آموزش سکسی من (۱)

0 views
0%

دوستان ممنون از ابراز نظرهاتون در مورد مطالب قبلی من (اولین باری که آبم اومد و اولین رابطه جنسی….)ادامه موضوع زری در ماجرای سکس تو کمد دیواری را براتون مینویسم امیدوارم که بپسندید…..ماجرای سکس من و زری بعد از اون روز در کمد دیواری با یک دنیا خاطره تموم شد و من تا مدتها با یاد آوری این خاطره خودمو ارضاء میکردم……دو سه هفته از این ماجرا گذشت تا اینکه یه روز تلفن خونه زنگ زد بر حسب عادت معمول گوشی را برداشتم ….از پشت تلفن صدای مبهمی اومد که منو صدا میکرد و میگفت خودتی ؟ …منهم با تعجب گفتم آره…که یمرتبه صدا عادی شد و گفت منم زری مواظب باش کسی نفهمه منم …..مکثی کردم وبا تعجب گفتم چی شده؟….زری با صدای لرزون گفت مادرم پنجشنبه نهار خونه دوستاش مهمونه میخوای بیای پیش من؟ …..منم که از خدا خواسته به لکنت افتادم وگفتم آره……زری هم بلا فاصله گفت خوب یه جوری که کسی نفهمه ساعت 9 صبح بیا خونه ما…..دیگه نمیتونم صحبت کنم باشه؟؟؟؟….گفتم باشه واونم قطع کرد باور کنید حس میکردم تحمل وزن گوشیو که بزارم زمین ندارم …تا 5شنبه دو روز مونده بود ومن ثانیه شماری میکردم که اون روز زودتر برسه …بار ها میرفتم تو آینه وخودمو لخت میکردم فیگور های مختلفو امتحان میکردم…..به همه گفته بودم پنشنبه با مدرسه داریم میریم اردو…..بالاخره اونروز رسید ومن از ساعت 5صبح بیدار بودم …نمیدونستم که چه اتفاقی قراره بیافته …راستش خیلی دلم شور میزد از طرفی هم میدونستم قراره یه اتفاق خوب وسکسی بیافته …….یادمه اون روز ساعت هشت رسیدم در خونشون ولی چون گفته بود ساعت 9 میترسیدم نزدیک خونشون بشم….باور کنید هر یک ثانیه ای صد سال بمن گذشت…….بالاخره ساعت 5 دقیقه مونه به 9 زنگ زدم صدای زری از پشت ایفون اومد گفت کیه؟…..خیلی زور زدم تا صدام عادی باشه آخرش با خش خش گفتم منم….در باز شد و منم رفتم داخل…….از در ورودی که رسیدم بدون اینکه در بزنم زری درو باز کرد من رفتم داخل ساختمون…..اینقدر دست پاچه بودم که اصلا توجهم به زری نیفتاد فکر کنم اونم دست کمی از من نداشت…با اشاره دست زری رفتم توی سالن پذیرائی ونشستم روی مبل….تمام بدنم بخصوص دستام یخ کرده بود وداشت میلرزید انگار که امده بودم دزدی…….چند لحظه بعد زری با یه سینی چائی و یه بشقاب کیک شکلاتی اومد توی سالن وکنار دستم نشست…..چائی را با همه داغیش مثل یه لیوان شربت سرکشیدم …جند دقیقه ای گذشت یهمرتبه زری با صدای لرزونش گفت راجه به اونروز تو کمد دیواری کسی که چیزی نفهمید؟…خنده ای کردم وگفتم مثلا کی بفهمه؟؟؟؟…زری خنده ای کرد و گفت نمیدونم همین جوری پرسیدم…..دوباره سکوت کوتاهی شد و زری بالحنی خجالتی گفت به تو خوش گذشت؟ …منم یه کم پرروبازی کردم وگفتم مگه میشه خوش نگذشته باشه؟…زری ادامه صحبتو باز کرد وگفت از کدوم قسمتش بیشتر خوشت اومد؟