قسمت قبلسلام دوستان بدون هیچ مقدمه ای (فقط تشکر از اظهار نظرهاتون )میرم که ادامه مطلبو براتون بنویسم…..براتون نوشتم که اوائل بلوغ (14) سالگی بطور اتفاقی با زری که 4سال از من بزرگتر بود آشنا وارتباط جنسی پیدا کردم…اولین رابطه ما در کمد دیواری بود واصل ماجرا از اونجا شروع شد که ذر غیاب مادر زری یه روز ما یک رابطه مفصل داشتیم…اونروز زری بوسیدن یاهمون لب گرفتن ونزدیکی از پشت ولا پائی کردنو عملا به من آموزش داد……ادامه داستاناز اون روز به بعد مرتب خاطرات سکسهای بازری تو ذهنم بود به شکلی که موقع خواب …سر کلاس مدرسه….توی حونه …موقع تماشای تلوزیون..و……از فکرش بیرون نمیرفتم……راستش شبها تا با مرور خاطرات اون روز خودمو ارضاء نمیکردم خوابم نمیبرد….تماس تلفنی ما از ترس خانواده ها خیلی محدود وخشک بود….هرچند که از صحبت هامون مشخص بود هردومون منتظر یه موقعیت دیگه هستیم………تا اینکه یه روز زری زنگ زد و گفت میتونی ساعت 5 بیای جلو فلان پاساز ؟…منم از خدا خواسته قبول کردم وموقع بیرون رفتن از خونه به مادرم گفتم امروز کلاس فوق العاده داریم دیر میام خونه…………اونروز پایان فکر و ذکرم به قرار عصر بود …ساعت 3 که از مدرسه تعطیل شدم بیفرار تر از همیشه وبدون توجه به ساعت رفتم سر فرار….ساعت سه ونیم بود که رسیدم جائی که قرار داشتیم….انمیدونم از گرسنگی بود یا از شدت هیجان پایان بدن من میلرزید …نگاهی به ساعت کردم ذلم میخواست زودتر 5 بشه….بالاخره برای اینکه وقت بگذره رفتم توی یه ساندویچی وسرخودمو با خوردن ساندویچ گرم کردم…بالاخره ساعت موعود نزدیک شد ..ورفتم دقیقا همونجا که زری گفته بود ….چند دقیقه ای گذشت که دیدم زری با 4نفر از دوستاش دارن میان …اولش جا خوردم وراستش یه کمی دست پاچه شدم…زری نزدیک من شد و سلام کردیم دوستاش یه کم ازما دور تر ایستادن و مشغول صحبت شدن….زری بعد از یه احوال پرسی مختصری اشاره به یکی از دوستاش کرد و گفت اون لیلیه از اون دوستای باحال …زری وقتی میخواست حرف بزنه دهنش خشک شده بود …بالاخره ادامه داد و گفت این 5شنبه بعداز ظهر پدر . مامانش میرن ورامین و لی لی توخونه تنهاس…میتونی تو خونه بپیچونی اون شب نری خونه؟……یه کم فکر کردم نمیدونستم توخونه چی باید بگم این اولین باری بود که میخواستم شب خونه نباشم…..توی همین افکار بودم که یه مرتبه زری گفت بذار اول آشناتون کنم …روکرد به یکی از دوستاش وبا اشاره سردعوتش کرد به جمع خودمون دوتائی ….لی لی نزدیک شد وبا یه لبخند ملیحی سلام کرد…منم با خوشروئی جوابشو دادم ….چند ثانیه اول هردومون داشتیم اون یکیو ورانداز میکردیم….بالاخره رزی رشته افکار دوتامونو پاره کرد و به معرفی لی لی پرداخت وگفت لی لی از دوستای خیلی خوبمونه که همه بچه ها دوستش دارن ….توی لا بلای حرفاشم بایه لبخند زیرکانه ای چندتا تیکه پروند مثل اون استادمونه….ازهمه بامعرفت تره ….راهنمامونه و……..زیر چشمی لی لی ورانداز میکردم …اونم تقریبا همین کارو میکرد چشماش پایان هیکل منو آنالیز میکرد وموقعی ام که چشمش توی گردش دورانی به کیر من میرسید چند لحظه ای مکث میکرد…..