قسمت قبلاگه یادتون باشه من برای اولین بار سکس واقعی را با زری که حدود 4 یا 5 سال از من بزرگتر بود داشتم ودر واقع اون بود که راههای مختلف سکس را بمن آموزش داد. در ادامه مطالب هم گفتم که با لی لی دوست زری آشنا شدم و در یک فرصت استثنائی تونستیم یه سکس سه نفری داشته باشیم واونجا بود که بسیاری از مسائل سکسی مثل کاندوم….از جلو کردن….ساک زدن صحیح….آبجو ….و…..خیلی از مسائل دیگه آشنا شدم…..به هر حال اونشب من وزری ولی لی باهزار خاطره خوب پایان شد و فردای اون روز با بیمیلی پایان شال و کلاه کردیم و هر کدوممون با هزار تا خاطره شیرین از هم جدا شدیم…..ادامهچند روز از این اتفاق خاطره انگیز گذشت و من وزری چند باری با تلفن های کوتاه تماس داشتیم تا اینکه یه روز زری گفت میای با لی لی و دوست پسرش بریم کافی شاپ؟راستش من تا اونروز نمیدونستم کافی شاپ چیه اما اینقدر خاطره اون سکس سه نفری برام جالب بود که بدون فکر کردن قبول کردم وقرارمونو گذاشتیم….اونروز علاوه بر من وزری و لی لی یه پسر 18 19 ساله هم به جمعمون اضافه شد و اونجا بود که من با فرهاد آشنا شدم ……. توی کافی شاپ فقط حرفهای ساده زدیم وخیلی زود این دیدارمون تموم شد….فردای اون روز داشتم میرفتم مدرسه که تلفن زنگ زد چون دیرم شده بود میخواستم جواب ندم ولی نمیدونم چی شد که بطرف تلفن کشیده شدم گوشی را برداشتم با کمال ناباوری صدای لی لی را از پشت گوشی شنیدم سلامی کردم و منتظر بودم ببینم چی شده که لی لی بامن تماس گرفنه…..لی لی هم که از سکوت من فهمیده بود گفت میخوام یه پیشنهاد بهت بدم ولی بازهم شرطش اینه که زری متوجه نشه….قبول کردم ومنتظر ادامه صحبیتهاش شدم….برای اولین بار بود که حس کردم لی لی داره خجالت میکشه…به هر حال گفت میخوام یه سکس سه نفره با فرهاد داشته باشیم…راستش اینقدر دست وپاچه شده بودم که به من ومن افتادم….لی لی هم مثل اینکه خجالتش ریخته با شه یه کم خودشو لوس کرد وگفت خواهش….. بخاطر اون محبتهاش قبول کردم وگفتم باشه کی؟…گفت همین الان بیا سر کوچه ما تا با هم بریم خونه فرهاد اون امروز خونشون خالیه….بین دوراهی گیر کرده بودم از طرفی خیلی دلم سکس می خواست از طرفی هم مدرسه را نمیدونستم چطور بپیچونم…خلاصه دلو به دریا زدم وقرارمونو گذاشتیم …سریع رفتم یه دوش گرفتم ولباسهای خوبمو پوشیدم رفتم سر قرار …از دور لی لی تا منو دید به طرف من اومد واز ترس اینکه کسی نبینتمون تا رسید بمن یه تاکسی در بست گرفت وراهی خونه فرهاد شدیم هرچند که توی تاکسی جلو راننده حرفی نمی تونستیم بزنیم اما اظطراب تو چهره هر دومون مشخص بود …بالاخره رسیدیم و وارد آپارتمان فرهاد شدیم …فرهاد یه شلوارک کوتاه پوشیده بود و اونهم اظطراب تو صورتش موج میزد …بعد از چند دقیقه ای فرهادبا صدای لرزونش گفت بیاید شروع کنیم مادرم ساعت 4 برمیکرده ….تا این حرفو زد لی لی شروع به در اوردن پیرهنش کرد وگفت هرکی لباس خودشو در بیاره…یک دقیقه ای طول نکشید که فرهاد و لی لی لخت لخت جلو من ایستاده بودن …منم مثل اونا لخت شدم و یه مرتبه فرهاد خیره شد به کیر من وگفت وای چقدر بزرگهلی لی خنده ای کرد ودستاشو انداخت دور کمر من وفر هاد وسه تا ئیمونو اورد نزدیک هم …من یه لحظه چشمم به کیر فرهاد افتاد که از انگشت شست من یه کم بزرگتر بود این اولین کیری بود که من از نزدیک میدیدم…همین موقع بود که زری زانو زد وبا هر کدوم از دستاش کیر یکیمونو گرفت و شروع به ساک زدن کردبعد از چند بار یه مرتبه فرهاد خودشو عقب کشید واز خنده لی لی فهمیدم که برای اینکه آبش نیاد این کارو کرده…ظاهرا مثل اینکه لی لی از این اتفاق خیلی ناراضی نبود زیر چشمی به من وفر هاد نگاه میکرد وبرای من ساک میزد….