خوب کنه،رید-ا؟که اینطور-نه بابا…داشتم کانال جدید میگرفتم که…-شبکه ی خوبیه-چی؟-نگا کن.یارو داره آبشو میخوره خندید…بعد گفت-آره…حتما زنه داره حال میکنه-اوهومهم من فهمیدم هم اون که هر دو میخوایم-اگه صدا داشت خیلی بهتر بودا اینو من گفتم…اونم از خدا خواسته حالت mute و اف کرد و صدای آه و اوه زنه رفت هوا.اونی که آبشو ریخته بود رفت کنار وحالا یکی دیگه دراشت میکرد.هليا تو کف فیلم بود…بعد از یکی دو دقیقه شروع کرد به ور رفتن با خودش.منم گفتم-زنه شبیه توه ها…خندید و گفت-آره…فقط مرده نیست آره.میدونم.این دقیقا یعنی بیا منو بکن دوستانرفتم جلو و ازش لب گرفتم.انگار صدای تلوزیون قطع شد ولی وقطی نگاه کردم دیدم با کنترل خاموشش کرده.همین طور که اب میگرفتیم دستشو گذاشت رو کیرم و منم دقیقا منتظر همین بودم.شروع کردم به باز کردنه دکمه های مانتوش.اونم کم نیاوردو شروع کرد به درآوردن شلوارم.وقتی سینه های سفت و سفیدشو میمالیدم کیرم تو دسش بود.آروم خوابیدیم رو مبل من میخواستم کسشو بلیسم ولی اون از من حشری تر بود.سریع شروع کرد به ساک زدن.من دیگه هیچی نفهمیدم.خیلی باحال بود.صدای آه اوه در میاورد.با زبونش تخمامو میلیسید.دیگه واقعا داشتم ارضا میشدم ولی نیخواستم کار اینجا تموم بشه.اون که ول نمیکرد پس کیرمو بعد از 5 دقیقه به زور از دهنش درآوردم.حالا نوبت اون بود.شروع کردم به لیسیدن کسش.پرده داشت.دستم زیاد باز نبود پس زود تموم شد.اومدم کنارش نشستم.گفت-پاشو که اصله کاری مونده_تو که پرده داری-خوب از پشت بکن-نه….هليا تو لاغری…خطرناکه…تازه خیلی درد داره-اه…پاشو دیگه الان حالمون میپره من واقعا نمی خواستم از کون بکنمش.ولی شیطونو که خوب میشناسین دوستانبلند شد ،اومد رو زمین و و قمبل کرد.منم وایسادم پشتش و آروم انگشتمو کردم تو کونش.یکم که جا باز کرد یواش سره کیرمو کردم تو.یکم فشارو بیشتر کردم و دیدم یه آخه خیلی مسخره کشید.فکر کردم داره شوخی میکنه پس کیرمو با یه فشار تقریبا تا ته کردم تو اون سوراخ کون خیس صورتیش.جیغش رفت هوا.خدا پدر اونی که اکباتانو ساختو بیامرزه.شانس آوردم همسایه ها نریختن تو خونه.-چی کار میکنی.جر خوردم ولی من تازه راه افتاده بودم.شروع کردم به تلمبه زدن.وای چه حالی داشت.سوراخش خیلی تنگ بود و این بیشتر به من حال میداد.کیرمو در میاوردمو سوراخشو لیس میزدم…نمیدونم چرا ولی فکر میکردم تمیزهسرعت تلمبه های من بیشتذ=ر شد و اونم اه و اوه میکرد.سرعتمون زیاد شد.اونم با من هماهنگ شده بودو خودشو جلو و عقب میکرد.دیگه داشت وقتش می شد.این فدر حال کردم که چشام لوچ شده بود.اونم آروم جیغ میکشید.دیگه وقتش بود.-کجا بریزم-بریز همون تو آب کیرمو تا آخرین قطره ریختم تو کونش.بهترین لحظه موقعی بود که تا آبمو ریختم برگشتو کیرمو تا ته کرد تو دهنشو مک زد.فکر کنم می خواست پروستاتممم بخوره. یک ساعت بعد خونه ی مادر بزرگم بودیم.کل سکس ما نیم ساعت طول کشید که میشد انداختش تقصیر ترافیک ولی همه اینقدر مشغول بودن که هیچ کس نفهمید ما دیر کردیم.هیچ کس نفهمید هلیا یکم میلنگید.هیچ کس نفهمید که من تو دلم گفتم-آقا جون روحت شاد.دمت گرم در ضمن….آره،قرصا یادمون نرفت.نوشته سینا
0 views
Date: November 25, 2018