یه مرتبه زری با یه صدای بلند تری گفت زود باش جواب بده یکی میبینتمون…منم با یه من ومنی گفتم خیلی دلم میخواد باید ببینم خونه روچه کار میتونم بکنم……از زری ولی لی جدا شدیم وتا خونه همینطور توفکر نقشه برای اون شب بودم …شب که شد سرسفره شام به مادرم گفتم یکی از دوستام باباش معلم معروفیه وحاظر شده یه شب برم خونشون باباش به دوتائیمون درس بده اشکالی نداره؟ مادرم بعد از کلی سئوال وجواب گفت بزار من با پدر مامانش صحبت کنم ببینم چی میشه …دلشوره من 1000برابرشد تا اینکه موضوعو به زری رسوندم….بعد از کلی نقشه قرار شد لی لی نقش مادر اون دوستم که قراره برم خونشون درس بخونم بازی کنه ….همه چیز طبق نقشه پیش رفت بالاخره مجوز خروج من برای اولین بار صادر شد……روز موعود هم رسید و با زری سرخیابون خونه لی لی قرار گذاشتیم….همه جیز به خوبی پیش میرفت زری سر ساعت قرار اومد و تا برسیم خونه لی لی راجع به اون حرف میزد…بمن گفت که با لی لی خیلی راحته وتقریبا همه اتفاقاتی که بینمون گذشته براش تعریف کرده…یه مرتبه زری رو بمن کرد وگفت فیلم سوپر تا حالا دیدی؟ گفتم نه ولی از دوستام خیلی تعریفشو شنیدم….زری گفت لی لی چند تا فیلم داره اگه دوست داشتی بگو تا برامون بذاره …من که گیچ شده بودم ونمیدونستم چه اتفاقی قراره بیافته با سر اشاره کردم که باشه …راستش هردومون یه حال عجیب وغریبی داشتیم هم میترسیدیم هم کنجکاو بودیم…رسیدیم در خونه لی لی زری زنگو زد ورفتیم وارد خونه شدیم…خدای من چی میدیدم لی لی یه دامن خیلی کوتاه ویه تاپ خیلی نازک بدون سوتین پوشیده بود…با خوشروئی ازمون استقبال کرد و رفتیم توی سالن پذیرائی نشستیم…چند دقیقه بعدش لی لی با یه سینی امد پیش ما که سه تا آبجو تگری داخلش بود ….یه کمی حرفای متفرقه زدیم تا اینکه لی لی آبجو هارو باز کرد و گذاشت جلو هر کدوممون….زری به بهانه اینکه میخواد لباسشو عوض کنه رفت توی یکی از اتاقها ومن لی لی تنها گذاشت لی لی هم اومد کنار من نشست و آبجو منو دستم داد …من که تا اون لحظه حتی اسم آبجو نشنیده بدم از لی لی گرفتم…که یه مرتبه لی لی قوطی آبجوشو زد به قوطی من و گفت به سلامتی (نخندید از من اینقد ناشی بودم که در جواب لی لی گفتم سلامت باشید)یه کمی از اونو خوردم که دیدم مزه زهر مار میده…لی لی که فهمیده بود من چه ببو گلابی هستم بلا فاصله جند تا پسته کرد دهن من…همین موقع زری هم از راه رسید……باور کنید نشناختمش …یه شلوارک کوتاه بایه تاپ چسبون نازک وبایه آرایش خیلی غلیظی اومد وجلوی پای من روزمین نشست طوری که دوتا دستاش روی پاهای من بود ….آبجو شو برداشت وهمون کار لی لی تکرار کرد …لی لی ام چندتا پسته برداشت و جلو دهن من گرفت وگفت اینارو جندتا بوس بکن …منم این کارو کردم…بعد اونهارو گذاشت تودهن زری که پایان صورتش از مزه آبجو تو هم رفته بود….چند دقیقه ای به آبجو خوری گذشت که لی لی وزری یهمرتبه چشمشون به کیر من که داشت شلوارمو جر میداد افتاد یه نگاهی بمن کردن وزری بایه لبخندی گفت تو چرا خودتو راحت نمی کنی ؟….پاشو شلوارتو درار…من که اولش یه کمی خجالت می کشیدم دیدم دستام تو دست لی لی وداره منو از جام بلند میکنه زری هم با یه لبخند گفترود باسی نکن قراره تا فردا اینجا باشیم نمیشه که تو خودتو اذیت بکنی …حالا من ولی لی ایستاده بودیم که یه مرتبه زری امد بطرف من وشروع کرد به باز کردن دکمه وزیپ شلوارم …میخواست اونو بکشه پائیین که کیرمن مزاحم بود…همینطور که زور میزد یه مرتبه شورت وشلوارم باهم امد پائین که کیرم عین دماغ پینو کیو زد بیرون وافقی ایستاد….چشمم به لی لی افتاد که نگاهشو از روی کیر من بر نمداشت خواستم شورتمو بالا بکشم که یهمرتبه لی لی یه دستی با تعجب به سرتا پای کیرم کشید …زری هم همینطور که شاهد ماجرا بود مثل اینکه تاج سلطنتیو از خودش میدونست با یه لبخندی به لی لی وبا زبون بی زبونی گفت دیدی گفتم…شورتمو بالا کشیدم که بشینم ولی اینقدر کیرم بزرگ شده بود که تویشورتم حس ناراحتی میکردم….یه مرتبه زری شورتمو تاپائین کشید پائین وگفت چه کار به این بچه بیزبون داری؟همینجوری راحت باش من که کیرتو دیدم لی لی هم که حالا دید یه نگاهی به لی لی کردم دیدم هنوز میخ کیر منه…نشستم روی مبل ولی لی هم کنارم نشست…زری هم که دیگه عملا لای پای من روی زمین نشسته بود…لی لی یه دست دیگه ای کشید به فد و قواره کیر منو گفت جون میده برای مزه…منظورشو نفهمیدم که یه مرتبه از جاش بلند شد ورفت به طرف آشپز خونه تو همین موقع زری رو کرد بمن وگفت باهاش راحت باش خیلی دختر خوب ومهربونیه از طرفی هم خیلی وارده دومست پسر زیاد داشته همیشه اون به همه دوستامون میگه باید چه کار کنیم….همین طور که زری از لی لی داشت تعریف میکرد لی لی بایه کاسه ماست وخیار اومد کنارمون نشست …هردومون منتظر بودیم چه کار میخواد بکنه…که یه مرتبه ل لی گفت من دیگه طاقت ندارم یه کمی از آبجوشو خورد بعد با یه قاشق ماست وخیارو ریخت روی کیر من ..وشروع کرد به لیس زدن کیر منو خوردن ماست وخیار….زری هم که داشت هردومونو نگاه میکرد دستای منو محکم توی دستاش فشار داد وگفت منم میخوام …لی لی که ماست وخیار خوردنش تموم شده بود سرشو بلند کرد که دیدم سرخ سرخ شده….همین کارو زری هم کرد با این تفاوت که موقع ماست وخیار خوردن زری لی لی اومده بود تو بغل من ولباشو گذاشته بود روه لبهام ومیک میزد … فکر میکنم حرارت بدنم به 50 رسیده بود زری هم یه میک مهکم به کیر من زد وسرشو آورد بالا…لی لی هم لبهای منو ول کرد با علامت سئوال گفت میخواید فیلم بزارم؟؟؟…بدون اینکه جوابی بگیره بلند شد وبطرف تلوزیون رفت همین طور که دولا شد فیلم داخل دستگاه بزاره پایان کونش از زیر دامنش پیدا شد فکر کردم شورت نپوشیده ولی بعدش فهمیدم از این شورتهای نخی که لای پاشون میره پوشیدم همینطور که منتظر شروع فیلم بودیم زری هم داشت با کیر من بازی مکرد…من خیلی مشتاق بودم ببینم فیلم سوپر چیه بالاخره فیلم شروع شد و دوتا مرد کیر کلفت با یه خانم سیاه پوست شروع کردن به همان روال معمول فیلمهای پورنو گرافی یعنی دوتا مردا کیرشونو تو دستشون گرفته بودن وزنه هم به نوبت براشون ساک میزد….نمیدونم چی شد که هوس کردم یه کمی از آبجوام بخورم….قوطی آبجو که برداشتم لی لی گفت مزه نمیخوای؟؟؟جواب مثبت دادم که یه مرتبه تاپشو از سرش بیرون کشید ویه کم ماست وخیار ریخت روی سینه هاش من که تا اون موقع محو سینه های سفید ویه کم گندش شده بودم یه کمی ابجو خوردم وشروع کردم به خوردن ماست وخیار های روی سینش …زری محو تماشای فیلم شده بود وبا تعجب وهیجان چشماشو به تلوزیون دوخته بود …خانومه داشت برای یکیشون ساک میزد دومی هم اومده بود برای خانومه ساک میزد…..منم که همینطور داشتم سینه های لی لی رو میخوردم ماست خیار های روی سینه لی لی تموم شده بود که یه مرتبه دیدم یه قاشق دیگه ریخت روی سینه هاش…راستش منم خیلی خوشم اومده بود به کارم ادامه دادم که دیدم صدای نفس نفس زدن های لی لی بلند شد زری یه نگاهی به هردومون کردویه لبخندی زد وزود نگاهشوبطرف تلوزیون برد …انگار میخواست حتی یک ثانیه افیلمو از دست نده …منم که مشغول خوردن سینه بودم……لی لی کمی جابجا شد ودامنشو کشید بالا همینطور که سینه هاشو میخوردم چشمم به کسش افتاد که فقط یه شورت طوری نازکی اونو پوشونده بود…دستمو گرفت برد طرف کسش منم یه کمی با کسش بازی کردم ..از زری یاد گرفته بودم که نباید خشن رفتار کنم….هکین طور که با کسش بازی میکردم حس کردم پایان دستم خیس شده …حالا دیگه نفس زدنهاش از حالت عادی وتند وتند خازج شده بود همینطور که داشتم باهاش بازی میکردم سینه هاشو از توی دهنم در آورد و گفت یه کمی کسمو میخوری ؟منم قبول کردم و زری از وسط پاهام بیرون کشیدم که ادامه کارو بدم ….لی لی یه کمر روی مبل به پشت خوابید وپاهاشو باز کرد طوری که من میتونستم پائین پاهش بخوابم وصورتم کاملا مسلط به کسش بود …عجب کس صورتی خوشکلی دلم نمیومد چشم از روش بردارم…لی لی با دوتا دستاش لای کسشو باز کرد ومنم شروع کردم با زبون چوچوله هاشو لیس زدن اولین باری که زبونم خورد به کسش یه مرتبه اه بلندی کشید و سرمو از کسش دور کرد از بالاتنه خیلی به خودش میپیچید که یه مرتبه مثل اینکه چیزی یادش اومده باشه نیم خیز کرد و قوطی آبجو بدستم داد وبا قاشق یه کمی ماست وخیار ریخت روی کسش…از دقتش در جای ماست وخیار فهمیدم که دوست داره بالای چوچوله هاشو ساک بزنم منم اینکارو کردم راستش میخواستم خودمو ناشی نشون ندم…تو همین لحظه بود که لی لی یه کم از جاش بلند شد و دوتا کوسن مبل رو گذاشت زیر سرش که به صحنه ساک زدن من مسلط باشه زری میخ فیلم شده بود سرشو برگردوند یه نگاه کوچیکی بایه لبخند بما کرد ودوباره مشغول دیدن فیلم شد منم برای چند ثانیه چشمم به تلوزیون افتاد که دیدم مرده داره برای زنه ساک میزنه ودستاشو آورده بالا با سینه هاش بازی میکنه منم خودمو آماده کردم که همین کارو برای لی لی بکنم …مراحل ساک زدن من شروع شد وگاهی اوقات اینقد صدای آه ناله لی لی بلند میشد که زری بی اختیار سرشو برمیگردوند یه نگاهی میکرد با لبخندی سرشو به طرف تلوزیون بر می گردوند …همینطور که من داشتم کس لی لی میخوردم..یه مرتبه از جاش بلند شد ونشست چشماش خیس بود ولبهاش خشک شده بود فهمیدم که خودشو گرفته تا دیرتر ارضاء بشه چند ثانیه ای نشست و بعدش خوابید وا ز من خواست که وارونه برم روش بخوابم حالا کیر من جلو دهن لی لی بو وسرم هم روی کسش….دوباره شروع کردم لیس زدن کسش لی لی هم شروع کرد به بازی کردن با بیضه هام وخوردن کیرم اینقدر حواسم به خودم بود که نمیدونم چطوری برای لی لی ساک میزدم دوتا دستامو از زیر پاهاش آورده بودم وکسشو از هم باز کرده بودم…اولین باری بود که یه کس رو اینجوری به وضوح از نزدیک میدیدم….دلم میخواست همینطور که کیرم تو دهن لی لی هست نگاش کنم ….حیلی تحریک بودم کمرم بالا وپائین میکردم که کیرم تو دهن لی لی بیشتر فرو بره دلم میخواست پائین کیرم لب های لی لی حس کنه….