…سری تکون دادم وگفتم همش …یه مرتبه زری گفت قبلا هم باکسی از این کارا کرده بودی ؟ منم ماجرای ننه ربابه رو براش گفتم….زری مثل اینکه به خودش مسلط شده باشه…یه خنده ای کرد و گفت همون روز فهمیدم که واردنیستی…منم دست از رو برداشتم وگفتم تو چی اونم ماجرای دوست پسرشو برام تعریف کرد وگفت دوسه بار باهاش سکس داشتم اما دوتا اشکال بزرگ داشت اول اینکه اونجاش خیلی کوچیک بود دوم اینکه خیلی زود ارضاء میشد واصلا به طرف مقابلش نمیرسید….زری به مبل تکیه داد وشروع به صحبت کرد وگفت من همین یه بارو با تو لذت بردم هیچوقت با اون که بودم نمیتونستم خودمو ارضاء کنم….زری همینطور که صحبت میکرد گفت ما دخترا همه چیزو برای دوستای نزدیکمون میگیم…اونروزو که من برای بچه ها تعریف کردم همه کف کرده بودن…..تازه داشت محیط برام عادی میشد که یه مرتبه چشمام افتاد به زری….یه دامن گشاد رنگی با یه بلوز گشاد آستین کوتاه پوشیده بود .جوراب هم نداشت برای همین تا چشمام افتاد به ساق پاهاش زیر دلم یه جوری شداینقدر عکس العملم شدیدبود که دیدم پاهشو جمع کرد….چند دقیقه گذشت که یه مرتبه زری بدون هیچ رودرباسی گفت میذاری اونجاتو یه بار دیگه ببینم؟ …غافل گیر شده بودم واز طرفی هم دلم میخواست برم سر اصل موضوع …بدون مقدمه بلند شدم دکمه های شلوار مو باز کردم وزیپ شلوارمو کشیدم پائین…که یه مرتبه دیدم زری دستمو گرفت وگفت بذار بقیشو من انجام بدم…منم بی حرکت ایستادم وزری سلوار و شورتمو در اورد حس میکردم تو سرمای آلا سکا ایستادم ….زری تا چشمش به کیر من افتاد لبخندی زد وگفت بیشرف اینا همش مال خودته؟…هردومون خندای کردیم و زری شروع به ورانداز کیر من میکرد پایان توجه ام به چهره زری بود…یه کمی سرخ شده بود وسرشو آورد نزدیک کیرمن مثل اونروز یه کمی به اطراف صورتش کشید که یه مرتبه دیدم داره سرشو بوس میکنه…چشمامو بستم وداشتم از شدت لذت میمردم که یه مرتبه حس کردم اطراف کیرم خیس شد چشمامو باز کردم دیدم کیرم تو دهن زری هس وداره میخورتش….نفسم بالا نمیومد…..زری همینطور که کیر منو میخورد دکمه های پیرهنشو باز کرد وشروع به لخت شدن کرد …صدای ناله من خیلی بلند شده بود که زری با دست اشاره کرد یواشتر ….این کار زری ادامه داشت تا اینکه از بالا تنه کاملا لخت شده بود یه مرتبه از جاش بلند شد وشروع کرد لب های منو بوسیدن…..خدای من اولین بوسه من بود ومن در عین لذت نمیدونستم باید چه کار کنم که یهمرتبه زبون زری و تودهنم حس کردم…دلم میخواست منم این کارو بوکنم که کردم ودیدم اونچنون با ولع زبونمو مک میزد که انگار میخواست اونو بکنه……زری در حالیکه لب پائینشوروی صورتم بطرف بالا میکشید سینه هاشو اورد جلو دهنم…وای که چه منظره ای …سینه های کوچولو سفید وبایه نوک قهوه ای ریز …اروم گذاشتش تو دهن من وگفت هرچی میخوای شیر بخور منم نوک سینه هاشو شروع به مکیدن کردم…آه ناله زری بلند شده بود…یه مرتبه