همین موقع بلند شد وروی مبل طاق باز خوابید و از فرهاد خواست که بیاد براش ساک بزنه در همین حال منو به بالای مبل برد طوری که بتونه همزمان برای منم ساک بزنه…حالا دیگه لی لی هم به نفس زدن افتاده بود و با ولع بیشتری برای من ساک میزد…داخل دهن لی لی اینقدر داغ بود که گرمی اونو کاملا حس میکردم…مدتی گذشت که فرهاد بلند شد و گفت من دیگه طاقت ندارم آمد روی لی لی خوابید ….همین موقع بود که لی لی دوتا دستاشو انداخت دور کمر فرهاد ودوتا لمبر هاشو گرفت دوی دستش واز هم بازشون کرد …سوراخ کون فرهاد اینگار یه سکه پیدا شده بدود….لی لی با آب دهنش سوراخو خیس کرد وبمن اشاره کرد که برم فرهادو بکنم….با پایان بی میلی رفتم خوابیدم روی کمر فرهاد وکیرمو گذاشتم در سوراخش ….فرهاد سرشو برگردوند وگفت خیلی یواش تا اخرشم نکون همون سرش که رفت دس نگهدار….منم که گوشم بدهکار حرفهای فر هاد نبود سر کیرمو نشونه کردم وبدون هیچ ملاحظه ای کیرمو دادم تو …هنوز نصف کیرم داخل نشده بود فرهاد کمشو خم کرد وسرشو اورد بالا گفت آخ مردم …یه کم یواشتر….لی لی از اون زیر لبخندی زد وبااشاره گفت برو تو….راستش من از این کار خوشم نیومده بود …لی لی در حالی که لای کون فر هاد را با پایان قدرت باز کرده بود از من خواست به کارم ادامه بدم….منم نامردی نکردم وتا آخر کیرمو فشار دادم داخل وشروع کردم به تکان دادن فر هاد یه مرتبه جیغی کشید و کمرشو کج کرد و از روی لی لی بلند شد و افتاد پائین مبل….لی لی ازم خواست که جعبه دستمال کاغذی را بهش بدم که متوجه شدم آب فرهاد امده وریخته روی شکم لی لی ….من آمدم کنار لی لی نشستم ولی لی هم شروع کرد به بازی کردن با کیر من….فرهاد که رنگش مثل گچ سفید شده بود بزور خودشو بلند کرد وگفت من میرم یه دوش بگیرم…همین موقع بود که لی لی یه مرتبه مثل آدمای گرسنه از جاش بلند شد وممنو به پشت خوابوند روی مبل وپاهاشو گذاشت دو طرف من به شکلی که کیر من کاملا مسلط به کسش باشه …آروم اونوگرفت و سرشو گذاشت در سوراخش با یک لحن التماسی گفت مواظب باش آبتو نریزی تو…باشاره من کمرشو داد پائین تا کیر من کامل داخل کسش رفت…هرچه کیر من بیشتر وارد کسش میشد چشماش خمار تر میشد وآه ونفسهای بلند تری میکشید چند بار به آ هستگی خودشو بلند کرد وپائین آورد….یه مرتبه 180 درجه چرخید وپشتشو بمن کرد …یه کم کمرشو خم کرد وازم خواست با سوراخ کونش بازی کنم …منم یه کم تف مالیدم در سوراخش و همینطور که کیر من تو کسش میرفت میامد منم باهاش بازی میکردم که یه مرتبه دیدم بلند شد ونشست ودرحالی که بشدت میلرزید ازم خواست انگشتمو بیشتر به سوراخ کونش فرو کنم…لی لی بد جوری میلرزید وتمام ماهیچه های بدنش منقبض شده بود ….راستش تا حال ندیده بودم که اینجوری ارضاء بشه….بعد از یک دقیقه ای بلند شد وروی من سینه به سینه دراز کشید وبی حال افتاد و گفت چند دقیقه صبر کن الان ارضاء ات میکنم….همین موقع بود که فرهاد با یه حوله کوچکی که دور خودش پیچیده بود از حمام بیرون امد ونشست پیش ما از حالتمون فهمید که چی شده….دست کرد و یه نخ سیگار از روی میز برداشت وشروع کرد به کشیدن…راستش از بوی سیگار تا اون موقع بدم میومد اما حس کردم این یه سیگار مخصوصه…..لی لی سرشو از روی سینه من بلند کرد ویه پکی به سیگار فرهاد زد و شروع کرد به مکیدن ولیسیدن سینه و شکم من وخودشو کشید پائین تا رسید به کیر من…تمام کیرمو بازحمت کرد تو دهنش حس کردم تا نصفه های گلوش هم رفته اینقدر با کیرم بازی کرد وساک زد که یه مرتبه همه آبم با فشار ریخت بیرون خیلیشو دهن لی لی که باز بود تو دهنش ریخت بقیه اونم روی صورت لی لی و شکمم ریخت….لی لی با کمال اشتیاق اونهائی که تو دهنش ریخته بود قورت داد وبا انگشتاش شروع کرد به بازی کردن با آبم که روی شکمم ریخته بود…..چند دقیقه بعد لی لی بلند شد برای شستن صورتش رفت بطرف دستشوئی فرهاد تا خودمونو تنها دید ازم سئوال کرد کاری میکنی یا دارو میخوری اپکه اینقد کیرت بزرگ شده؟ گفتم نه چطور مگه؟…گفت پشتم خیلی درد گرفته ولی اگه یه کم کمتر فشار میدادی خیلی بهتر بود….تا آمدن لی لی ازم سئوال کرد دوست داری یکی ام تو رو بکونه؟ گفتم نه …اصلا از اینکار خوشم نیومد…فرهاد یه مرتبه همه قیافشو تو هم کشید و میخواست یه چیزی بگه که لی لی از دستشوئی برگشت …لی لی یه نگاهی به ساعت کرد و بمن اشاره کرد بریم داره دیر میشه…منم با لی لی شروع به پوشیدن لباسهام کردم وچیزی نگذشت که هردومون برای رفتن آماده شدیم…خدا حافظی کردیم واز خونه لغرهاد امدیم بیرون…موقع بیرون آمدن فرهادو دیدم که درست راه نمیرفت روکرد به لی لی و گفت خیلی پشتم درد میکنه چه کار کنم؟ لی لی هم خیلی خونسرد گفت یه کم یخ بکون توش خوب میشه…..اینو گفت و دست منو گرفت واز خونه خارج شدیم …به کوچه که رسیدیم لی لی یه نگاهی بمن که ته قیافم نگرانی موج میزد انداخت وگفت چیه…گفتم نگران فرهادم که چیزیش نشده باشه آخه خیلی فشارش دادم….لی لی خنده ای کرد و گفت خوبش کردی مرتیکه بچه کونی فقط به پولش مینازه…..تازه متوجه شدم اون پاکتی که موقع بیرون اومدن ازش گرفته پول بوده….یه کم توی فکر رفتم وبا خودم کلنجار میرفتم که این کار من درست بوده یا نه….که یه مرتبه لی لی با دست کوبید پشت سرم وگفت بیا بریم یه ساندویچ بخوریم …من یه محاسبه ای کردم با پول تو جیبم ودیدم که به اندازه دوتا ساندویچ پول ندارم برای اینکه کم نیارم گفتم باشه ولی من فقط نوشابه میخورم از این مکثم لی لی متوجه اوضاعم شد خندید وگفت حالا بیا بریم….راه افتادیم رفتیم داخل پارکی که اون نزدیکی ها بود…یه غرفه بود که ساندویچ سرد میفروخت رفتم که ساندویچو بگیرم لی لی دستمو گرفت ونگذاشت حساب کنم…دوتا ساندویچ ونوشابه گرفت و پولشو از داخل همون پاکت دادوبطرف یه نیمکت خالی رفتیم نشستیم ومشغول خوردن شدیم…همینطور که غذا میخوردیم لی لی ازم سئوال کرد با یه مر د رابطه داشتن چطور بود …..بدون ملاحظه اینکه فرهاد دوست لی لیه گفتم خیلی مزخرف بود …دیدم لی لی منتظر ادامه حرفامه بهش گفتم وقتی داشتم میکردمش حس میکردم اینقدر کونش زبره که داره کیرم زخم میشه….لی لی خنده ای کرد وشروع کرد به صحبت و گفت فرهاد یه بچه خرپوله که من ازش متنفرم ومیخواستم امروز حاشو جابیارم….لی لی لقمه دیگه ای از ساندویچشو خورد وگفت مرتیکه فکر میکنه نوبرشو اورده اینقدر به اونجاش مینازه که انگار فقط اون کیر داره من دوبار باهاش رابطه داشتم هر دوبارش ازم خواسته بود براش ساک بزنم وانگشتمم بوکونوم تو پشتش…همین که انگشتمو تا اخر میبردم تو کونش آبش میومد بدون اینکه فکر طرف مقابلشو بکنه بلند میشد…خیلی هم اصرار داره آبشو بخورن.منم امروز عمدا آب تورو خوردم که کفرشو دربیارم من تا حالا آب هیچ کسو نخورده بودم.ولی خوشم میومد موقعی که داشتی میکردیش دستامو توری دور کمرش قفل کرده بودم که پشیمون نشه….خلاصه اونروز با مسخره کردن فرهاد کلی خندیدیم…بالاخره وقت برگشتن شد لی لی پاکت پولو آورد بیرون و پول تاکسیو که من داده بودم از توش در اورد و یه کم دیگه هم برای برگشتنمون از روش برداشت وبقیشو هم داد به فقیری که بیرون پارک نشسته بودنوشته وحید22
0 views
Date: November 25, 2018