همینطور که مشغول بودم لی لی دستشو گذاشت پشت سرم وبطرف کسش فشار داد منم فهمیدم باید براش ساک بزنم چند بار کیرمو تا آخر فشار دادم توی دهن لی لی که دیدم با عکس العملش مواجه شدم حتی یه بار به سرفه کردن افتاد …هردمون مشغول بودیم که یه مرتبه لی لی پایان ماهیچه های بدنش صفت شد چند ثانیه صدای نفسش نیومد کیر منو از دهنش در اورد ویه مرتبه یه حرکت ناگهانی کرد و یه جیغ کوتاهی کشید و بی حرکت روی مبل افتاد منم حرکت زبونمو آهسته کردم…گاهی اوقات موهامو به عقب میکشید که نتونم زبونمو به کسش نز دیک بکنم…اما هر بار که یه کوچولو زبونم به کسش میخورد یه لرزه ای میکرد واز جاش میپرید…..توی همین حال که بود خواستم از روش بلند شم که دستشو گذاشت روی کمرم که یعنی پا نشو …منم از خدا خواسته کس صورتیش دید میزدم و هر از جند لحظه ای یه کمی لاشو باز میکردم وبه رنگ صورتی قشنگش خیره شده بودم همینطور که با کسش بازی میکردم یه مرتبه داغی وخیسی دهنشو دور کیرم حس کردم فهمیدم که میخواد برام ساک بزنه…منم کمکش کردم و با بالا وپائین اوردن کیرم کمک می کردم که نخواد خیلی سرشو بالا وپائین بکنه…نمیدونم چقدر وقت از بازی کردن من با کس لی لی گذشت و چقدر کیر من توی دهن لی لی بو د اما یادم میاد یه لحظه که کیرمو تا آخر توی دهن لی لی کرده بودم زبونشو پشت کیرم حس کردم که داره حرکت میکنه نتونستم طاقت بیارم چند بار کیرمو تو دهنش فرو کردم که یه مرتبه پایان بدنم صف شد وابم شروع کرد به اومدن ….لی لی با دستاش تا آخرین قطره آبمو کشی بیرون …اینقدر بی خال شده بودم که بی حرکت افتادم روی لی لی ….بعد یکدقیقه ای لی لی با اشاره دست ازم خواست که بزارم بلند شه آهسته بلند شدم دیدم زر ی هم نگاه من میکنه هم نگاه فیلم وداره میخنده….لی لی با هر زحمتی بود خودشو از زیر من کشید بیرون …تمام ابم ریخته بود روی صورتش حتی یه کمی هم رفته بود لای موهاش و توی بینیش….خنده ای کرد واز زری خواست جعبه دستمال کاغذی بهش بده….یه کم که صورتشو پاک کرد بلند شد وبا بیحالی دامنش که هنوز ودر کمرش بود در آورد وگفت من میرم یه دوش میگیرم…….من که بی حال رو مبل افتاده بودم چشمم به تلوزیون افتاد که یکی از مردا زیر خوابیده بود وکیرشو کرده بود تو کس زنه ویکی دیگه هم از پشت کیرشو تا ته چپوبده بود توی کون زنه….راستش اصلا حال دیدنشو نداشتم ولی خیلی کنجکاو بودم ببینم چی میشه …همش حس میکردم با اون داد وفریادی که زنه میکنه الآنه که پاره بشه …زری محو تماشای متعجبانه خودش بود که لی لی با یه حوله کوچیکه که دور خودش بود امد بطرف ما…زری از لی لای سئوال کرد اینها جطوری میتونن تحمل کنن…این دوتا کیره که خیلی بزرگه…من که نمیتونم باور کنم ….مرتب از این خرفا میزد وچشماشو خیره کرده بود به صفحه تلوزیون….لی لی خنده ای کرد امد نزدیک من …یه بوسه کوچیکی روی گونه هام کرد وگفت مرسی خیلی چسبید منم گفتم بمنم خیلی چسبید …..لی لی حولشو از تنش جدا کرد اومد توی بغل من دراز کشید توری خوابید که انگار میخواد بشترین تماس بدنی با من داشته باشه منم از پشت سینه هاشوتودستم گرفتم و فشار میدادم به خودم سرمو گذاشتم روی گردنش ویه چرت چند دفیقه ای زدم ……….ادامه ماجرای اونروزو در قسمت بعدی براتون میگمادامه …نوشته وحید
0 views
Date: November 25, 2018