با یه حرص وولعی گفت همشو بوخور …منم پایان سینه هاشو با مکیدن کردم تو دهنم واز شدت ولع میخواستم بکنمشون…زری یه خنده ملیحی کرد وگفت با همه بی تحربگیت خوب بلدی…اون یکی سینه دیگشو گذاشت جلو دهن منم وتمام سرمو با دو دستش به خودش فشار میداد……داشتم سینه میخوردم که یه مرتبه دستام خورد به رونش وای که چه نرم بود داشتم پاهاشو میمالیدم که بایه دستش دستمو بطرف شورتش کشید…همینطور که سینه میخوردم دستمو کردم تو شورتش و باسنشو گرفتم توی دستم…..زری که میدونست ناشیم سینه هاشو از تو دهنم در آوردو گفت با زبونت بزن به نکش …اومودم اینکارو بکنم دیدم پایان سینشو از شدت گاز گرفتن هام زخم وزیلی کردم…بالاخره دستور لیس زدن نوک سینه هارو هم اطاعت کردم که زری از جاش بلند شد و دامن وشورتشو یکجا در اورد بمنم گفت از بالا تنه لخت بشم منم سریع اینکارو کردم ….زری طاق باز روی مبل ولو شد وگفت یه کم آروم زبونتو بکش بالای کسم منم اولش اکراه داشتم اما تا کس صورتی وکوچولوشو دیدم شروع کردم به مکیدنش…که یهمرتبه صدای جیغ زری بلند شد وگفت آروم اینکه سینه نیست…فقط زبونتو بکش این بالا…منم اینکارو کردم که دیدم زری داره قرمز میشه…کمرشو تا اونجائی که میتونست بالا آورده بود وداشت لبه مبل روچنگ میزد با یه دستش گذاشته بود پشت سر من که نتونم سرمو بردارم وبا دست دیگش پایان بدنش وسینه هاشو می مالید و انگشت کرد ….خیلی پیچ وتاب میخورد..ومرتب میگفت وای ..رگ های گردنش زده بود بیرون که یهمرتبه داد زد ووووی وشروع کرد بلرزیدن…….دست پاهاش بی اختیار میلرزیدن و به اطراف حرکت میکردن…احساس کردم دور دهنم خیس شده وداره یه چند قطره آب از چونه هام میچکه..حالا پایان موهای من توچنگ زری بود ومرتب میزان فشارشو کم وزیاد میکرد تا اینکه با کمر خم شدروی سرمن وبی حرکت موند….منه حس کردم نباید حرکت اضافه تری بکنم …چند لحظه ای به همین منوال گذشت تا اینکه زری سرشویواش یواش بالا آورد ..چشماش قرمر وخمار شده بود….ومثل اونائی که قادر به هیچ حرکتی نیستن روی مبل ولو شد….چند ثانیه بعد چشماشو باز کرد وبا یه لبخند کوچکی گفت مرسی خیلی عالی بود…. اشاره ای بمن کرد که برم پیشش دراز بکشم منهم این کارو کردم…سرشو گذاشت روی سینه هام دوباره گفت بازم مرسی ……….چند دقیقه ای چشماشو بست وبی حرکت خوابید بعد با پایان توانش یه پاشو بلند کرد وانداخت لای پاهای من طوری که گوشه رونش میخورد به کیر من…در عین حالیکه دراوج تحریک بودم اما از این کارش خیلی لذت میبردم …در همین حال که کیر من روبه سقف نشونه گیری کرده بود زری با پشت ناخن هاش از پائین کیرم شروع به نوازش کرد…کیرم داشت منفجر میشد….یه مرتبه زری سرشو از رو سینم بلند کرد و گفت حالا نوبت این شازده کوچولوه…..بازحمت خودشو بلند کرد و با دستمال کاغذی خشک کرد …همینطور که به طرف کیرم میرفت گفت میخوای برات ساک بزنم؟ راستش من تا اون روز نه اسم ساکو شنیده بودم ونمیدونستم چیه….باسر اشاره ای کردم که یعنی هر کاری میخوای بکن….زری اروم خودشو روی من بطرف پائین کشید …وقتی سینه هاش به کیرم خورد یاد اونروز توی کمد افتادم که گذاشته بودم لای سینه هاش…..زری به حرکت خودش ادامه داد تا صورتش رسید به کیر من…یه کم کیر منو به اطراف صورتش مالید و انگشت کرد و یواش یواش اونو کرد تو دهنش …همینطور که تو دهنش بود با زبونش پشت کیرمو قلقلک میداد یه مرتبه یه میک محکمی زد وکیرمو در آوردوآب دهنشو ریخت بالای کیرم…روشو بمن کرد وگفت خوبه؟…منم همینطور که نفس نفس میزدم با اشاره سرم جواب مثبت دادم….حالا کیرمن نو دستای زری بود که پر از آب دهنش بود وکف دستش لیز میخورد….زری چشمکی زد وگفت هر وقت خواست آبت بیاد بگو….یه باشه تحویلش دادم که دیدم زری دوباره کیرمو کرد تو دهنش اینبار مکیدنهاش و بیرون وتو کردنش بیشتر و تندتر شده بود با یه دستش به اطاف بیضه هام بازی میکرد وبا یه دست دیگش پاهامو باز نگه میداشت نمیدونم چقدر طول کشید که زری از سرو صدام فهمید داره آبم میاد…کیرمو از دهنش در اورد و با دو دستش شروع کرد به مالیدن کیر من از بالا به پائین…چند بار این کارو تکرار کرد که یه مرتبه آبم زد بیرون زری به کیرم نگاه میکرد وحرکات دستشو تند تر میکرد …نمیدونم چی شده بود که آبم قطع نمیشد هربار که چند قطره میومد بیرون از کمر خم میشدم وسرم از روی بالش بلند میشد زری اینگار که تو جنگ پیروز شده مرتب به کیر من که داشت آبش میومد نگاه میکرد ولبخند کوجکی میزد همینکه دید آبم قطع شد اونم حرکات دستشو آروم کرد و بلند شد چندتا دستمال کاغذی آورد و شروع به پاک کردن جاهائی که آب ریخته بود کرد …راستش انگار یه پرده ماتی جلو چشمام کشیده بودن زری که قبراق وسر حال بود با یه لحن شیطنتی پرسید خوب بود ؟منم با یه لبخند گفتم از خوب هم خوبتر بود…مرسی……چند دقیقه بعد بلند شدیم رفتیم دستشوئی وخودمونو شستیم زری فقط شورتش پوشید ورفت توی آشپز خونه..منم انگار که ده کیلو وزنم کم شده باشه روی مبل افتادمو چشمامو بستم که یه مرتبه نرمی بدن و رون زری رو کنارم حس کردم…زری با دوتا لیوان شربت برگشته بود ..کیک های شکلاتی قبلی ام آورد باور کنید خوشمزه ترین غذا یا شربت یا هر چیز دیگه ای که تو عمرم خوردم خوشمزه تر بود به نشونه تشکر سرمو بلند کردم واز زری با یه بوس تشکر کردم …زری هم فقط کفت نوش جونت منم تا حالا کسی برام ساک نزده بود ولی از دوستام راجع بهش خیلی شنیده بودم حالا میبینم که راست میگفتن…زری دوباره کنارم دراز کشید ودر حالیکه سرشو روی گردن وسینه هام میگذاشت ازم خواست با موهاش بازی کنم واونم با نک سینه هامو وشکمم وموهای کیرم شروع به بازی کرد که یه مرتبه هر دومون به یه خواب خیلی لذت بخشی فرو رفتیم………ادامه داردنوشته وحید

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *